هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀
#خطبه_فدکیه قسمت نخست
⚫️لمّا اَجْمَعَ اَبُوبَكْرٍ عَلىٰ مَنْعِ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَدَكاً وَ صَرَفَ عامِلَها مِنْها وَ بَلَغَها ذَلِكَ
لاثَتْ خِمارَها عَلىٰ رَأْسِها وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِها، وَ اَقْبَلَتْ فى لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَوْمِها، تَجُرُّ أَدْراعَها، تَطَأُ ذُيُولَها، ما تَخْرِمُ مِشْيَتُها مِشْيَةَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
حتّى دَخَلَتْ عَلىٰ اَبِىبَكْرٍ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ فى حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الاَنْصارِ وَ غَيْرِهِمْ. فَنِيطَتْ دُونَها وَ دُونَ النّاسِ مُلاءَةٌ فَجَلَسَتْ.
⚫️آنگاه كه ابوبكر تصميم قطعى گرفت فدك را از دست حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرد، نمايندهى او را از فدك بيرون راند. اين خبر به حضرتش رسيد.
او مقنعه بر سر كرد و پوشش سرتاسرى پوشيد و در ميان بانوان خدمتگزار و خويشاوند به راه افتاد. لباسهاى او به زمين كشيده مىشد و زير پايش مىرفت. راه رفتن او از راه رفتن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم چيزى كم نداشت و آن را به ياد مىآورد.
در مسجد وارد بر ابوبكر شد كه با بسيارى از مهاجران و انصار و ديگر مردمان نشسته بود. پس ميان مردمان و حضرتش پرده اى آويخته شد. آن حضرت نشست...
#Fadak_Sermon (1)
⚫️When Abū Bakr decided to take away the property of Fadak from the possession of Fatima, upon her be peace, he first discharged her deputy from there, and then the news travelled around and reached the Highnesses Fatima upon her be peace.
Therefore, she veiled her head, covered her body with the long robe, covering herself entirely from the top to toe ,and along with her lady companions and servants she set out for the mosque of the Holy Prophet, bless be upon him and his Descendants.
The manner of her walking resembled entirely the manner of the Holy Prophet' walking,
Except that the end of her loose garment was touching the ground.
She arrived at the mosque and found that Abū Bakr was sitting with some Muslims: the Mohājirs and Ansārs.
As she entered the mosque, a curtain was put up between the ladies and the men sitting
On the other side.
#خطبه_فدکیه #قسمت_یکم
#Fadak_Sermon 💔
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
هدایت شده از حرم
#روز_شمار_تشکیل_سقیفه_تا_شهادت_صدیقهء کبری سلام الله علیها(3)
📢📢📢...در روز چهارشنبه ۳۰ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۳ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۲۹ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد⁉️
➖➖➖➖🌑🔶🌑
🕜🕝🕖...امیرالمؤمنین علیه السلام اینک به سفارش نبی خدا صلی الله علیه و آله به امر مهم دیگری دست یازیده اند:
✨"جمع آوری قرآن📖"
… امروز , اولین روز از ایام جمع آوری قرآن است ؛
در ایام رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، آیات قرآن را بر روی پوست حیوانات ، سنگ های صاف ، استخوان کتف شتر و ... نوشته و ثبت می شد ؛
⬅️ اینک در فقدان نبی , پایان ایام نبوت و اتمام نزول قرآن , همهء آیات , در یک مجموعه و به شیوهای خاص قابل جمعآوری است و این جمع آوری بر عهده وصی پیامبر خاتم است … ؛
آن حضرت قرآن را براساس ترتیب نزول و مشخص کردن مواردی چون :
شأن نزول ، محکم و متشابه ، مطلق و مفید ، ناسخ و منسوخ و تفسیر و تأویل هر یک از آیات گردآوری می کنند .
و اما در مسجد هم چنان اخذ بیعت برای ابوبکر ادامه دارد...
