eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
673 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 دوریَت «صوم» من و دیدنت «افطار» من است ... داود بن كثير رقّىّ گويد: به مولایم امام صادق عليه‌السّلام عرض كردم: 📋 جُعِلْتُ فِدَاكَ؛ قَدْ طَالَ هَذَا الْأَمْرُ عَلَيْنَا حَتَّى ضَاقَتْ قُلُوبُنَا وَ مِتْنَا كَمَداً 🔻فدايت شوم اين امر (ظهور دولت حقّ و الهى حضرت صاحب‌الأمر ارواحنافداه) چندان بر ما به درازا كشيد كه به قلب‌های‌ما فشار آمده و از اندوه جان‌مان به لب رسيده است! 🔹 امام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ آيَسَ مَا يَكُونُ مِنْهُ وَ أَشَدَّهُ غَمّاً يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ وَ اسْمِ أَبِيهِ 🔻همانا اين امر در آخرين پايه نااميدى (مردم) و سخت‏ترين مرتبه دلتنگى و اندوه باشد كه ناگاه نداكننده‏اى از آسمان به نام قائم و پدرش ندا سر مى‏دهد. 🔹عرض كردم: فدايتان شوم؛ نام او چيست؟ آن حضرت فرمود: اسم او، اسم يك پيامبر (محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله) و و نام پدرش نام یک جانشين پیامبر (حسن علیه‌السلام) است. 📚الغيبة، نعماني، ص١٨١ ✍ خورشید پشت ابر! نشانی به ما بده ای ماه! مژده‌ی رمضانی به ما بده مثل نسیم صبح از این جا گذر کن و باد صبای مشک فشانی به ما بده بی کس‌تر از همیشه رساندیم خویش را آواره‌ایم... جا و مکانی به ما بده از بس که در پی همه غیر از تو بوده‌ایم از پا نشسته‌ایم... توانی به ما بده از سفره‌ای که وقت سحر پهن می‌کنی مانده غذا و خورده‌ی نانی به ما بده "با روضه‌ی حسین نفس تازه می‌کنیم" روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
همه آبروم.mp3
20.7M
همه آبرومو از همین عَلَم دارم....... @haram110
عوارض قرص ال دی .mp3
3.41M
📣📣صحــبت های مــهـم درمــــانـــگر خــانم قربــان پور در مـــــــورد قــــــرص ال دی، عوارض آن و روزه داری👆☺️ 🆔️ @shahrenore
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت62 برگ هایی را میان مان توزیع می کند و می گوید:" یه م
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی 💗 قسمت63 چایم را سر می کشم و لیوانش را می شویم. به طرف روزنامه می روم که با بدبختی به دستش آورده ام. از صفحه‌ی آخر به اول برمی گردم و خبر مهمی به چشمم نمی آید. ورق را برمی گردانم و با دیدن عکس دلخراشی آن را روی زمین می گذارم. توی عکس تصویر پسرکی بود به همراه مادرش که تیر جای سالم در بدن شان نگذاشته بود. با خودم می گویم چه کسی چنین جنایتی را کرده است؟ اگر کار ماموران شاه بوده که مرگ برایشان کم است. به سختی روزنامه را با سر انگشتانم می گیرم و سعی دارم به عکس نگاه نکنم. خط به خط هر چه پیش می روم چشمانم گرد تر می شود! آدرس محلی که گفته شده بود درست همان آدرسی بود که من آن ساک را برده بودم. توی آن کوچه صرافی بود که رو به روی همان باغچه قرار داشت. آب دهانم از گلو پایین می رود و بدون توجه به پری می خوانم: _طی دیروز، حوالی ساعت ۵ عصر دو مرد مشکوک که گفته می شود از گروه های تروریستی مخالف شاهنشاه بوده اند. با جا سازی چندین قطعه بمب یک پسر و مادرش به همراه صراف را به قتل رسانده اند...." دیگر نمی توانم ادامه بدهم و چشمانم خیس اشک می شود‌. باورم نمی شود توی آن ساک بمب بوده و من تمام آن مدت غصه‌ی چیزی را می خوردم که گرفتن جان آدمیزاد برایش راحت ترین است! متوجه آدم ها و کارهایی که دور و برم انجام می شود نیستم! یعنی من چه جور آدمی شده ام؟ آیا پیمان واقعا همان کسی است که من دوستش دارم؟ در همین افکار غوطه ور هستم که حلال زاده وارد می شود و رو به من و پری می گوید: _باید برین دستور جدید سازمان بین بچه ها پخش کنین. چندتا از خونه تیمی ها عوض شده و آدرسا شونو بهتون میدم. در آخر نگاهی به من می اندازد و لب می زند:" البته لازم نیست ازون لباسا بپوشین. یه لباس سنگین بهتره!" قبول می کنیم و پری به کاغذ آدرس ها نگاه می کند و می گوید چندتایی شان را بلد است‌. با این که راه رفتن با پایم سخت است اما مجبور هستم. لباس ساده ای از پری می گیرم و با احتیاط می رویم. تا سر خیابان مدام لب می گزم و درد را در دل سرکوب می کنم. دیگر نمی توانم همپای پری شوم و می گویم: _من دیگه یک قدمم نمی تونم بردارم‌. تو رو خدا یه تاکسی بگیر!" با این که راضی نیست اما قبول می کند. مثل دفعه‌ی پیش ضوابط را رعایت می کند و برای رد گم کنی چندین خیابان را پیدا طی می کنیم. تا به در اولین خانه برسیم نصفه عمر شده ام. احساس می کنم پایم مثل بادکنکی شده و نبضش تند تر از همیشه شده است. پری وارد نمی شود و از زیر در برگه را به داخل پرت می کند. نگاهی به کیفش می اندازد و رو می کند به من: _اینا زیاده، نمیتونیم باهم پخششون کنیم. بهتره تو یه چندتایی شون رو بگیری و ببری. _ولی من؟ تنها؟ چشمکی می زند:" بله! تو! کاری نداره. تو کارای بزرگتر ازین میتونی انجام بدی." تعریف پری انرژی به من هدیه می دهد. سه برگه رو میگیرم و در آخر به من می گوید: _دو ساعت دیگه همینجا قرارمون باشه. تابلو بازی ممنوع! اگه بهت شک کردن برگه ها را منهدم کن. نزار دست کسی بیوفته. فهمیدی؟" سر تکان می دهم و گام ها مرا به سر کوچه می رسانند. آدرس ها را مرور می کنم و بدون توجه به درد پا تاکسی می گیرم. از ترفند پری استفاده می کنم. هر چه از سر کوچه فاصله می گیرم دلشوره ام بیشتر می شود. پلاک ها را به زحمت با چشمانی ریز می بینم و با دیدن شان نچ می کنم و می گذرم. با دیدن پلاک سی و یک خوشحال می شوم. کوچه را از دید می گذرانم و با دیدن وضعیت سفید دست می برم به داخب کیف. خش خش برگه ها زیر دستانم، حس تردید از یک سو مانع شجاعتم شده. نمی توانم فرصت را از دست بدهم و بدون ذره ای تعلل کاغذ را با یک حرکت برمی دارم و از زیر در به داخل می اندازم. ترس بر من غالب می شود و با عجله از کوچه خارج می شوم. به آدرس بعدی نگاه می کنم که نزدیک است. درد پا را به هر وضعی است نادیده می گیرم و طول خیابان ها را لنگان لنگان طی می کنم. نفسم بریده بریده بیرون می آید و از روی اجبار گوشه‌ی خیابان می نشینم. پایم را دراز می کنم و سرم را روی دیوار می گذارم. با خودم می گویم دو ساعت دارد همین طور می گذرد و من نباید از خودم ضعف نشان دهم. به کمی استراحت قانع می شوم و برمی خیزم. صدای کشیده شدن پایم روی سیمان های کف خیابان از گوش هایم غافل نمی ماند. گاهی نگاه هایی را می بینم که طرز راه رفتنم دنبال می کنند. ⭕️کپے‌بدوننام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
━━━💠🌸💠━━━ 💠 کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. (در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت.) 🍃 عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟ ☘ آیت الله میلانی فرمود: این کار بی انصافی است. 🍃 مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. ☘ آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت! 🍀آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای⁉️ 🍃 گفت:بله! ☘ گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ 🍃 گفت: بله آقا، شنیده ام.! ☘ آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود‼️ 💠 این روزها که همزمان عید و ماه رمضان را سپری میکنیم باانصاف باشیم . 🌐 ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
