🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️
#معرفی_یاران_امام_حسین (ع)📜
#یار_بیستم🌹
💛 #عبدالرحمن_بن_مسعود💛
🌸او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به كربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین (ع) رسیدند و بر او سلام كردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.🕊🥀
#ادامه_دارد.....
📒 ابصار العین، 112
✨﷽✨
💠آيا در بهشت هم ميتوان بچه دارشد؟💠
✍آنچه از روايات معصومين به دست می آید اين است كه هر ازدواجی كه در بهشت انجام مي شود فرزندي در پي نخواهد داشت.
در روایتی آمده است كه محمد بن عبدالله حميري در سال سيصد وهشت هجري طي نامه اي از طريق حسين بن روح...سومين نايب خاص امام زمان از حضرت پرسيد: وقتي در بهشت انسان با حورالعين (يا زن دنيايي خودش ،اگر در بهشت با هم همنشين باشد) از دواج كند آيا مي توانند بچه دار شوند يا خير؟ حضرت در جواب فرمودند :هيچ زني در بهشت حامله نمي شود و در اثر همبستري يا همسر دنيايي يا حورالعين بچه اي هم متولد نمي شود وحيض و نفاس در بهشت نيست ومشكلات وگرفتاري بچه داري وجود ندارد و آنجا همان طور كه خدا در قران كريم فرموده :«ودر آن بهشت آنچه دل ها مي خواهند وچشم ها از آن لذت مي برند موجود است»
💥پس مؤمن در بهشت هر زمان كه دلش خواست كودكي داشته باشد ،خداوند بدون حمل ،فرزندي براي او خلق ميكند ولي به آن صورت كه در ذهن ها هست ،ولادتي در كارنيست ،بلكه آفريدن فرزند مانند آفريدن حضرت آدم است ،كه براي عبرت مخلوقات ،بدون هيچ حمل وهيچ ولادتي آفريده شد »
📚منبع :آرامش ابدی بهشت و نعمت های آن نوشته : عليرضا زکی زاده رنانی
⚫️رسول خدا صلىالله عليه و آله:
اِسْتَحْیِی مِنَ اللّهِ اسْتِحياءَکَ مِن صَالِحِی جِيرَانِکَ فَإنّ فِيهَا زِيادَةَ اليَقينِ
از خدا شرم كن، همچنان كه از همسايگان خوب خود شرم مىكنى؛ زيرا شرم كردن از خدا، بر يقين مىافزايد.
📚بحارالانوار ج۷۸ ص۲۰۰
«اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ»🤲
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃
هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇
#عمر_ابن_سعد_وقاص لعنت الله علیه
پدرش:
سعد بن ابی وقاص از طایفه بنی زهره و قریش بود و با مادر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خویشاوندی قبیلهای داشت. مدت سه سال حاکم کوفه شد و از اعضای شورای شش نفرهای بود که برای تعیین خلیفه از جانب عمر انتخاب شده بودند.
مورخان سال تولد عمر بن سعد را سال مرگ عمر بن خطاب و یا در دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند. عمر بن سعد بعد از کشته شدن عثمان، پدرش را تشویق کرد تا ادعای خلافت کند، اما پدرش این پیشنهاد را رد کرد. او از جمله اشراف کوفه بود که علیه حجر بن عدی گواهی داد و این گواهی زمینهساز شهادت حجر به دست معاویه شد.
جنایاتش:
عمر بن سعد از طرف ابن زیاد مأموریت یافت که حسین پسر علی علیه السلام و همراهانش را به قتل برساند. عمر پسر سعد، کاروان حسین را از آب رودخانه محروم کرد. مذاکرات عمر پسر سعد با امام حسین علیه السلام به نتیجه نرسید و وی حاضر به بیعت با یزید نشد. لشکر عمر سعد در ۱۰ محرم ۶۱ هجری به حسین و خانوادهاش حمله کرد و بیش از هفتاد تن از یارانش را کشت صبح عاشورا بعد از آن كه وساطتها، درخواستها و مواعظ، سودى نبخشید و وقوع جنگ حتمى شد عمر سعد جلو آمد و اولین تیر را به سوى لشكر حسینى پرتاب كرد و گفت:
نزد عبیداللّه گواهى دهید مـن اول كسى بودم كه تیر را پرتاب كردم. آنگاه، باران تیرها به طرف سپاه حسینى سرازیر شد.