گروهی از صحابه به نشانهء اعتراض به غصب خلافت ، به خانهء حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شده و در آن جا متحصن می شوند ,
در روز اول ، عده ای مانند زبیر ، مقداد و گروهی از انصار به همراه عدهء کمی از مهاجران ، در این خانه تحصن کرده اند(۱)...
⚠️ این اولین روز , از روزهای سه گانه تحصن است؛
▪️ابوبکر به اصرار عمر , قنفذ عَدوي (پسر عموی عمر و غلام خود , که همانند او به خشونت مشهور است) را می فرستد تا امیرالمومنین را - که اینک از مراسم تجهیز و تدفین رسول خدا فارغ شده اند - برای بیعت فراخواند‼️
… عمر اصرار دارد که " تا از او بیعت نگیریم , به جایی نرسیده ایم"؛
برخی از طرفداران ، گرفتن بیعت را در آن شرایط ، مناسب نمی دیدند ، اما عمر هم چنان اصرار بر گرفتن بیعت دارد ؛ 👈 قنفذ , ۳ بار مراجعه می کند....
در مرتبهء اول بیان می کند:
با خلیفه رسول خدا بیعت کنید که او , شما را میخواند !!
در مرحله دوم میگوید:
با خلیفه مسلمین بیعت کنید !!
و در سومین مراجعه , ادعا می کند :
امیر مؤمنان ابوبکر ! را اجابت کرده و با او بیعت کنید‼️
و پاسخ , هر سه بار روشن است و اهل بیت علیهم السلام که این القاب را مخصوص علی بن ابیطالب علیهما السلام می دانند , با ناراحتی هر چه تمام تر او را جواب می گویند ؛
…پس از مراجعه سوم , عمر بن خطاب به ابوبکر می گوید:
▪️امر خلافت جز با کشتن او , به استواری نخواهد رسید‼️
…ابوبکر , زیرکانه او را به آرامش فرا میخواند و بار دیگر , قنفذ را روانه می کند و از امیرالمؤمنین علیه السلام این پاسخ را میشنوند:
💠 من به سفارش برادرم رسول خدا , مشغول جمع آوری قرآن هستم و قسم یاد کرده ام تا آن را به پایان نرسانده ام , از خانه خارج نشوم ؛ تو نیز به نزد ابوبکر بازگرد .
◾️ اینک نوبت عمر است , او با اشارهء ابوبکر و به همراه قنفذ به درب خانه امیرالمومنین علیه السلام میآید...
… او از خشونت و اِعمال زور سخن به میان می آورد و حتی اهل خانه را به آتش زدن تهدید میکند!
آنان می دانند که برای اعلان رسمی خلافت ، احتیاج دارند که بیعت شخص علی بن ابی طالب علیه السلام را - که خود صاحب بیعت غدیر است - به همراه داشته باشند ؛
گویا در همین هجوم ، حضرت صدیقه سلام الله علیها به پشت در آمده و با اشاره به حدیث غدیر ، اهل سقیفه را به خدعه و نیرنگ متهم می کنند و میفرمایند :
💠 قومی را به بدکاری شما ندیدم. (۲)
در این ماجرا امیر مؤمنان علیه السلام با حضور در آستانهء در میفرمایند:
💠 قسم یاد کرده ام که از خانه خارج نشوم و ردا بر دوش نگیرم , تا آن که قرآن📖 را جمع آوری کنم .
👈 این سخن , مهاجمان را که شرایط را مناسب نمی بینند به ظاهر آرام میکند . آنان پراکنده می شوند تا در فرصتی دیگر بازگردند...
