eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍وقتی شهید شد، پلاکاردهایش را جمع می‌کردند ڪه نفهمیم مجید شهید شده است. بی‌آنڪه کسی بتواند پیڪر بی‌جانش را برای خانواده‌اش برگرداند. ڪنار دیگر دوستان شهیدش زیر آسمان غم گرفته خانطومان آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی می‌خواهد این خبر را به مادرش برساند؟ «همه می‌دانستند من و مجید رابطه‌مان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم» و پدرش را «آقا افضل» صدا می‌ڪرد. ما هم همیشه به او داداش مجید می‌گفتیم. آن‌قدر به هم نزدیڪ بودیم که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانه‌مان جمع می‌شدند. وقتی خبر شهادتش پخش شد اطرافیان نمی‌گذاشتند من بفهمم. لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذاشتند. با اجبار مرا به خانه برادرم بردند ڪه ڪسی برای گفتن خبر شهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاڪاردهای دورتادور یافت‌آباد را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت پسرم نشوم. این ڪار تا ۷ روز ادامه پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمی‌گرفت بی‌قرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خراب‌شده بود. او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمی‌آمد. آخر از تناقضات حرف‌هایشان و شهید شدن دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است. ولی باور نمی‌ڪردم. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفه‌شب بی‌هوا بیدار می‌شوم و آیفون را چک می‌ڪنم و می‌گویم همیشه این موقع می‌آید. تا دوباره ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمی‌آید! ۷ ماهه است ڪه نیامده است.» 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ ... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍بعضی ها هنوز فڪر می ڪنند مجید آلمان یا ترڪیه رفته است «آقا افضل» حالا هفت‌ماه است سرڪار نمی‌رود و خانه‌نشین شده، بارها میان صحبت‌هایمان و حرف‌هایمان بی‌هوا می‌گوید: «تعریف کردن فایده ندارد. ڪاش الآن همین‌جا بود خودش را می‌دیدید.» بارها میان صحبت‌هایمان می‌گوید: «خیلی پسر خوبی بود. پسرم بود. داداشم بود. رفیقم بود. وقتی رفتیم سوریه وسایلش را تحویل بگیریم. حرم حضرت رقیه رفتم و درست همان‌جایی ڪه مجید در عڪس‌هایش نشسته بود، نشستم و درد و دل ڪردم. گفتم هر طور ڪه با حضرت رقیه درد و دل ڪردی حرف من همان است. اگر دوست داری گمنام و جاویدالاثر بمانی حرفی نمی‌زنیم. هر طور ڪه خودت دوست داری حرف ما هم همان است. از وقتی شهید شده خیلی‌ها خوابش را می‌بینند. یک‌بار پیرزنی بی‌هوا آمد خانه ما و گفت شما پدر مجید هستید؟ من هم گفتم بله. گفت من مشڪل سختی داشتم ڪه پسر شما حاجتم را داد. من فقط یڪ‌بار خواب مجید را دیده‌ام. خواب دیدم یڪ لباس سفید پوشیده است. ریش‌هایش را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش ڪردم و تا می‌توانستم بوسیدمش. با گریه می‌گفتم مجید جانم ڪجایی؟ دلم می‌خواهد بیایم پیش تو. حالا هم هیچ‌چیز نمی‌خواهم اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر دخترهایم است؛ اما دلم می‌خواهد بروم پیش مجید. بدجوری دلم برایش تنگ‌شده است.» تحول و شهادت مجید آن‌قدر سریع اتفاق افتاده ڪه هنوز عده‌ای باور نڪرده‌اند. هنوز فڪر می‌ڪنند مجید آلمان رفته است؛ اما. مجید تمام راه با سر دویده است. مادرش هنوز نگران است. نگران نمازهای نخوانده‌اش، نگران روزه‌های باقی‌مانده مجید ڪه آن‌قدر سریع گذشت ڪه نتوانست آنها را به‌جا بیاورد. نگران آنڪه نڪند جای خوبی نباشد: «گاهی گریه می‌ڪنم و می‌گویم. پسر من نرسید نمازهایش را بخواند. گرچه آخری‌ها نماز شب خوان هم شده بود؛ اما آن‌قدر زود رفت ڪه نماز و روزه قضا دارد؛ اما دوستانش می‌گویند. مهم حق‌الناس است ڪه به گردنش نیست و چون مطمئنم حق‌الناس نڪرده، دلم آرام می‌گیرد.» 