🗣🔔 زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام در روز ششم ماه رمضان مرحوم محدّث قمی در «هدیة الزائرین» می نویسد: «بدانکه زیارت آن حضرت(حضرت رضا علیه السلام)، در ایام و اوقات شریفه مختصه به آن حضرت، فضیلت بسیار دارد، خصوصا در ماه مبارک رجب و مثل چند روز از ایام شهر رمضان که به آن حضرت اختصاص دارد، چون روز اول آن ماه که روزی است که با آن حضرت بیعت کردند، یا روز ششم. سید بن طاووس رحمة الله علیه در اقبال الاعمال برای شکرانه این نعمت از برای روز ششم نمازی نقل کرده است.» (هدیة الزائرین، ص369) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 نماز روز ششم ماه رمضان 1) مرحوم سید‌بن طاووس در «اقبال الأعمال» می‌نویسد: «مرحوم شیخ مفید در کتاب «تواریخ الشّـرعیّة»، روز ششم ماه رمضان را روز بیعت مأمون با مولای ما حضرت رضا علیه السلام دانسته است. به دلیل آنچه که از حقوق مولای ما حضرت رضا علیه السلام در این روز بر ما ظاهر شد، نمازی دو رکعتی در این روز خوانده می‌شود. در هر رکعت این نماز، باید یک حمد و 25 مرتبه سوره توحید خوانده شود.» (بحارالأنوار، ج 98، ص 25به نقل از اقبال الاعمال) 2) مرحوم علاّمه مجلسی در «بحارالأنوار» می‌نویسد: «مناسب است این نماز در حرم مقدّس حضرت رضا علیه السلام و بعد از زیارت آن حضرت، خوانده شود.» (بحارالأنوار، ج102، ص43) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏⚡️من پروردگار جفاکار و نامهربانی نیستم قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله:‏ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ يَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِي. وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ يُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ‏ فَقَدْ جَفَانِي. وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ دَعَانِي وَ لَمْ أُجِبْهُ فِيمَا سَأَلَنِي مِنْ أَمْرِ دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جَافٍ. (إرشاد القلوب، ج‏1، ص60/وسائل‌الشیعة، ج1، ص382) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: خداوند می فرماید: هر كس حَدَثى از او سر زند (حَدَث، یعنی عوامل باطل شدن وضو) و وضو نگیرد، به من بی مهری کرده است. هر كس حَدَثى از او سر زند، و تجديد وضو كند و دو ركعت نماز به جا نياورد، به من بی مهری کرده است. هر كس حدثى از او سر زند و تجديد وضو كند و دو ركعت نماز به جا آورد و مرا بخواند ( و از من چیزی بخواهد) و من درخواست دینی و دنیوی او را پاسخ ندهم، من به او بی مهری کرده ام، حال آن که من پروردگار جفاکار و نامهربانی نیستم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💕  به نیابت از امام زمان علیه السلام به مشهد برو. اگر خالص و مخلص و روی علاقه، همین‌طور که من می ‌گویم رفتی و برگشتی و هیچ چیز بر تو مفهوم نشد، به صورت من تف بیانداز مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال1390قمری می فرمود: یکی از رفقای تهران من، از تجار تهران است، پای یکی از منابر من در تهران بود، 10 شب من در مورد امام زمان صحبت می‌ کردم، شب آخر پشتش گذاشتم و گاز زیاد دادیم مطلب را ریختم، خودم هم حال پیدا کردم، مجلس هم منقلب شد و او هم منقلب شد. گذشت، فردا به من تلفن کرد که حاج آقا! می‌خواهم به مشهد مشرّف شوم به نیابت امام زمان علیه السلام، دیشب این سفارش را کردید، حال اگر دستوراتی دارد به من بگویید. گفتم: من دستوری ندارم، دستور زیر خرقه درویشی نداریم، مطلب همان بود که بالای منبر گفتم، سرّ مگویی نداریم که به تو بگوییم، یک مقدار پاک و پاکیزه و با ادب حرکت کن، یک غسلی بکن که با طهارت رفته باشی. گذشت. بعد از 20 روز به من تلفن کرد و گفت: سلام علیکم، من فلانی هستم، حاج آقا الساعه بیایید کار واجبی با شما دارم. گفتم: چه زمانی آمدی؟ گفت: همین الان آمدم، 10 دقیقه بیشتر نیست که وارد خانه شدم و پشت تلفن شروع به گریه کرد. گفتم: چرا گریه می ‌کنی؟ مصیبتی حادثه‌ای شده است ؟ او فهمید که من اشتباه کرده ‌ام، گفت: قربان صاحب الزّمان علیه السلام بروم، جانم فدای صاحب الزمان بشود، خدا پدر تو را بیامرزد، بیایید که من یک مطلبی دارم. فهمیدم که یک چیزی شده است، چون من از این رفیق‌ها زیاد داشتم، رفقا چیزها به من گفتند. فهمیدم که یک نظر لطفی به او شده است، یک چیزی به او فهمانده ‌اند. گفتم الان می ‌آیم. رفتم در خانه ‌اش و خانه او نزدیک به خانه من بود. وقتی زنگ زدم، خودش با پای برهنه آمد و در را باز کرد، دست به گردن من انداخت و صورت من و دست من و شانه من را می ‌بوسد و گریه می‌کند و می‌گوید جانم فدای صاحب‌الزمان بشود! خدا پدر تو را بیامرزد که عجب راهی را به من نشان دادی! گفت: من چندین سفر به زیارت امام رضا علیه السلام رفتم، به خدا این سفر هیچ طرف مقایسه با آن سفرها نبود، اسم برد و چیزهایی گفت، در کدام مکان امام زمان علیه السلام کمک کرد، در کدام مکان امام زمان علیه السلام آقایی کرد، در کدام مکان امام زمان علیه السلام پذیرایی کرد، در کدام مکان چه شد و چه شد. می‌گفت و گریه می ‌کرد. گفت: تو راست می ‌گفتی که امام زمان علیه السلام جوان مرد است، آقا است، هریک قدمی که تو برای او برداری، او 10 قدم به تو پاداش می‌ دهد، من باور می ‌کردم، ولی این‌طور که عیاناً مشاهده کرده باشم، نبود. به خدا هرکس برای امام زمان علیه السلام یک قدم بردارد، امام زمان علیه السلام برای او 10 قدم برمی‌دارد. یک بلیط ماشین بگیر و به مشهد برو به نیابت امام زمان علیه السلام. اگر خالص و مخلص و روی علاقه، همین‌طور که من می ‌گویم رفتی و برگشتی و هیچ چیز بر تو مفهوم نشد، تف به صورت من بیانداز. من اگر مرده باشم بیا لگد به قبر من بزن. بیخود که نمی ‌گویم. رو بخار معده این‌طور پر جوش حرف نمی ‌زنم، تا 100 تا نظیر آن را ندیده باشم، این‌طور به عرض شما نمی ‌رسانم. (سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، شب عید فطر1390قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5839297863305138439.pdf
284K
دعای حضرت ادریس علیه السلام برای سحرهای ماه مبارک رمضان از آثار این دعا، آمرزش همه گناهان و برآورده شدن تمام حوائج دنیوی و اخروی است. ✅توجه: این دعای بسیار شریف را به منظور فرج مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام بخوانیم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
📿🌺🍃 🌺 ❇️ برای فرزند دار شدن 💠 زراره می‌گوید: ✍ همراه امام باقر علیه السلام برای کاری نزد هشام بن عبدالملک رفتیم. 👈 نگهبانان در اجازهٔ ورود به امام، کُندی و معطل می‌کردند و من از این قضیه ناراحت شدم. هشام دربانی داشت بسیار ثروتمند ولی فرزندی نداشت. 💚 امام باقر علیه السلام به او فرمود: ✍ مرا نزد هشام می‌رسانی؟ تا به تو دعایی یاد دهم که فرزند دار شوی! دربان قبول کرد و حضرت نزد هشام برد، آن جناب کار خود را انجام داد و بیرون آمد. 🔹 حاجب گفت: ✍ یابن رسول الله! فدایت شوم! آن دعایی که فرمودید چه بود !؟ 💚 حضرت فرمودند: ✔️ هر روز صبح و شام هفتاد مرتبه بگو (سبحان الله) ✔️ بعد از آن، بلا فاصله ده مرتبه استغفار کن (استغفر الله ربی و اتوب الیه) ✔️ پس از آن ۹ مرتبه بگو (سبحان الله) و در مرتبه دهم بگو: سبحان الله استغفرالله انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدرارا و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا ⚠️ دقت کنید هم تعداد را دقیق بگویید و هم صحیح گفته شود. 👌 دربان هشام حاکمِ ظالم ، این ذکر را گفت و خداوند فرزندان زیادی به او داد و از آن پس همیشه به امام باقر و صادق علیهما‌السلام محبت می‌کرد و به آنها صِله و هدیه می‌داد. 💠 راوی حدیث می‌گوید: ✍ با دختر عمویم ازدواج کرده بودم و فرزند دار شدنم به طول انجامید، 👈 این ذکر را گفتم و به همسرم نیز یاد دادم و خداوند فرزندی نصیبم کرد. 👌 معتقدم هر زن و مردی می‌تواند با این ذکر فرزند دار شود و به افراد زیادی که همین مشکل را داشتند، دادم و آنها نیز بچه‌دار شدند. 📚 تبسم خوشبختی، ص ۷۰ 🌺 📿🌺🍃