4_6039592220045084071.mp3
5.39M
🎧 شنیدن این صوت را ازدست ندهید❗️👇
⚫️ وقتی میگن ابا عبدالله توی صحرای کرب وبلا تنها شد خیلیا دلشون میسوزه و گریه میکنن...
ولی...
هیچ کس برای تنهایی و غربت چند هزار ساله #امام_زمان نه دلش میسوزه و نه گریه میکنه...
🔴 گریه برای #امام_حسین خرجی نداره
ولی...
گریه برای مظلومیت امام زمان خرج داره...
باید از خودمون بپرسیم اصلا چرا امام مون تنهاست؟!
مگه ما شیعیان نیستیم که امام مون این طور آواره وغریبه؟!
👈 آیا واقعا هنوز وقتش نرسیده که یک نفعی از طرف ما به امام زمانمون برسه؟!
4_5845720016233695051.mp3
5.3M
🔊 #کلیپ_صوتی
🍃 ماجرای زیبای عنایت حضرت رضا علیهالسلام به جوان اعدامی و نجات او
💠 در روز جـزا و یـوم پـاداش
یا ضامن آهو، ضامنم بـاش...
🍀 #استاد_معاونیان
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • یازدهم ✔️ ✍🏻 پس از صلح حضرت ک
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • دوازدهم ✔️
🔹شکل گیری تفکر عثمانی در کوفه:
نخستین مطلبی که باید بدان توجه کرد، این است که تشیع کوفه یکنواخت نبود، بلکه تشیع اکثریت آنان از نوع تشیع سیاسی بود و فقط جمعیتی اندک هر چند بانفوذ از کوفیان، گرایش تشیعِ اعتقادی داشتند. تشیعِ سیاسی نیز میتوانست بر اثر حوادث سیاسی و فشار و تهدید و تطمیع، خود را به مذهب رسمی حکومت (حزب اموی و مروانی) نزدیک کند؛ افزون بر اینکه گروههایی که از کوفه بر ضد عثمان قیام کردند، هرچند اکثریت را رقم میزدند، اما این بدان معنا نیست که از کوفیان کسانی طرفدار عثمان لعین نبود. زمانی که جناب مالک اشتر رحمت الله علیه به نمایندگی از مخالفانِ عثمان لعین بر ضد عثمان لعین سخن میگفت، مقطع بن هشيم نیز به نمایندگی از گروهی دیگر از عثمان لعین دفاع میکرد، چنانکه قعقاع بن شور با نیروهایی برای دفاع از عثمان لعین از کوفه راهی مدینه شد.
📚 تاریخ طبری، جلد ۳، صفحات ۵۰۰ و ۴۱۶
همچنین در جلسه مشورتی با حضور طلحه لعین و زبیر لعین و عایشه سلقلقیه که در مکه صورت گرفت، پیشنهادهایی مطرح شد که حرکت خود را از کدام شهر آغاز کنند. درباره مدینه و شام توافقی حاصل نشد، اما عراق مورد قبول واقع شد. دلیلی که برای این انتخاب مطرح کردند، این بود که زبیر لعین در بصره و طلحه لعین در کوفه طرفداران زیادی دارند. طرح آنان بر این شد که ابتدا بسوی بصره رفته و پس از فتح آن بِسَمت کوفه حرکت کنند.
📚 شرح نهج البلاغه، ۲/۱۴۰
انساب الاشراف، ص ۲۲۲
تاریخ طبری، ۳/۴۷۱
💢 کوفیان برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ جمل، در مرحله اول بسیار مُرَدَد بودند، زیرا ابوموسی اشعری لعین که برای آنان حائز اهمیت بود، تمایلات عثمانی لعین داشت و مردم را مردد کرده بود. سپس با عزلِ ابوموسی و سخنان مالکاشتر رحمت الله علیه جمعیت دوازده هزار نفری از کوفه اعزام شد. این تعداد در مقایسه با لشکر ۶۵ یا ۱۲۰ هزار نفری مردم کوفه در جنگ صفین، حدود یک دهم حساب میشود. دلیل این مسئله فقط تسلط گرایش عثمانی بر مردم بود.
