💡 اهمّیّت و اولویّت هزینه کردن برای مادر و پدر نسبت به دیگران
1)قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: خَمْسُ تَمَرَاتٍ أَوْ خَمْسُ قُرَصٍ أَوْ دَنَانِيرَ أَوْ دَرَاهِمَ يَمْلِكُهَا الْإِنْسَانُ وَ هُوَ يُرِيدُ أَنْ يُمْضِيَهَا فَأَفْضَلُهَا مَا أَنْفَقَهُ الْإِنْسَانُ عَلَى وَالِدَيْهِ، ثُمَّ الثَّانِيَةُ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ، ثُمَّ الثَّالِثَةُ عَلَى الْقَرَابَةِ وَ إِخْوَانِهِ الْمُؤْمِنِينَ، ثُمَّ الرَّابِعَةُ عَلَى جِيرَانِهِ الْفُقَرَاءِ، ثُمَّ الْخَامِسَةُ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ هُوَ أَخَسُّهَا أَجْراً.(تحف العقول، ص350)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: كسى كه پنج دانه خرما يا پنج گرده نان يا چند دينار يا درهم دارد و می خواهد آنها را به مصرف رساند، در درجه اول، برای پدر و مادر خود خرج نمايد؛ در درجه دوم، براى خودش و زن و فرزندش، در درجه سوم، براى خويشاوندان و برادران مؤمنش؛ در درجه چهارم، براى همسايگان فقيرش و در درجه پنجم، در راه خدا به مصرف رساند. مورد پنجم از همه آنها اجر كمترى دارد.
2)َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِخَمْسَةِ دَنَانِيرَ بِأَحْسَنِهَا وَ أَفْضَلِهَا؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: أَفْضَلُ الْخَمْسَةِ الدِّينَارُ الَّذِي تُنْفِقُهُ عَلَى وَالِدَتِكَ، وَ أَفْضَلُ الْأَرْبَعَةِ الدِّينَارُ الَّذِي تُنْفِقُهُ عَلَى وَالِدِكَ، وَ أَفْضَلُ الثَّلَاثَةِ الدِّينَارُ الَّذِي تُنْفِقُهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَهْلِكَ، وَ أَفْضَلُ الدِّينَارَيْنِ الدِّينَارُ الَّذِي تُنْفِقُهُ عَلَى قَرَابَتِكَ، وَ أَخَسُّهَا وَ أَقَلُّهَا أَجْراً الدِّينَارُ الَّذِي تُنْفِقُهُ فِي سَبِيلِ اللَّه.(مستدرك الوسائل، ج7، ص241 به نقل از دُرَر اللّئالی)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آیا به شما خبر دهم که بهترین و برترین راه برای خرج کردن پنج دینار چیست؟ عرض کردند: بله. فرمود: برترین آنها، نفقه دادن به مادرت میباشد. سپس نفقه دادن به پدرت است. در مرتبه سوم برتر آن است که مال را برای خودت و خانواده ات خرج کنی. چهارم بهتر است برای خویشانت نفقه دهی و پست ترین و پایین ترین حالت آن است که آن را در راه خدا انفاق کنی.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👁 قطع کردن نماز مستحبّی در هنگام درخواست مادر
1) عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِذَا كُنْتَ فِي صَلَاةِ التَّطَوُّعِ فَإِنْ دَعَاكَ وَالِدُكَ فَلَا تَقْطَعْهَا، وَ إِنْ دَعَتْكَ وَالِدَتُكَ فَاقْطَعْهَا. (مستدرک الوسائل، ج15، ص181 به نقل از لبّ اللُّباب)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامى كه به خواندن نماز مستحبّى مشغول شدی، اگر پدرت تو را طلبيد، آن را قطع مكن؛ ولى اگر مادرت تو را طلبید، نمازت را قطع كن.