در آخرین لحظات پایانى حادثه كربلا كه سیدالشهدا علیه السلام در گودال قتلگاه افتاده بود، هر كس با هر وسیلهاى كه در اختیار داشت به امام حسین علیه السلام حمله مىكرد تا آن كه سنان تیرى را به طرف حضرت پرتاب كرد. تیر به گلوى حضرت قرار گرفت و از اسب بر زمین افتاد. عمر سعد به شخصى كه در سمت راستش ایستاده بود گفت از اسب پیاده شو و حسین را راحت كن. خولى جلو آمد ولى وحشت او را گرفت و برگشت تا این كه سنان بن انس نخعى سر مبارک حضرت را از تن جدا كرد. این جا خبر غیبی امیرالمؤمنین علیه السلام محقق شد كه: ای انس فرزندت قاتل فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
ملاحظات:
بعد از پیشنهاد فرماندهى لشگر از طرف ابن زیاد به عمر بن سعد، وى در قبول این منصب با افرادى مشورت كرد از جمله با یكى از دوستان قدیمى پدرش به نام كامل.
كامل در پاسخ عمر بن سعد گفت: واى بر تو! مىخواهى حسین علیه السلام را بكشى؟ اگر تمام دنیا را به من بدهند كه یكى از امت پیامبر را بكشم، چنین نخواهم كرد، چه برسد به كشتن فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله.
عمر سعد گفت: اگر حسین را بكشم بر هفتاد هزار سرباز سواره، امیر خواهم بود. كامل وقتى دید كه به قتل امام حسین علیه السلام مصمم است از گذشته خبرى را به این صورت براى او نقل كرد: با پدرت سعد به سوى شام مسافرت مىرفتیم كه من به خاطر كند روى از آنان عقب افتادم و تشنه شدم. به دیر راهبى رسیدم و از اسب پیاده شدم و تقاضاى آب نمودم. راهب پرسید: آیا تو از این امتى هستى كه بعضى، بعض دیگر را مىكشند؟ گفتم: من از امت مرحومه هستم. راهب گفت: واى بر شما در روز قیامت از این كه فرزند پیامبرتان را بكشید و زنها و بچههایش را اسیر كنید. گفتم: آیا ما مرتكب این عمل مىشویم؟گفت: آرى، و در آن وقت، زمین و آسمان ضجه مىكند و قاتلش چندان در دنیا نمىماند تا شخصى خروج مىكند و انتقام او را مىگیرد. آنگاه راهب گفت: تو را با قاتل او آشنا مىبینم. گفتم: پناه بر خدا! كه من قاتل او باشم. گفت: اگر تو هم نباشى یكى از نزدیكان تو خواهد بود. عذاب قاتل حسین علیه السلام از فرعون و هامان بیشتر است، آن گاه در را بست.
كامل مىگوید سوار بر اسب شدم و به رفقا ملحق گردیدم، وقتى جریان را براى پدرت نقل كردم، گفت: راهب راست مىگوید. آنگاه پدرت گفت: او هم قبلا راهب را دیده و جریان را از او شنیده كه پسرش قاتل فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
سرنوشت او:
ابوعمره، فرمانده سپاه مختار به دستور مختار وارد خانه عمرسعد شد و او را میان رختخواب یافت عمرسعد چون قیافه خشمگین فرمانده سپاه مختار را دید به قصد او پی برد خواست از جایش بگریزد که لحاف به پایش پیچید و روی رختخواب افتاد. فرمانده به او مجالی نداد و سر از تنش جدا کرد و سر بریده را نزد مختار برد. جسد عمرسعد بعد از قتل، به زودی دچار کرم و تعفن گردید و مردم می آمدند و او می دیدند.
بر #مالک_بن_یسر تا قیامت لعنت
بر #حصین_بن_تمیم تا قیامت لعنت
بر #ابحر_ابن_کعب تا قیامت لعنت
بر #سنان_بن_انس_نخعی تا قیامت لعنت
بر #اسحاق_بن_حوبه_حضری تا قیامت لعنت
بر #حکیم_بن_طفیل_طایی_سنبسی تا قیامت لعنت
بر #عبیدالله_بن_زیاد ملعونِ ملعون تا قیامت لعنت
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • بیست ✔️ ❌ سرکوب کردن بیعت با
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • بیست – یکم✔️
❌ بازتاب تفکر عثمانی در مصائبِ عاشورا.
