eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
638 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
😥😢به ‌ياد فرزندان شهیدش روضه مي ‏خواند مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1398 قمری می فرمود: مي ‏خواهم يك مصيبت مختصري بخوانم، خيلي جانگذار است. يك مقدّمه ‏اي دارد. من سه تا خواهر و چهار برادر داشتم. يك خواهر من، نزديك بيست و هشت سال قبل فوت شد. مادرم به او علاقه داشت. وقتي كه فوت كرد، مادرم خيلي بي ‌تابي كرد. اگر من به داد مادرم نمي ‏رسيدم، خودش را از ناله و گریه زياد تلف كرده ‏بود. من چون اكبر اولاد ذكور او بودم، مي ‏آمدم مادرم را بغل مي ‏گرفتم، يك قدري تسلّي مي ‏دادم، يك قدري از حال گريه و انقلاب مي ‏افتاد. اين خواهر من يك دختر بچّه ‏اي داشت سه چهار ساله كه حالا بزرگ شده است و اولاد و عروس و داماد دارد. دو الی سه روز اوّل هرطور بود مادر را نگه داشتيم. زمانی‌که اين بچّه جلوی مادر من مي‏ آمد، مادر من گريه مي ‏كرد. او را بغل مي ‏گرفت! او را می بوسید و به یاد دخترش می افتاد. قربان مادرت بروم، كجا رفته‏ است؟ چقدر چشم‌ هايت شبيه به اوست، او را بغل مي ‏گرفت و انقلاب راه مي ‏انداخت و ناله مي ‏زد. ما ناچار بوديم برويم مادرمان را آرام كنيم، و بچّه را هرطوري كه هست برداريم و دور كنيم. عاقبت ديديم چاره نداريم، بايد اين بچّه را به رؤيت مادرمان نرسانيم، زیرا تا چشمش به او مي‏افتد، ياد بچّه ‏اش مي ‏افتاد. کاری کردیم كه مادرمان اين بچّه را، هفته ‏اي يك مرتبه، بلکه ده روز يك مرتبه ببيند. يك روزي من در خانه نشسته ‏بودم، يكي از برادرهايم همين بچّه‌ خواهرم را آورد.، تا مادرم چشمش به او افتاد، باز دويد و پريد و او را بغل گرفت و روي زانويش نشاند و بوسيد و بویيد و باز هم بنا كرد روضه خواني كردن. مادرت كجاست؟ مادرت چه شد؟ در آن روز، يك منظره ‏اي و يك خاطره ‌اي از جلو فكر من عبور كرد و مرا منقلب كرد، چه انقلابي! بنا كردم هاي هاي گريه كردن. خواهرها و برادران کوچک من هم به گریه افتادند. گريه خيلي شديد شد. يك قدري كه گريه كرديم، به من گفتند: شما هم كه امروز منقلب شدي؟ گفتم: انقلاب من براي مادرم نبود، يك قضيّه ‏اي يادم آمد كه اگر بگويم شما هم منقلب مي ‏شويد. گفتند: چه قضیّه ‌ای؟ گفتم: اين مادر من، هفت تا اولاد داشت، يكي از دنیا رفت، مادر، اين ‌طور بي ‌تاب شده است. هر وقت چشم او به نوه ‏اش مي ‏افتد، اين انقلاب را راه مي ‏اندازد. من به فكر مادر ابوالفضل علیه السلام افتادم. چهار تا رعنا پسر، مثل شاخ شمشاد از دستش رفته ‏اند. کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ چهار تا پسرش رفته است. از حضرت ابوالفضل علیه السلام يك پسر بچه به ‌نام عُبيدالله‏ بن ‏عباس مانده است. آقا! اين مادر دلسوخته دست اين بچّه را مي ‏گرفت و به قبرستان بقيع مي ‏آمد. در یک نقطه معیّن آن، عزاخانه‌ امّ‏ البنين علیه السلام است. می ‌آمد و آنجا می ‌نشست، بچّه را روي زانوي خود مي ‏نشاند و به ‌ياد بچّه ‏هاي كشته شده‏اش روضه مي ‏خواند، مردم هم جمع مي ‏شدند. اين كيست؟ اين امّ ‏البنين است، مادر ابوالفضل که عزاي بچّه‏ هايش را گرفته ‏است. اين بچّه را روي زانوي خود مي ‏گذاشت و با يك سوز و گدازي شعر می خواند. مردم حلقه مي ‏زدند و به حال اين زن گريه مي ‏كردند. حتّي مروان با آن شقاوت قلبش مي ‏آمد و منقلب مي ‏شد. لا تَدعُوَنّي وَیكَ اُمَ‏البنين         فَالیَومَ أصبَحتُ وَ لا مِن بَنینٍ مردم من را از اين به بعد ام‏ البنين نگویيد. چرا؟ يك وقتي بود که چهار پسر داشتم، قامت‏ آن‌ها مانند شمشاد بودند، امّا حالا بچّه ‏هاي من زير خاك هستند و ناله مي ‏كرد. عباسم! پسر بزرگم! به من یک خبرهایي دادند، خدا كند دروغ باشد، مادر، به من خبر دادند دو تا دست رعناي تو را بريدند، بدنت را بي‏ دست كردند. مادر، قربانت برود. اگر دست مي ‏داشتي جراًت نمي ‏كردند جلوي تو بيايند. به من خبر داده ‏اند بر فرق سر تو عمود آهن زده اند. (سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب9 محرم 1398 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💡توجه: از غروب پنج شنبه ، ایام البیض در ماه جمادی الاخری آغاز می شود و در غروب روز یکشنبه به پایان می رسد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌🙏🏼 دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایّام البیض امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: جبرئيل علیه السلام  بر من نازل شد در حالى كه در پشت مقام ابراهيم نماز مى ‏خواندم و بعد از نماز براى امّت خود طلب آمرزش می‌کردم. جناب جبرئيل علیه السلام گفت: «اى محمّد! به تو توصیه مى ‏كنم كه به امّت خود امر نمائى كه سه روز ايام‌البيض هر ماه (یعنی از شب سیزدهم تا غروب روز پانزدهم ماه) اين دعاى شريف را بخوانند.» (مهج الدعوات، ص79) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5837072911332017852.pdf
235.3K
دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایام البیض ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🏴فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت امّ‌البنین علیها السلام، همسر گرامی مولی‌ الموحّدین امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه و مادر بزرگوار حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام، به محضر مقدّس قطب عالم امکان، حضرت صاحب‌ الزّمان عجّل‌ الله‌ فرجه‌ الشریف و عموم شیعیان و منتظران تسلیت باد/
* 💞﷽💞 ‍ بسم_رب_الحسین رمان: نویسنده: با بغض شروع کردم به نوشتن امروز: امروز هم مثل روز های قبل.امروز هم دوباره حسرت.همه در حال رفتند.فقط ده روز باقی مانده. همه عاشق هاهمه رفتند.فقط منم کههستم هنوز که هنوز است.فقط من...باید این من از میان برخیزد.این لباس عاریتی وجود باید به دور افکنده شود.و عاشق تنها او شود.آنقدر باید گریست و خون دل خورد و در کام بلا فرورفت تا دوست نگاه عنایتی بنماید و لطفی کند.آن قدر باید سر به دیوار این قفس کوفت،تا از نفس افتاد.تا مپنداری آسان است کار عاشقی! دکمه های مانتوم رو دونه دونه بستم و روسری نیلی رنگم رو صاف کردم.چادر لبنانی ام رو انداختم رو دستم و کیف دستی و یک دونه سیب برداشتم و از آشپز خونه زدم بیرون. با مامان خداحافظی کردم و توی حیاطمون چادرم رو پوشیدم.حیاطمون مثل خونه های قدیمی بزرگه.یک حوض آبی رنگ وسط حیاطه که دوتا ماهی قرمز توش هستن.یک باغچه جمع و جور هم داریم که دیوارش پر شده از گل های یاس و برگ مو. به یاد بانو پهلو شکسته مثل هر روز مشام خودم رو پر می کنم از بوی یاس رازقی و از خونه میرم بیرون.تا سر کوچه قدم زنان میرم که زینب هم میبینم داره برام دست تکون میده.تند تر راه میرم میرسم بهش.خوش و بش می کنیم و راه می افتیم سمت دانشگاه.زینب دوست صمیمی منه که یک کوچه با هم فاصله داریم.هر دو ما داریم روانشناسی بالینی می خونیم.همین جوری که داریم قدم زنان میریم بهش یادآوری می کنم که ده روز مونده.چیزی نمیگه.معلومه بغض کرده.دست هاش رو می گیرم.یخ کرده. _زینب جان... 🌸 پايان قسمت اول بخش اول 🌸 کپی بدون اجازه و ذکر نام نویسنده مجاز نیست.