2) عَنْ أَبِي جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَانَ فِي الصَّلَاةِ فَدَعَاهُ الْوَالِدُ فَلْيُسَبِّحْ، وَ إِذَا دَعَتْهُ الْوَالِدَةُ فَلْيَقُلْ لَبَّيْكِ. (تهذيب الأحكام، ج2، ص350)
حضرت کاظم علیه السلام فرمود: اگر مردی در حال نماز بود و پدرش وی را صدا زد، با گفتن «سبحان الله» به وی پاسخ دهد، امّا اگر مادرش وی را صدا زند، به او پاسخ دهد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین خواب هایی که داشتم
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای #قسمت_نود_وششم _... حتی اگه مجلست به هم ریخت.. مطمئن باش #حک
* 💞﷽💞
رمان زیبای
#هرچی_تو_بخوای
#قسمت_نود_وهفتم
ولی زندگی من و وحید و سختی هامون تازه شروع شد...
قبل عروسی وحید بهم گفت:
_دوست داری ماه عسل کجا بریم؟
گفتم:
_جاهایی که #میتونیم بریم #بگو،تا من #انتخاب کنم...
-هر جایی که #توبخوای میتونیم بریم.
-هر جایی؟!!
یه کم دقیق نگاهم کرد.لبخند زد و گفت:
_کربلا؟
از اینکه اینقدر خوب منو میشناخت خوشحال شدم.گفتم:
_میتونیم؟
یه کم مکث کرد و گفت:
_یه کاریش میکنم.
بخاطر شرایط امنیتی کاریش بهش اجازه همچین سفری رو نمیدادن.خیلی تلاش کرد تا بالاخره تونست هماهنگ کنه که بریم.
دو روز بعد عروسی راهی کربلا شدیم.
دل تو دلم نبود.حال وحید هم مثل من بود.هیچ کدوممون روی زمین نبودیم. وقتی وحید روضه میخوند هیچ کدوممون آروم شدنی نبودیم.
حس و حالمون تعریف کردنی نبود.وقتی با هم بودیم باهم گریه میکردیم.هیچ کدوممون اصراری برای پنهان کردن اشک ها و بغض هامون نداشتیم... نگران ریا شدن نبودیم.
من و وحید یکی بودیم.
کافی بود اسم حسین(ع)رو بشنویم اشک مثل سیل از چشمهامون جاری میشد. ساعت ها تو بین الحرمین می نشستیم،به گنبد امام حسین(ع)نگاه میکردیم، گریه میکردیم.
به گنبد حضرت اباالفضل(ع)نگاه میکردیم، گریه میکردیم.
خیلی ها گفتن اونجا برای ما هم دعا کنید ولی ما اونجا حتی به خودمون هم فکر نمیکردیم.اونجا فقط #امام حسین(ع) بود و #مصائبشون.
اصلا وحید و زهرا مطرح نبود.
فقط حسین(ع) بود و اشک.
اونجا حتی نیاز نبود کسی روضه بخونه.به هر جایی نگاه میکردیم روضه بود.آب..خیمه گاه..آفتاب سوزان...داغی زمین..تل...بچه ها..گودال....همه روضه بود.
هردومون برای اولین بار بود که میرفتیم. هردو مون داشتیم دق میکردیم.نفس کشیدن تو کربلا واقعا سخت بود.زنده بودن تو کربلا باعث شرمندگی بود. شرمنده بودیم که چرا با این همه مصیبت ما هنوز زنده ایم.شرمنده بودیم که خدا،حسینش(ع) رو فدای تربیت شدن ما کرد و ما هنوز................
اون سفر برای هردومون سفر عجیبی بود. وقتی برگشتیم هم قلب و روحمون اونجا بود.
قبل از سفر کربلا مداحی های وحید سوزناک و با گریه بود.خودش هم گریه میکرد ولی بعد از سفر کربلا مداحی کردن براش خیلی سخت شده بود.
وقتی مداحی میکرد خودش هم آروم شدنی نبود.مجلس ملتهب میشد.
دیگه هیچ وقت روضه گودال نخوند.وقتی روضه میخوند همه نگران سلامتیش بودن.دیگه کمتر بهش میگفتن مداحی کنه.من حالشو میفهمیدم.بعد از سفر کربلا منم تو روضه ها دلم میخواست بمیرم از غصه.
هروقت وحید میرفت هیئت، منم باهاش میرفتم.همه میدونستن من و وحید با هم ازدواج کردیم و منو خانم موحد صدا میکردن.