➖➖➖➖
1⃣ البدایة والنهایة ۲۴۶/۵ (از مدارک اهل تسنن)
2⃣ احتجاج طبرسی ۸۰/۱ ؛ بحارالانوار ۲۰۵/۲۸
#روز_شمار_تشکیل_سقیفه_تا_شهادت_صدیقهء_کبری سلام الله علیها(4)
📢📢📢...در روز پنجشنبه ، اول ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۴ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۳۰ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد⁉️
➖➖➖➖🌑🔶🌑
🕔🕓🕒 … با طلوع خورشید , فراق و دوری مسلمانان از پیامبرشان , به سومین روز خود , وارد میشود ؛
📖 …امروز نیز امیرمومنان علیه السلام به جمع آوری قرآن مشغول اند ؛
تاریخ حکایت می کند که این امر مهم ، 3⃣ روز متوالی به طول انجامیده است؛
… هنوز هم عده ای به نشانهء اعتراض به بیعت با ابوبکر ، به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام رفت و آمد دارند ؛
❗️❕در این روز یا روز بعد ، در میان متحصنان در خانهء حضرت , نام طلحه و سعد ابن ابی وقاص (۱) نیز مشاهده میشود …🤔…
بی شک ، این دو نفر عاملان دستگاه خلافت هستند و آمده اند تا از درون تحصن کنندگان اخبار را پیگیری نمایند!
〰〰〰〰〰〰
1⃣ تاریخ طبری , ۴۴۳/۲ ، حوادث سال ۱۱ هجری
#روز_شمار_تشکیل_سقیفه_تا_شهادت_صدیقهکبری سلام الله علیها(5)
📢📢📢...در روز جمعه دوم ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۵ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ،
۱ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟
➖➖➖➖🌑🔶🌑
🕜🕛🕚 … امروز سومین و آخرین روزی است که امیرمؤمنان علیه السلام به جمع آوری قرآن 📖مشغول اند ؛
آن حضرت قرآن را به ترتیب نزول ، همراه با مطالبی حاوی شأن نزول ، تفسیر و تأویل ، زمان نزول ، ناسخ و منسوخ ، محکم و متشابه و... تدوین می نمایند ؛
در پایان این روز پر ماجرا , این گردآوری نیز به اتمام خواهد رسید ؛ اکنون این یادگار نبوت ، از گزند تغییر ، تحریف و نسیان در امان است....
اینک , اولین نمازجمعه , با امامت ابوبکر صورت می گیرد ؛
آن گروهی که به نشانه اعتراض در خانه مولا تحصن کرده بودند , امروز نیز به خانه آن حضرت علیه السلام می آیند و از شرکت در نمازی که در مسجدالنبی تشکیل شده است , امتناع می کنند؛
⚠️بار دیگر قنفذ , با گروهی راهی میشود تا متخلفان را برای بیعت با ابوبکر فراخواند ؛ ولی آنان از خروج امتناع میکنند ؛
قنفذ خود در کنار خانه میایستد و فردی را به سوی خلیفه روانه میکند تا کسب تکلیف نماید .
👈👈 این بار عمر ، به همراه گروه زیادی از انصار و عده ی کمی از مهاجران به سوی خانه امیرالمومنین علیه السلام حرکت میکنند ؛
خالد بن ولید از مهاجران و اُسَید بن حُضَیر (نقیب قبیله اوس) ، محمد بن مَسلَمَه و....از انصار ، عمَر را همراهی میکنند؛
📛 آنان پس از رسیدن به خانهء امیرمومنان علیه السلام ، با فریاد و سروصدا تهدید را آغاز میکنند و از متحصنان میخواهند که خارج شده و بیعت کنند ؛
🔥 در این میان چند نفری از جمله "زید بن أسلم" هیزم می آورند و تهدید به آتش زدن خانه , جدی تر می شود‼️
⬅️⬅️ از میان تحصن کنندگان , زبیر با شمشیر خارج میشود , عده ای بر سر او میریزند و دستش را میگیرند و شمشیر وی را با کوبیدن به سنگ میشکنند .(۱) … مهاجمان به خانه وارد میشوند و تمامی تحصن کنندگان را به زور تا مسجد میکشانند و از آنان بیعت میگیرند‼️
🔰🔰… در این میان امیرمؤمنان که قسم یاد کرده اند تا قرآن 📖 را جمع نکنند , از خانه خارج نشوند , هم چنان در منزل باقی میمانند و مهاجمان نیز با توجه به تهدید صدیقه کبری سلام الله علیها به انجام نفرین , اقدام بیشتری برای گرفتن بیعت از مولا انجام نمی دهند (۲) ؛
…اهل سقیفه به سخن می آیند:
❌علی یک نفر است , به بیعت او احتیاجی نیست !