👈🏻 تفکر عثمانی در کربلا به جهت تقابل مستقیم با تشیع واقعی، بسیار محسوس تر و آشکارتر ظهور پیدا کرد. شواهدی که از این قسمت به بعد ارائه خواهد شد، در اثبات چنین تفکری در سپاه عمر بن سعد لعنة الله علیه، جای هیچ شک و تردیدی را باقی نمیگذارد. سیاست انتقام و سرکوب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی معاویه لعین و امویانِ عثمانی مذهب، با شعار خونخواهی عثمان لعین، بهانهای بیش نبود تا با حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مبارزه کنند و انتفام اجداد خود در بدر و حُنین را بگیرند. یزید خبیث و حزب اموی نیز همین سیاست را ادامه دادند و به صراحت بدان اعتراف کردند. در نامهای که ابن عباس به یزید نوشته نیز چنین موضوعی مطرح شده است.
«يا يزيد و ان من أعظم الشماتة حملك بنات رسول اللّه و أطفاله و حرمه من العراق إلى الشام أسارى مجلوبين مسلوبين ترى الناس قدرتك علينا و إنك قد قهرتنا و استوليت على آل رسول اللّه و في ظنك إنك أخذت بثار أهلك الكفرة الفجرة يوم بدر و أظهرت الانتقام الذي كنت تخفيه و الاضغان الذي تكمن في قلبك كمون النار في الزناد و جعلت أنت و أبوك دم عثمان وسيلة الى اظهارها فالويل لك من ديان يوم الدين»
📕تذکرة الخواص، ص ۲۴۸
▪️همچنین وقتی امام حسین علیه السلام خواست از مکه بسمت عراق حرکت کند، ابن عباس به این سیاست اشاره کرد و گفت: «بیم آن دارم که مانند عثمان مقابل چشم اهل بیتت کشته شوی.»
📚 تاریخ طبری، ۴/۲۸۸
💢 این نکته نیز قابل تأمل است که عمرو بن سعید اَشدق، حاکم اموی مدینه وقتی صدای شیون و زاری زنان بنی هاشم علیهماالسلام را در مدینه بخاطر شهادت امام حسین علیه السلام شنید گفت: این شیون و زاری به انتقام آن شیون و زاری بر عثمان. «واعية بواعية عُثْمَان.»
📚 انساب الاشراف، ۳/۲۱۷
اوج کینهٔ سپاهیان و اعوان یزید علیهم لعنة الله، نسبت به بنیهاشم خصوصا امامان شیعه بسیار واضح و شواهد آن فراوان است. لشکر دشمن در روز عاشورا، هم مستقیم هم غیر مستقیم به حُسن نَسَب و مقام و فضیلت آن امام غریب و پدر و مادر و جدش علیهم السلام اعتراف کردند. اما آتش کینه آنان شعله ورتر از آن بود که دلهای سخت آنان را نرم کند. لذا جنایتی رقم زدند که در تاریخ بی سابقه است. تا جایی که حضرت سلطان اباالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن حدیث معروف عاشورایی به بخشی از این جنایتِ عظیم در عاشورا اشاره میکنند و اینگونه تعبیر میکنند: «أذَلَ عَزیزَنا بأرضِ کَربُ و بَلاء»❗️
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #حرکت_حضرت_سیدالشهداحسینبنعلی_عليه السّلام #عاشورا_در_عامه #مقتل قسمت • بیست - دوم✔️
🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -17-
ذهبی دربارۀ يزيد لعین گفته بود: "لا نسُبّه و لا نحبّه_
نه يزيد را دوست مىداريم و نه او را نكوهش مىكنيم."