⚠️ یکی دیگر از علل تشدید تفکر عثمانی در کوفه، نتیجه جنگ صفین بود. پس از تحکیم مسئله حکمیت، بغض و دشمنی میان کوفیان بیشتر شد. عدهای مخالف امام علیه السلام شدند و عدهای موافق. تا جایی که پدر و پسر از یکدیگر بیزاری میجستند.
📚 مروج الذهب، ۲/۴۰۵
گناهِ کشتهها و زخمیها و خانوادههای بی سرپرست که پیامدِ طبیعی هر جنگ است، از سوی مردم بِپای امام علیه السلام نوشته شد و همین علت باعث شد تا عدهای بر علیهِ امام علیه السلام تبلیغات سوء کرده و مردم را به گرایش عثمانی تشویق کنند.
📚وقعة الصفین، ص ۵۲۹_۵۳۰
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
حرم
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ #سجده_بر_یک_فرشته 💎قسمت ۱۳ و ۱۴ +نه خوشم اومد دخت
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی
✨ #سجده_بر_یک_فرشته
💎قسمت ۱۵ و ۱۶
صفحه لب تاپ که باز شد اومد بعدشم رمزش رو باز کردم..وارد صفحه ی لب تاپم شدم..دستام میلرزید...
دلم میگفت چیزی که به تو ربطی نداره رو نبین..اما ندای دیگهی درونم میگفت از اولشم نباید اون گردنبند رو از اون پسر میگرفتی چرا اصلا این پسره اومد به من داد اون گردنبند رو؟!
چشمهامو بستم و خدایا به امید تو
استرسم بیشتر شد..دکمه رو که زدم یه چند تا فایل و فیلم بود اما جرات نداشتم بیشتر ببینمشون نمیدونمم چرا ترس برم داشته بود و دست و پام میلرزید
ای بابا چقدر ترسو بودم من شاید فیلم و عکس عادی باشه چرا من اینهمه نگرانم...
اگر عکس فیلم عادی پس اون پسر بچه چرا اصرار داشت گردنبندو برسونم به دست پلیس؟؟!!! این خوابهای وحشتناک..
دلمو زدم به دریا و یک بسم الله الرحمن الرحیم گفتمو فایلها رو باز کردم یه سری عدد بالا اومد انگار همشون کدگذاری شده بودن...فقط همین ...!!!!
از اون فایل اومدم بیرون زدم فایل بعدی که خواستم بازش کنم صدای اذان مسجدمون منو به خودم آورد...باصدای اذان آرامشی وجودمو پر کرد...و تمام استرسو ترسم با شنیدن اذان دود شد به هوا رفت بله من خدا را دارم...خدا همه جا با منه حواسش هست بهم...الله اکبر گفتمو بلند شدم...
لب تاپمو بستم...وضو گرفتم سجاده امو پهن کردم..الله اکبر...به قنوت نمازم که رسیدم با خدای مهربانم درد دل کردم
با ذکر یونسیه در قنوت نمازم طولانی شد همون ذکری که حضرت یونس (ع) را از شکم نهنگ نجات داد...
"لاالهالاانت سبحانک انی کنت من الظالمین (خداوندا) جز تو معبودی نیست!
پاک و منزّهی تو و من از ستمکاران بودم."
دیگه ریختن اشک هام دست خودم نبود...خدایا بنده گنهکارت روبروت ایستاده.بندهای که وقتی تو مشکلات گیر میکنه سراغتو میگیره..بنده ای که بیشتر وقتها فراموشت میکنه...خدایا این اتفاقات تلنگرها رو برام میزنی تا آغوش امن تو رو فراموش نکنم ...؟معبودم من که فراموشت نمیکنم خودت کمکم کن تا #شیطان وسوسهم نکنه تا بهترین تصمیم رو بگیرم...ای دلسوزتر و مهربان تر از مادرم ...کمکم کن تا بتونم راه درست انتخاب کنم...الهی آمین...به رکوع رفتم...
بعد از تمام شدن نمازم و ذکر تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) دعای فرج رو هم خوندم و از امام زمانم هم کمک خواستم باز سجده شکر را به جا آوردمو جا نمازمو جمع کردم...
انگار نیرویی بهم تزریق شده بود...رفتم سمت لپ تاپم..اولین پوشه باز کردم..نگاهی به بالا کردم خدایا بیخش من رو ..یکی از فیلم ها پخش شد...زیر نوشته شده بود שָׂטָן (شیطان) انگار عبری بود...