* 💞﷽💞 ‍ رمان: نویسنده: —رضوان دیشب داشتم با خودم فکر می کردم این روز ها آرزومون کنیزی امام زمانه.اینکه یکی از یار های اماممون باشیم نه خاری توی چشمشون و استخوانی در گلوشون.با خودم گفتم چی میشد ماهم جز اون سیصد و سیزده نفر بودیم.یهو صدای تلویزیون رو که زیاد کردم مداحی می خواند:قدم قدم با یه علم... رضوان اگر بدونی چه حالی داشتم.به خودم یک پوزخند زدم و گفتم:ما جز بیست میلیون زائر حسین (ص) هم نیستیم چز برسه به سیصد و سیزده نفر مهدی (عج). این حرف زینب عجیب حالم رو دگرگون کرد.تا آخر راه دانشگاه هیچی نگفتیم.یعنی هیچ حرفی نمیومد به دهنمون که بگیم.چی بگیم آخه؟از حسرتمون بگیم؟از اینکه جا موندن چه حسی داره؟ وارد کلاس که شدیم نرگس رو دیدیم که نشسته رو صندلی و داره اشک میریزه و می خنده.دست و پاهام شل میشه.یعنی چی شده؟ میرم سمت نرگس.حالش دست خودش نیست.دو طرف بازو هاش رو میگیرم و میگم: -چی شده نرگس؟چی شده؟چرا گریه می کنی؟ صداش می لرزه.هق هق گریه نمی زاره حرف بزنه.چنگ میزنه به چادرم.با صدای خفه و هق هق وسط حرف هاش میگه: _رضوان منم رفتنی شدم.اسمم رفت توی لیست.منم رفتنی شدم خواهری.برای منم مثل مسلم نامه اومد رضوان.منم رفتنی شدم. دیگه اختیارم دست خودم نبود.پاهام دیگه یاری نمی کرد که بایستم.فقط فهمیدم زینب که کنارم ایستاده بود نشست کف زمین کلاس. با بغض شروع کردم به نوشتن امروزم: حبیب بن مظاهرهنگام رفتن به کربلادر دکان عطاری با مسلم بن عوسجه رو به رو شد.از او پرسید:کجا می روی؟مسلم گفت:حنا می خرم تا به حمام بروم و محاسنم را خضاب کنم.حبیب گفت:الان زمان این کارها نیست،از حسین نامه رسیده و باید رفت.مسلم تا این خبر را شنید حتی به خانه نرفت و راهی کربلا شد... ما قناری ها کجا،کوچ زمستانی کجا؟ سهم ما در این قفس تنها تماشا کردن است!.... 🌸 پايان قسمت اول بخش دوم 🌸 کپی بدون اجازه و ذکر نام نویسنده مجاز نیست. بامــــاهمـــراه باشــید
هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ❣ ﷽❣ 🌷 💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚 💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از : ( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله ) 1⃣ 2⃣ ( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر ) 3⃣ 4⃣ سفارش شده : اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . .. 5⃣ در حق مومنان 6⃣ در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء. 7⃣ : دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود: 🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود: 🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود: 🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ 8⃣ (دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.) 🌹 التماس دعای فرج 〰〰〰〰〰〰〰〰 📿 ! ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @haram110 ❤️کانال حرم ❤️ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
هدایت شده از حرم
4_5848295673761367635.mp3
16.9M
🔊 ✅ دعای کمیل امیرالمؤمنین علیه‌السلام 🎤 عباسی -
هدایت شده از حرم
4_6001053126310759086.mp3
10.34M
شب جمعه شد و باز دِلَم رفت حَرَم دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد...💔🕊 التماس دعا🙏🏻😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرم
🙏🌟🙏 خواصّ دعای کمیل یا دعای حضرت خضر علیه السلام کمیل بن زیاد گفت: شب هنگام نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم. وقتی مرا دید، فرمود: برای چه آمده ای؟ عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! به جهت دعای خضر آمده ام. فرمود: ای کمیل! بنشین، اگر این دعا را در هرشب جمعه، یا در هر ماه یک مرتبه، یا در هر سال یک مرتبه، یا در طول عمر یک مرتبه بخوانی، تو را از شرّ دشمنانت کفایت کرده، یاری می شوی، به تو روزی داده می شود و آمرزیده خواهی شد. ای کمیل! به دلیل آنکه برای مدت طولانی در مصاحبت ما بوده ای سبب شد که این دعا را به تو ببخشیم. سپس فرمود: این دعا را بنویس. (اقبال الاعمال، ص220) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»