(سیر أعلام النبلاء، ج۴ ص٣۶)
اين جمله حاكى از تعصّبورزى اوست. چرا او را سبّ نمىكنيد؟ مگر يزيد اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را نيازرده است؟ او فرزندِ حضرت فاطمةالزهرا سلام اللّه عليها، دخت گرامى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله را به آن شكل به شهادت رساند و آزار اهل بيت عليهم السّلام، آزار دادن حضرت رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله است و اذيت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله، آزار خداوند متعال و مساوى با كفر است. اى ذهبى! چرا مىگويى: «لا نحبّه و لا نسبّه»؟ البتّه تندروىها و تعصّبورزى آنان مراتب و درجات گوناگونى دارد.
🔸 دانشمند دیگری از عمریه كه نتوانسته به خود اجازه دهد كه براى معاويه فضيلتى بسازد، "حاكم نيشابورى" صاحب كتاب المستدرك علىالصحيحين است. عمریه به او «امام المحدّثين» لقب دادهاند كه نزد آنان فرد بسيار بزرگى است. براى او نيز داستانى مانند نَسائى پيش آمده است. به او گفتند كه براى معاويه فضيلتى نقل كند. او پاسخ داد: مگر معاويه فضيلتى دارد كه من آن را نقل كنم؟ مردم به او حمله كردند... منبرش را شكستند... او فرار كرد و به خانۀ خود پناه برد. خانهاش را احاطه كردند و مانع از خروج او از منزل شدند! بعد از مدّتى فردى به او دسترسى پيدا كرد و به او گفت كه از منزل خارج شو و حديثى در فضيلت معاويه روايت كن تا از شرّ مردم راحت شوى. حاكم نيشابورى در جواب او گفت: "لا يجئ من قلبي _ از دلم بر نمىآيد."
(سیر أعلام النبلاء، ج١٧ ص١٧۵)
گفتنى است كه بررسى ديدگاه علماى عمریه دربارۀ معاويه لعین ، فرصتى ديگر مىطلبد.
بنا بر آنچه گفته شد، تجليل و احترام به معاويه لعین و يزيد لعین در اين اندازه اختصاص به گروهى از مردم دارد و حتّى ديگر فِرَق مردم از عمریه نيز به اين سخنان و ديدگاهها معتقد نيستند.
📚ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص۵۵_۶٣
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
حرم
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃 قسمت ۴ #هوالعشق #دفتر_خاطرات -مامان تروخدا اومدن دلخور رفتار نک
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۵
#هوالعشق
#غروب_دلتنگ_عاشق
-فاطمه خانوم اینجا وایسید تا من بیام
-چشم
-بی بلا
همراه علی به خرید آمده بودیم تا مایحتاج را فراهم کنیم.
به دلیل فشار پایین و کمبود آهنم خستگی زودرس جانم را میگرفت٬
علی هم که رنگ پریده صورتم را میدید سریعا آبمیوه و پسته به خورد من میداد طوری که از صبح سه تا چهار بار لیوان های بزرگ آبمیوه میخوردم.
آنقدر خورده بودم که معده ام صدای امواج دریایی میداد؛ به حرف خود خندیدم و
آنسوی خیابان را نگاه کردم ٬هوا داشت روبه سردی میرفت و ماه آبان تمام شده بود
٬به قامت مردانه علی نگاه کردم تمام وجود من شده بود٬وجود فاطمه ای که از آمریکا و عشق و حال دخترانه اش به راحتی دست کشیده بود به خاطر مردی که تمام عشقش بود ٬تمام تمامش...
-بفرمایید فاطمه خانوم زود بخورید
-ممنونم ولی سید اقاخیلی خوردما معدم صدای موج دریا میده
علی از خنده دلش را گرفته بود و روبه فرمان خم شده بود خودم هم از اعماق وجودم میخندیدم و هردو به خنده ی یکدیگر لحظه ای نگاهمان با خنده درهم گره خورد و چشم هایش رنگی زیبا گرفت
سریع نگاهش را دزدید و پا رو پدال گاز گذاشت٬پسرمان خجالتی بود.
من بلد نبودم رو بگیرم چون یاد نگرفته بودم اما از ملیحه خانوم که میگفت مامان صدایش کنم داشتم کمی در حجب و حیا پله هارا بالا میرفتم و ملیحه خانوم برایم ذوق میکرد!
به مسجد رسیدیم تا به نماز جماعت برویم هردو پیاده شدیم آنسوی خیابان مسجدی زیبا قرار داشت که از سر ذوق دستی بهم زدم و علی لبخندی زیبا به صورتم پاشید.به سمت مسجد قدم برمیداشتیم پا به پای هم اما قد علی از من بلند تر بود و همین به من احساس غرور میداد.
