🔘 داستان کوتاه
"کرامت امام رضا در حق دزد"
تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام.
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.
"ابراهیم جیب بر کی بود؟!"
از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!"
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم."
رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده.
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! "
رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم."
فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!"
ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم.
کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد!
رئیس گفت:
"ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!"
ابراهیم خندید و گفت:
وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"
چون "حضرت به من فرمودن،"
حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟
ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟
از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید."
و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...
اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي
ڪانال حرم
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
✅ @haram110
کریم کفاش.mp3
5.71M
ماجرای تشرف سید کریم کفاش محضر امام زمان
وروضه ی امام حسین
بسیار زیبا وتاثیر گذار😔
@haram110
خوشبختی یعنی
عمرت را در راه امام زمانت خرج کنی .
وگرنه میگن در آخر زمان یک سال انسان به اندازه یک ماه می گذارد و یک ماه در عرض یک هفته و یک هفته در عرض یک روز توجه کردین عمرها چقدر سریع میروند .
با دو عمل میتوان به امام زمان نزدیک شد
۱- گریه بر سیدالشهدا
۲- رفع کردن مشکلات خلق الله
پس خوشبخت کسی هست که همیشه به یاد حضرت ولی عصر مهدی فاطمه هست و به عشق او زندگی میکند
تعجیل در فرجش سه صلوات
4_5780754297964724880.mp3
6.49M
😔 دلم گرفته آقا.....
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
🆔 @haram110
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
4_6046116816533586210.mp3
2.29M
🎧 روضه امروز: حضرت عباس(ع)
هر روز زیارت عاشورا بخونیم و روضه گوش کنیم.
امام زمان:
یا جدّاه، هر صبح و شام بر مصائب تو گریه می کنم.
🆔 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 برای مادر پهلو شکسته من چه کردید؟
هیئات عزاداری به وساوس شیطانی گوش ندهند.
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
🆔 @haram110
✍گزارش لحظه به لحظه از شهادت حضرت زهرا(س) قسمت اول
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
یا رسول الله، کدام مصیبت دختر عزیزت را تسلیت گوییم؟ آتش بر در خانه یا شکستن پهلو را، کبودی چشم و بازو یا دفن مخفیانه را؟!
یا امیرالمؤمنین، از یاد نمی بریم روزی را که در خانه شکست، و تازیانه ها بالا رفت و دستی با سیلی جسارت کرد و هنگام دفن را که بر بازوی کبود و پهلوی خونین اشک ریختی؟
ای فرزندان زهرا، سنگینی مصیبت شما را احساس می کنیم که سه ماه با نگاه به چهره رنج کشیده مادر سوختید و جنازه خونین او را شبانه با اشک به خاک سپردید.
یا بقية الله، در این مصیبت عظیم به تو پناه می آوریم و همراه اجداد طاهرینت کنار در سوخته به عزای مادرت سیاه پوشیم و برای همیشه اشک می ریزیم.
اکنون ۱429 سال از شهادت حضرت زهران می گذرد و هر مسلمانی از خود می پرسد: چرا حرمت تنها دختر پیامبر شکسته شد و برای چه شبانه به خاک سپرده شد و قبرش مخفی ماند؟
در متن حاضر، گزارشی لحظه به لحظه و با جزئیات از شهادت حضرت صدیقه کبری در قالب داستانی تقدیم می شود؛ تا بدانیم چه پیشگویی هایی در این باره آمده و بعد از شهادت پیامبر چه وقایعی رخ داد که منجر به این ماجرا شد و چه کسانی بر در خانه فاطمه اي هجوم آوردند و چگونه در را آتش زدند و دختر پیامبر را مورد ضرب و جرح قرار دادند و آن حضرت با چه حالی سه ماه و اندی درد سینه و بازو و پهلو را تحمل کرد و چگونه از دنیا رفت و چرا نیمه شب مخفیانه دفن شد.
آنچه در ادامه می آید جمع بندی و تدوین ماجرای شهادت فاطمه زهرا در ۸ مرحله است که با مراجعه به کلیه منابع مربوط به موضوع تنظیم گردیده و حتی یک کلمه به عنوان تخیل آورده نشده است.
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
🆔 @haram110