…اما در این هجوم , به شدت حرمت بیت علوی میشکند و بیت فاطمی تا مرز سوختن در آتش جلو میرود...(۳)
🔰🔰 در پایان روز , پس از اتمام جمع آوری قرآن , امیرمؤمنان علیه السلام به جهت اتمام حجت , به خانه ی تک تک مهاجران و انصار میروند و خاندان وحی علیهم السلام نیز همگی , ایشان را همراهی میکنند؛
حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها سوار بر مَركَب و حسنین علیهما السلام , دست در دستان امیرالمؤمنین علیه السلام .
عده ای بهانه می آورند , برخی سکوت اختیار میکنند و دسته ای بیشرمانه میگویند:
⚠️اگر این سخنان را زودتر می شنیدیم , با شما بیعت میکردیم!!!!
…دروغ پردازیهای سقیفه گران و تهدیدات آنان , در بی اثر کردنِ یاری طلبی شبانه اهل بیت علیهم السلام نقش مهمی ایفا کرده است.(۴)
➖➖➖➖➖
1️⃣ تاریخ طبری , ۲۰۳/۳
2️⃣ السقیفه و الفدک , جوهری و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۵۷/۲ و بحارالانوار ۳۲۲/۲۸
3️⃣ این هجوم نیز ، با هجومی که منتهی به آتش زدن خانهء حضرت زهرا سلام الله علیها و لطمه به ایشان شد ، فرق دارد.
4️⃣اسرار آل محمد ص۶۳۰ ؛ بحارالانوار ۲۱۲،۲۱۳/۲۷
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀
#خطبه_فدکیه قسمت نخست
⚫️لمّا اَجْمَعَ اَبُوبَكْرٍ عَلىٰ مَنْعِ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَدَكاً وَ صَرَفَ عامِلَها مِنْها وَ بَلَغَها ذَلِكَ
لاثَتْ خِمارَها عَلىٰ رَأْسِها وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِها، وَ اَقْبَلَتْ فى لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَوْمِها، تَجُرُّ أَدْراعَها، تَطَأُ ذُيُولَها، ما تَخْرِمُ مِشْيَتُها مِشْيَةَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
حتّى دَخَلَتْ عَلىٰ اَبِىبَكْرٍ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ فى حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الاَنْصارِ وَ غَيْرِهِمْ. فَنِيطَتْ دُونَها وَ دُونَ النّاسِ مُلاءَةٌ فَجَلَسَتْ.
⚫️آنگاه كه ابوبكر تصميم قطعى گرفت فدك را از دست حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرد، نمايندهى او را از فدك بيرون راند. اين خبر به حضرتش رسيد.
او مقنعه بر سر كرد و پوشش سرتاسرى پوشيد و در ميان بانوان خدمتگزار و خويشاوند به راه افتاد. لباسهاى او به زمين كشيده مىشد و زير پايش مىرفت. راه رفتن او از راه رفتن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم چيزى كم نداشت و آن را به ياد مىآورد.
در مسجد وارد بر ابوبكر شد كه با بسيارى از مهاجران و انصار و ديگر مردمان نشسته بود. پس ميان مردمان و حضرتش پرده اى آويخته شد. آن حضرت نشست...
#Fadak_Sermon (1)
⚫️When Abū Bakr decided to take away the property of Fadak from the possession of Fatima, upon her be peace, he first discharged her deputy from there, and then the news travelled around and reached the Highnesses Fatima upon her be peace.
Therefore, she veiled her head, covered her body with the long robe, covering herself entirely from the top to toe ,and along with her lady companions and servants she set out for the mosque of the Holy Prophet, bless be upon him and his Descendants.