-خب فاطمه خانوم شما برید سمت خواهران هرموقع راز و نیازتون تموم شد بامن تماس بگیرید تا بریم
-چشم حتما پس٬فعلا
-چشمتون سلامت٬یاعلی
از رسمی حرف زدنش عاجز شده بودم اخر مگر ما محرم نبودیم
پس چه بود این حد و حدود زیادی؟شاید هم مصلحتی اومیداند و من بی خبرم؛این چند وقت علی اگر میگفت ماست سیاه است تایید میکردم چون تا آسمان قبولش داشتم.
نمازم تمام شد به علی تک زنگی زدم و بیرون رفتم اما نبود صدای ماشین می آمد انگار کسی به آن دستبرد زده بود
علی را دیدم دوان دوان به انسوی خیابان میرفت
من هم به حالت دو دویدم یادم نبود هنوز چادر رنگی مسجد روی سرم بود٬کامیون بزرگی به سمت علی می آمد
تمام وجودم لرزید او حواسش نبود هرچه صدایش کردم جوابم را نداد ٬
-علییییییییییییی
چراغ های کامیون روشن بود
لحظه ای نفهمیدم چه شد که دستانم را به بازوهای علی گره خورد و او را باتمام قدرت ورزشیم به کنار پرتاب کردم و نور کامیون درچشم هایم سوخت و برخورد آن به من و صدای بلند علی
-فاطمهههههههههه نههه....
🍃🌺ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
#دل_به_دریا_زدمو_موج_نفس_های_تومرا_برد
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۶
#هوالعشق
#نفس_فاطمه
#زینب_نوشت
-مامان جان اونارو اونطور گره نزن ٬پاپیونش کن ٬ ببین اینطوری
-وا مادر خب منم اینطوری زدم دیگه پانیون
-واااای مردم از خنده مامان٬پانیون نه پاپیون
-حالا همون پاسیون هر پاچیزی که هست
-الهی دورت بگردم ملیحه خاتون
-خدانکنه زینبم
صدای تلفن خانه توجهم را جلب کرد
٬به سمت تلفن گام برداشتم علی بود صدایش میلرزید و نفس نفس میزد.
-الو داداش٬چیشده٬الووو
-زینب...زینب بیا..... فاطمه..
-فاطمه چیی؟
-فاطمه تصادف کرده.
-یا فاطمه زهرا
تلفن از دستم افتاد روی سرامیک و مانیتورش شکست مادر با وحشت به طرفم برگشت٬ماتم برده بود.
-چیشده زینب چرا رنگت پریده دختر؟
-....
-زینببببب چیشده جون به لبم کردی
-فاطمه تصادف کرده مامان
-یا جدسادات
با مادر سریع حاضر شدیم
و به طرف بیمارستانی که علی ادرسش را پیامک کرده بود راه افتادیم٬تمام بدنم میلرزید مادر فقط ذکر میگفت و گریه میکرد..
-دکتر سماوات به بخش آی سیو ...دکتر سماوات به بخش آی سیو
صدای بیمارستان شلوغ در ذهنم اکو میشد .
در راهرو به دنبال علی میگشتم ته سالن دوم آن را پیداکردم ٬باچادر مادر را به آن سمت هدایت کردم٬حدسم درست بود علی آشفته تر از آشفتگان جهان بود..
-علی داداشم٬سلام
-فاطمه...
-علی مادر چیشد؟چطور تصادف کردید؟الان فاطمه کجاست؟دکترا چی گفتن؟اخه ما که..
-الله اکبر مامان تروخدا یک دقیقه وایسید دیگه
_٬داداش؟الان فاطمه کجاست؟
-فاطمه...
مثل دیوانه ها شده بود
به گوشه ای خیره بود و بعد هر سوالم نام فاطمه را نجوا میکرد ٬هرکس نمیدانست من میدانستم جانشان به هم وابسته بود.. اینطور نمیشد
خودم باید با دکترش صحبت میکردم٬در اتاق باز شد و پزشک کهنسالی با عینک فرم پروفسوری سمتمان آمد
-همراه خانم پایدار؟
-بله ماهستیم
-لطفا همراهم بیاید
-من میرم زینب
-نه داداش تو حالت خوب نیست باید..