یک نفر شروع کرد به فارسی حرف زدن دست پا شکسته فارسی میگفت چهرهشو پوشونده بود...یه سری آدم با لباس عجیب و ترسناک وارد شدن و دورش کردن...خدایا اینا دیگه چه موجودی اند...
پس اینا #شیطان_پرست بودن...پس او عدد 666 روی گردنبند؟! پس بی دلیل اون عدد رو حک نکردن به گردنبنده ...
جسممم به کنار مغزم کشش اینها رو نداشت خسته شده بود و به استراحت نیاز داشتم روی تختم دراز کشیدم..وقتی یادم افتاد فردا که جمعه اس چشمهامو بستم...
✨ادامه دارد....
💎
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی
✨ #سجده_بر_یک_فرشته
💎قسمت ۱۷ و ۱۸
با تقی که به در اتاقم خورد چشمهامو باز کردم
_بله بفرمایید
بابا:_سلام دخترم صبحت بخیر محدثه جان نون تازه و حلیم خریدم پاشو باباجون بیا صبحونه بخوریم...
_سلام بابا جون صبح بخیر چشم تا شما شروع کنید من هم اومدم...
رفتم آشپزخونه.
_سلام مامان صبح بخیر...
مامان:_سلام دختر بیا بشین چای تازه دم هم ریختم برات.
_ممنون مامان شرمنده امروز خواب موندم کمک نکردم.
مامان:_اشکالی نداره به جاش سفره رو تو جمع میکنی و ظرفها رو هم میشوری.
_چَشششم
سر سفره فکرم خیلی مشغول بود.
بابا:_محدثه جان چیزی شده؟
_هان؟ نه بابا هیچی نیست.. میگم بابا
میشه امروز منو ببرید امامزاده داوود
یکم دلم گرفته
بابا:_قربون اون دلت بشم چرا نشه.. دختر خوشکلم دلت چرا گرفته؟
_خودمم نمیدونم یعنی میدونم ها میشه بعداً بگم؟
بابا:_باشه صبحونهتو بخور باهم میرم
لبخندی زدم
_ممنون بابای خوشگلم...
با شوق از سر میز بلند شدم
_مامان دستت درد نکنه ممنون بابا.من برم آماده بشم اتاق مرتب میکنم میام.
رفتن به امامزاده داوود بهم آرامش خاصی میده.امامزاده داوود از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) هست و شجرهنامهش با ۱۱ پشت به این امام بزرگوار میرسه...
مرتب کردن اتاقم که تمام شد.حاضر و آماده اومدم از پله ها پایین
_من آماده ام بریم بابا؟
مامان:_کجا؟!
_عععه مامان امامزاده داوود دیگه!
مامان اخمی کرد:
_بدون من! پدر دختری میرید؟
بابا یک چشمکی بهم زد و گفت:
_خانم اگه با تو بریم که اصلا خوش نمیگذره. هی غرغر میکنی از همه چیزم ایراد میگیری.
مامان:_بععله چشمم روشن آقااا محسن من کی ایراد گرفتم؟ اصلا برید به من چه، آی خدا یک کاری کن ماشینشون پنچر بشه تا بدونن، بفهمن، تجربه کنن، بدون من به زیارت رفتن پنچری داره الانم اصلاً اصرارنکنید من نمیام.
بعد روشو برگردوند تا بره به اتاقشون.بابا که چشماش میخندید از سربه سر گذاشتن مامانم احساس خطر کرد.
بابا:_ملکه من کجا،صبر کن ببینم تو تا به حال دیدی:من بدون تو آب بخورم که الان هم بخوام بدون تو جایی برم؟ اصلا نمیخام محدثه رو ببرم آماده شو بیا دوتایی میریم.
مامان لبخندی دلبرانه صورتشو پر کرده بود و چشماش چراغانی..
_پس برم حاضر شم
بابا که داشت با عشق به مامان نگاه میکرد و میخندید یواشکی زیر گوشم گفت:
_میبینی تو راخدا خوبه که اصرار نکردم.
من داشتم از سربه سر گذاشتن بابام، سر مامانم ذوق میکردم.لبخندی زدم.
_پس من برم تا مامان آماده میشه ظرفها رو بشورم.