یه شب که هیئت تموم شد نزدیک ماشین با یه خانمی که تو هیئت با هم دوست شده بودیم،صحبت میکردم.وحید با آقایی نزدیک میشد.قبل از اینکه وحید چیزی بگه اون آقا گفت:
_سلام خانم روشن.
از اینکه کسی تو هیئت منو به فامیل خودم صدا کرد تعجب کردم.نگاهش کردم.سهیل صادقی بود.
سرمو انداختم پایین و سلام کردم.بعد احوالپرسی همسرش رو معرفی کرد.همون خانمی که قبلش داشتم باهاش صحبت میکردم.دختر خیلی خوبی بود.بعد احوالپرسی وحید به آقای صادقی گفت:
_ماشین آوردی؟
آقای صادقی گفت:
_آره.ممنون.مزاحمتون نمیشیم.
خداحافظی کردیم و رفتن.وقتی تو ماشین نشستیم وحید گفت:
_سهیل پسر خیلی خوبیه.به اون چرا جواب رد دادی؟
از حرفش تعجب کردم.لبخندی زد و گفت:
_این روزها خیلی ها وقتی میفهمن با تو ازدواج کردم یه جوری نگاهم میکنن.از نگاهشون معلومه قبلا خاستگار تو بودن.
-چند وقته میشناسیش؟
-چند سالی هست.
-از گذشته ش چیزی بهت گفته؟
-یه چیزایی.
-چی مثلا؟
-گفته بود تو یه مسائل دینی ابهاماتی داشته و یه دختری کمکش...
حرفشو نصفه گذاشت و به من نگاه کرد.
-تو کمکش کردی؟؟!!!!!
-آقای صادقی بهت گفته بود دختری که به نامحرم نگاه بیجا نمیکنه لایق این هست که با کسی ازدواج کنه که اون هم به نامحرم نگاه نمیکنه؟
وحید با تعجب گفت:
_تو بهش گفته بودی؟؟!!!!!!!
-میبینی خدا چقدر حواسش به ما هست. یه حرف رو خودش به زبان من میاره،بعد با واسطه به شما میرسونه که من و شما الان اینجایی باشیم که هستیم.
سه هفته بعد از اینکه از کربلا برگشتیم، وحید یه مأموریت یک ماهه رفت....
دلم خیلی براش تنگ شده بود....
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
* 💞﷽💞
رمان زیبای
#هرچی_تو_بخوای
#قسمت_نود_وهشتم
دلم خیلی براش تنگ شده بود....
پدر و مادروحید و مامان و بابای خودم اصرار داشتن وقتی وحید نیست،خونه نمونم.حتی وحید هم گفته بود بهتره تنها نباشی ولی من دوست داشتم خونه خودم باشم.
دو روز اول خیلی برام سخت بود.خیلی با خودم فکر کردم.گفتم زندگی من اینه.وحید گاهی وقتها نیست.منکه نباید وقتی وحید نیست زندگی مو تعطیل کنم.
رفتم تو آشپزخونه و برای خودم قیمه درست کردم.
بعد از ازدواج وحید ازم خواست کلاس تیراندازی شرکت کنم...
خودم اصلا تمایلی نداشتم ولی وحید اصرار کرد.منم بخاطر وحید قبول کردم.خیلی پیگیر کلاس تیراندازی من بود.
منم بخاطر وحید تلاش کردم بهترین باشم. طوری که وقتی کلاس تموم شد،من نفر اول دوره بودم.وحید هم بهم افتخار میکرد.
مریم هم بهم پیشنهاد داد کلاس امداد و هلال احمر هم برم.
چون احتمال زخمی شدن وحید تو مأموریت هاش،زیاد بود.دوره های هلال احمر هم کامل رفتم...
سرمو شلوغ کرده بودم که نبودن وحید کمتر اذیتم کنه.هربار که وحید تماس میگرفت از کارهایی که در طول روز انجام میدادم براش میگفتم تا بدونه من زندگی میکنم و ناراحت من نباشه.
حتی گاهی که میگفتم برا خودم غذا درست کردم،خوشمزه بود یا بی نمک شده بود یا ترش بود،
میخندید و میگفت اینقدر نگو دهانم آب افتاد.