-پس باهام بیا
مادر روی صندلی نشست و همراه علی به اتاق پزشک رفتیم.دکتر سریعا توضیحاتش را شروع کرد ...
-خب ببینید٬خانم پایدار دچار ضربه مغزی شدند و الان در حالت کما به سر میبرند
در همین لحظه علی روی صندلی سر خورد و جسم ناتوانش را به آن تکیه داد
-به نخاع ضربه شدیدی وارد نشده اما این احتمال وجود داره بعد بهوش اومدنشون یک دستشون فلج بشه.
علی یاحسین گفت و شانه هایش میلرزید و من تنها درشوک بودم که مگر چه شده فاطمه اینطور شد و علی حالش خوب است.
-و یک بحث دیگه اینکه ممکنه بعد بهوش اومدن حافظه کوتاه مدتشون رو از دست بدن
-یعنی چی دکتر؟
-شما خواهرشون هستید؟
-نه خواهر همسرشون تازه میخواستند عقد کنن
-یعنی شاید هیچ کدوم شمارو به یاد نیاره..
اینبار علی لب به سخن باز کرد٬
-خوب میشه؟
-ما سعیمونو میکنیم بقیش باخداست دعا کنید
علی سریعا از اتاق خارج شد
٬باعذر خواهی به سمت علی دویدم و دیدم در راهرو رفته و به در میکوبید تمام بیمارستان راجمع کرده بود برادرم وجودش را میخواست و به او نمیدادند ٬چند مامور ازحراست امدند و علی را به بیرون هدایت کردند.
مادر فقط گریه میکرد و من میان زمین و اسمان مانده بودم...
علی در حیاط بیمارستان راه میرفت بی قرارتر از بیقراری های ادم ها چون عاسق بود٬عاشق..
به پدر و مادر فاطمه تلفن زدم تا موضوع را گفتم
مرا به هزار حرف ناجور بستند و گفتند شما لیاقت دختر ما را ندارید ودوروز کنار شما بود به کشتنش دادید از شما شکایت میکنم ادم کش ها و ..
مادر به نمازخانه میرفت
و دعا میکرد٬پدر هم که رسید مشغول دلداری مادر شد٬
علی سرگردان بود می آمد و میرفت پشت در اتاق به شیشه ای مینگریست که صورت و جسم فاطمه اش را قاب کرده بود...
فاطمه خواب بود خوابی عمیق..
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده: نهال سلطانی
#نفس_فاطمه
#عاشقانه_دو_انسان_خدایی
#نبود_فاطمه
🔻نمونهای از کرامات امام حسن مجتبی علیهالسلام
روایت شده: بعضی از منافقین امام حسن علیه السلام را بخاطر #معاویه لعنت الله علیه آزار میدادند، پس حضرت فرمودند: «اگر من دعا کنم و از خداوند بخواهم میتوانم عراق را به شام، و شام را به عراق، و زنان ایشان را به مرد، و مردان ایشان را به زن تبدیل کنم»، پس یکی از حضار منافق چنین جسارت کرد: (چه حرف عجیبی میزنی!)چه کسی است که بتواند این قدرت را داشته باشد! پس حضرت به او فرمودند: «برخیر! و از ما دور شو، آیا تو حیاء نمیکنی که در بین مردان نشستهای؟!» پس ناگهان مرد شامی به خودش آمد، و دید که تبدیل به زن شده است، سپس حضرت به او فرمودند: «و بدانکه همسر منافق تو نیز تبدیل به مرده شده و بزودی با تو آمیزش میکند و از تو فرزندی به دنیا می آید، که خنثا خواهد شد!!»
📚زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد ۴۳ بحارالأنوار)، صفحه۳۶۹
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 ️ اهانتهای وقیحانه مدیران تلویزیونهای سلطنتطلبان و اپوزیسیون به جایگاه رفیع سیدالشهداء(ع)، مراسم اربعین و عزاداران حسینی!
👌 باید حرام زاده و فرزند نامشروع باشی تا وقیحانه به دستگاه سیدالشهدا توهین کنی .
📡 @haram110