تازه داشتم استکانها رو در آبچکان میذاشتم که مامان گفت:
_زود باشید دیر شد.محدثه ظرف میوه و یه خورده خوراکی هم تو یخچال هست اونا رو هم بردار.
منو بابا با تعجب به هم نگاه کردیم..
_مامان کی آماده شدی؟
مامان:_مگه همه مثل توام سه ساعت طول میکشه آماده شی بیچاره اون شوهر آیندت.
_بابا دوران عقدتون میخواستید برید بیرون مامان اینطور زود آماده میشد؟
بابا با خنده گفت:
_من یه روز قبلش بهش میگفتم چه ساعتی میخوام بریم کجا ...
_خببب ؟!!؟؟
بابا:_خوب اون یکساعت زودتر به جای من دم در خونه بود...
دیگه نتونستم خندهامو نگه دارم.مامان که چشم غره ای به بابا رفت.بابا حساب کار دستش اومده بود.
بابا:_عععه چیزه میگم من برم ماشین روشن کنم تا گرم شه.
_ععه گوشی من مونده تو اتاقم برم بیارمش.
من که جیم شدم
مامان:_کجااااا..کجا داری فرار میکنی.اول اون ظرفها رو بشور بعداً برو بالا تا بفهمی دیگه از این شوخیا بامامانت نکنی ...
_ماااامان منننن؟؟؟بابا بود بابا شوخی کرد که نه مننننن
مامان:_حال هرچی
باز برگشتم شروع به شستن باقی ظرفها کردم.برای چند دقیقه هم که شده خواب دیشب و ماجرا این چند روزی که اتفاق افتاده بود رو فراموش کردم..
چقدر خانواده خوب نعمته...در کنار خانواده بودن و باهاشون راحت بودن و آرامش در خانواده؛ خودش نعمت بزرگیه که ما بیشتر وقتها قدرشو نمیدونیم.خدایا شکرت..
ظرفها که تمام شد دوتا ماسک برای پدر و مادر گرامی برداشتم ...
مامان:_قربونت برم پاک یادم رفت بود ماسک رو.
ماسک که دادم دست مامان یک چیزی یادم افتاد...
مامان:_کجا داری میری باز؟!
_یه چیزی یادم رفته الان میام
صدای مامان میشنیدم که به بابا میگفت:
مامان:_کی این دخترو شوهر بدم یه نفس راحت بکشیم.
بابا:_آره بخدا مثل مامان،بابای تو
مامان:_چی گفتی محسن مامان بابای منننن ؟!؟؟
بابا:_آره دیگه عزیزدلم چقدر دعام کردن که من اومدم گرفتمت از دستت راحت بشن
مامان:_مممحسننن چندبار گفتم از این شوخیها نکن...
صدای خندههای از ته دل بابام تا تواتاقم میاومد..سریع از کشو میزم گردنبندو برداشتم انداختم گردنم.بدو بدو اومدم پایین، به حیاط که رسیدم...
✨ادامه دارد....
💎
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
⚫️مولا علی علیهالسّلام:
مِنْ أَشْرَفِ [أَفْعَالِ] أَعْمَالِ الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَم
(در قبال خطای دیگران) خود را به بىخبرى نماياندن، از بهترين كارهاى بزرگواران است.
📚نهجالبلاغه حکمت ۲۲۲
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️از فاطمه دختر امام حسين علیهما السّلام، روایت است که فرمود: غارتگران بر خيمهٔ ما هجوم كردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا به پايم بود؛
مردى آنها را مىربود و مىگريست؛
گفتم: ای دشمن خدا، چرا گريه ميكنى؟!
گفت: چرا گريه نكنم كه دختر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) را غارت میكنم!
گفتم: مرا واگذار؛
گفت: میترسم ديگرى آن را برُبايد!
سپس فرمود: هر چه در خيمههاى ما بود، غارت كردند...😭
📚الامالی للصّدوق ج۱ ص۱۶۴
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
ای ولی عصــــــــر و امام زمان
ای سبــــب خلقت کون و مکان
حجّت حــق حامیِ دین العجل
شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل
ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما
مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما
تا تـــــو ز ما روی نهان کردهای
غم بـه دل پیر و جوان کردهای
ما که نداریم به غیر از تو کس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند
🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸
🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا
اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ
قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله
بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا
رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟
🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام)
اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید
بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»