وقت های خالی هم به پدر و مادر خودم یا پدر و مادر وحید سر میزدم،خودمو ناهار یا شام دعوت میکردم خونه شون...
اونا هم خوشحال میشدن.خونه برادرهام هم میرفتم.
گاهی نرگس سادات و نجمه سادات میومدن پیشم.
با اینکه سرم شلوغ بود،دلم خیلی برای وحید تنگ میشد.
وقتی میومد خونه،روی مبل می نشست.براش چایی یا شربت میاوردم. همونجوری که وحید چایی یا شربتش رو میخورد من فقط نگاهش میکردم.
هرروزی که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم. همیشه وقتی میرفت مأموریت اونقدر تنهایی گریه میکردم تا آروم بشم.
دیگه روضه هایی که برای خودم میذاشتم با صدای وحید بود.وقتی مداحی میکرد صداشو ضبط میکردم. نمیدونست وگرنه از حافظه گوشیم پاک
میکرد....
شش ماه بعد متوجه شدم باردارم....
وحید عاشق بچه ها بود.مطمئن بودم خیلی خوشحال میشه.از خوشحالی نمیدونست چی بگه.
همون شب وحید گفت که باید مأموریت دو ماهه بره که شاید هم بیشتر طول بکشه.وحید رفت مأموریت.من بیشتر خونه بابا بودم.حالم خوب نبود....
خیلی دوست داشتم تو این شرایط وحید کنارم باشه ولی ناراضی نبودم.دلم خیلی براش تنگ شده بود.
هرجوری بود دو ماه گذشت...
یک هفته به اومدن وحید مونده بود که گفت مأموریتش بیشتر طول میکشه و شاید تا دو ماه دیگه هم نیاد.حتی ممکنه دیگه نتونه تماس بگیره.متوجه شدم شرایط کارش سخت تر شده.
برای اینکه نگران من نباشه هربار تماس میگرفت،سرحال و شاد صحبت میکردم.
یک ماه دیگه هم به سختی گذشت...
یه روز که رفتم دکتر،دکتر گفت دو قلو هستن؛دو تا دختر.
اونقدر خوشحال شدم که وقتی از مطب اومدم بیرون با وحید تماس گرفتم که بهش بگم.سریع جواب داد.خیلی با مهربونی و محبت صحبت میکرد.گفت دو روز دیگه میاد.از خوشحالی تو ماشین گریه کردم.
وقتی بهش گفتم خدا دو تا #رحمت بهمون داده،از ذوق و خوشحالی نمیدونست چی بگه و چکار کنه.
سه ماه بعد یه شب با وحید برگشتیم خونه.یه ماشینی جلو در پارک بود.دو تا سرنشین آقا داشت....
وحید با دیدن اون ماشین و سرنشینانش به من گفت:
_تو ماشین باش،الان میام.
رفت سمتشون.چند دقیقه ای با هم حرف زدن بعد اومد پیش من و گفت:
_تو برو بالا.من چند دقیقه دیگه میام.
گفتم:
_چیزی شده؟
-نه.از همکارام هستن.
داشتم با کلید درو باز میکردم که یکی از آقایون صدام کرد:
_خانم موحد.
برگشتم.آقای میانسالی بود....
ادامه دارد...
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔹 ۱۲ دی / جدی ۱۴۰۲
🔹 ۱۹ جمادی الثانی ۱۴۴۵
🔹 ۲ ژانویه ۲۰۲۴
🌗 امروز قمر در «برج سنبله» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
امور ازدواجی
جابجایی
آغاز نویسندگی و نگارش
شاگرد گرفتن
آغاز امور آموزشی
خرید وسیله سواری
خرید خیوان
خرید باغ، زمین و خانه
قولنامه نوشتن
ارسال کالا
اشتغال به تجارت
بنایی
امور زراعی
👶 زایمان
نوزاد از او خیر انتظار میرود. انشاءالله
🚙 مسافرت
خوب و باعث حاجتروایی است.
🌎🔭👀
💑 انعقاد نطفه
فرزند از دروغ و تهمت مبرّا باشد. انشاءالله
💇 اصلاح سر و صورت
باعث توانگری میشود.