The manner of her walking resembled entirely the manner of the Holy Prophet' walking,
Except that the end of her loose garment was touching the ground.
She arrived at the mosque and found that Abū Bakr was sitting with some Muslims: the Mohājirs and Ansārs.
As she entered the mosque, a curtain was put up between the ladies and the men sitting
On the other side.
#خطبه_فدکیه #قسمت_یکم
#Fadak_Sermon 💔
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_شصت_و_شش
سمانه آخرین شمع را در کیک گذاشت و کمی خودش را عقب کشید و با خوشحالی
روبه سمیه خانم گفت:
ــ خوب شد خاله؟
ــ آره عزیزم عالی شد
صغری به آشپزخانه آمد و خودش را روی صندلی انداخت و با خستگی گفت:
ــ سمانه یه لیوان آب برام بیار دارم میمرم
سمانه لیوان آب را جلویش گذاشت و گفت:
ــ چندتا بادکنک چسبوندی ،چته پس؟
ــ به این همه تزئین تو میگی چندتا بادبادک؟؟ اصلا خودت چرا انجام ندادی؟؟تولد شوهرته مثل اینکه
سمیه خانم چشم غره از به او رفت و گفت:
ــ ببند این دهنتو یکم،شوهرش برادر تو هستش اگه اشتباه نکنم
صغری از جایش بلند شد و عصبانیت ساختگی گفت:
ــ اه شما هم فقط طرف عروستو بگیر،منم میرم یه مادر شوهر پیدا میکنم گل گلاب
سمانه و سمیه خانم به غرای صغری میخندیدند و او همچنان حرص میخورد.
ساعت از ۱۰ شب گذشته بود اما کمیل به خانه نیامده بود،سمانه از صبح به خانه شان آمده بود ،و همراه سمانه و صغری برای امشب که شب تولد کمیل بود جشنی تدارک دیدند،سمیه خانم کمی نگران شده بود ،کنار پنجره نشسته بود و نگاهش به در بود،و هر از گاهی به سمانه می گفت:
ــ کمیل از صبح رفت تا الان نیومده؟کجاست و سمانه جز دلداری دادن حرف دیگری نداشت،صغری چندباری به باشگاه زنگ زد اما گفتن کمیل باشگاه نیست.
اینبار هر سه نفر نگران منتظر کمیل شده اند،سمانه دوباره شماره کمیل را گرفت اما در دسترس نبود،از اینکه در ماموریت باشد واتفاقی برایش رخ داده لرزی بر تنش می نشیند.
با صدای صغری به خودش آمد:
ــ سمانه بیا به دایی زنگ بزنیم ،کمیل تا الان اینقدر دیرنکرده
ــ برای چی آخه؟مگه کمیل بچه است الان میاد
نگاهی به سمیه خانم انداخت که مشغول ذکر گفتن بود به طرفش رفت و دستانش را در دست گرفت و آرام فشرد:
ــ دلم شور میزنه مادر
ــ خاله نگران نباش عزیزم ،باور کن حتما با دوستاشه یا کاری داره
تا سمیه خانم می خواست حرفی بزند،صدای گوشی سمانه نگاه هر سه را به طرف گوشی کشاند،سمیه خانم با خوشحالی گفت:
ــ حتما کمیله
سمانه سریع خودش را به گوشی رساند ،با دیدن اسم روی گوشی ناراحت گفت:
ــ دایی محمده
صفحه را لمس کرد و گفت:
ــ سلام دایی
ــ سلام سمانه،کجایی؟
ــ خونه خاله سمیه
ــ یه آدرسی برات میفرستم سریع خودتو برسون
سمانه لبخندی به صورت نگران سمیه خانم و صغری زد و کمی از آن ها دور شد و
آرام گفت:
ــ چی شده دایی؟کمیل چیزیش شده؟
ــ آروم باش سمانه،الان نمیتونم برات توضیح بدم،سریع خودتو برسون به این آدرس
ــ دایی یه چیزی بگ...