🩸حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن
باعث رفع درد بدن میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست. باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 بریدن پارچه
روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سه شنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۹ سوره مبارکه « مریم » علیها السلام است.
﴿﷽ قال انما انا رسول ربک﴾
فرستادهای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطرخواه به او برسد. انشاءاللّه
به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تاعشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ امروز متعلق است به
#امام_سجاد علیهالسلام
#امام_باقر علیهالسلام
#امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
براء بن عازب گويد: بر اميرالمؤمنين علی عليه السلام وارد شدم و آن جناب را به خداوند سوگند دادم كه مرا به اعظم اسمايى كه خداوند رحمان جبرئيل را به ارسال آن مخصوص داشت و وى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را و آن حضرت شما را، مخصوص گردان.
فرمود : اگر سوال تو نمى بود من اراده داشتم كه آنرا تا در لحدم نهاده شوم، پوشيده بدارم .
هرگاه خواهى خدا را به اسم اعظم وى بخوانى، شش آيه اول سوره حديد (بعد از “بسم الله الرحمن الرحيم” تا “و هو عليم بذات الصدور”) و آخر سوره حشر از “هو الله الذى لا اله الا هو ” تا “آخر سوره” را بخوان، و پس از آن بگو اى كسى كه چنانى با من چنين كن (يعنى حاجت خود را بخواه) كه سوگند به خداوند اگر بر شقى[بدبخت] بخوانى، سعيد[خوشبخت] مى شود.
براء گفت: قسم به خداوند من آنرا براى دنيا نمى خوانم .
امام عليه السلام فرمود: همين صواب[صحیح] است. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مرا هم اينچنين وصيت فرمود، جز اينكه مرا امر كرد كه خدا را در كارهاى بزرگ و دشوار روزگار به این آیات بخوانم.
🚨مفیدترین ماده ای که انسان از اول خلقت تا الان دیده با قدمت هزارساله 😱
📌برای اطلاع از خواص این ماده جادویی عضو کانال زیر بشین😳👇
https://eitaa.com/shahrenore/3642
👌کلمـــه #پیوســـتن پایین صفحــه یادتون نره😊
🔰چرا نمی توانیم برخی از #گناهان را برای همیشه #ترک کنیم❓
⭕️ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَذْکُرُ حَالِی لَکَ قَالَ إِنْ شِئْتَ قَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَمُقِیمٌ عَلَی ذَنْبٍ مُنْذُ دَهْرٍ أُرِیدُ أَنْ أَتَحَوَّلَ مِنْهُ إِلَی غَیْرِهِ فَمَا أَقْدِرُ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ إِنْ تَکُنْ صَادِقاً فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّکَ وَ مَا یَمْنَعُکَ مِنَ الِانْتِقَالِ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَخَافَهُ .
💠 مردی به امام صادق گفت : مدت زیادی است كه من مبتلا به گناهى هستم و هر چه مى خواهم از آن دست بردارم و #توبه كنم نمى توانم ! امام فرمودند : اگر واقعاً راست بگوئى خداوند تو را دوست مى دارد ، و از آن رو توفيق توبه به تو نمى دهد و اسباب بازگشت از گناه را برايت فراهم نمى كند كه پيوسته اين #خوف در دلت باشد و از خدا در #بيم و #هراس باشى .
مصدر : امالی ، شیخ مفید ، صفحه ۹ ، حدیث ۱۲
⭕️ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً .
💠 امام صادق فرمودند : همانا خداوند دانست که گناه برای مؤمن از #خود_بینی و #عجب بهتر است و اگر چنین نبود خداوند هرگز #مؤمن را مبتلا به گناه نمی کرد .
مصدر : کافی ، جلد ۲ ، صفحه ۳۱۲ ، حدیث ۱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
مادر اگر 10 تا بچه داشته باشه
و۹ تاش کنارش باشن،
📍 به جای لذت از حضور اینایی که هستن غصه اونیو میخوره که نیست ...
💚ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)روز مادر و زن بر همه بانوان سرزمینم مبارک🎊 💐
#ولادت_حضرت_زهرا (س)
#روزمادر
#روززن
🆔 @shahrenore