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ ... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 (قسمت آخر) بچه‌های محله برایش نامه می‌نویسند ✍مجید رفته است و از او هیچ‌چیز برنگشته است. چندماهه است ڪه کوچه قدم‌هایش را ڪم دارد. بچه‌های محله هنوز با دیدن ماشین مجید توی خیابان می‌ریزند. مادرش شب‌ها برایش نامه می‌نویسد. هنوز بی‌هوا هوس خریدن لباس‌های پسرانه می‌ڪند. هنوز آخرین لباسی که مجید از تنش درآورده است را نگه‌داشته و نشسته است. ڪت‌وشلوار مجید را بارها بیرون می‌آورد و حسرت دامادی‌اش را می‌خورد. یڪی از آشناها خواب‌دیده در بین‌الحرمین برای مجید و رفقایش مراسم عقد گرفته‌اند. بچه‌های ڪوچه برای مجید نامه نوشته‌اند و به خانواده‌اش پیغام می‌رسانند. پدر مجید می‌گوید: «همسایه روبروی ما دختر خردسالی است ڪه مجید همیشه با او بازی می‌ڪرد. یڪ روز ڪاغذی دست من داد و ڪه رویش خط‌خطی کرده بود. گفت بفرستید برای مجید، برایش نامه نوشته‌ام ڪه برگردد. یڪی دیگر از بچه‌ها وقتی سیاهی‌های ڪوچه را جمع ڪردیم بدو آمد جلو فڪر می‌ڪرد عزایمان تمام‌شده و حالا مجید برمی‌گردد. می‌گفت مجید ڪه آمد در را رویش قفل ڪنید و دیگر نگذارید برود. از وقتی مجید شهید شده است. بچه‌های محله زیرورو شده‌اند. بیش ازهزاربار در ڪل یافت آباد به نام مجید قربان خانی قربانی ڪشته‌اند.» حالا بچه‌ محل‌ها و تعداد زیادی از دوستان مجید بعد از شهادتش برای رفتن به سوریه ثبت‌نام ڪرده‌اند. مجید گفته بود بعد ازشهادتش خیلی اتفاقات می‌افتد. گفته بود بگذارید بروم و می‌بینید خیلی چیزها عوض می‌شود. 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
۳ 💫زندگی ما تحت تاثیر انتخاب های ماست، خصوصاً انتخاب همسر 💫اگر می‌خواهیم درست انتخاب کنیم، اول باید خودمان را بشناسیم.
4_6016811125096582173.mp3
14.71M
۳ 👱‍♂ اهمیت خودشناسی در انتخاب همسر 🎶
۳ "کلید سعادت: خودشناسی "🍀🕊 خودشناسی و معرفت النفس ، معرفتی بسیار ارزشمند است. درحدی که یا مقدمه معرفت الله است یا عین آن. ❇️اگر کسی خودش را شناخت خدا را شناخته است و یا در مسیر شناخت او قرار گرفته.* با توجه به نقش مهم و حیاتی انتخاب‌های ما در شخصیت و عاقبتمان، باید خودشناسی را امری مهم و الزامی بدانیم. زیرا انسان اگر خودش را نشناسد، قوا و قدر و قیمت خود را نمی‌داند و چه بسا اموری را به عنوان ایده‌آل‌ها و کمالات خود در نظر بگیرد، که لایق او نباشند. ‼️ 💭انسان وقتی خود را نمیشناسد اکثر تلاش‌ها و وقت‌گذاری‌های وی هدف و نتیجه‌ای ندارد، زیرا در مسیرهایی قرار گرفته که خود تعیین نکرده!! ✨تامین سعادت انسان مستلزم شکوفا شدن استعدادها و قوای انسان، چه در دنیا و چه در آخرت است. و این شکوفایی درابتدا بسته به شناخت انسان از سرمایه‌های خویش است و سپس با عمل وی کامل می‌شوند. انسان باید در ابتدا ویژگی‌های انسانی و سپس ویژگی‌های شخصی خویش را مورد بررسی قرار دهد. در صورت توجه به هر دو سعادت حاصل میشود. و طبیعتا راه رسیدن به خودشناسی با موانعی همراه است، که باید کنار زده شوند. راه‌های خودشناسی: 1⃣ تکیه به شناخت فردی خود و دانش شخصی 2⃣کمک گرفتن از افرادی که دانششان از ما بیشتر است. 3⃣از کسی کمک بگیریم که اطلاعات او درباره ما آمیخته به جهل نیست. یعنی خداوند تعالی !! زیرا او خالق ما و دارای دقیق‌ترین اطلاعات است. ↩️اگر بخواهیم به دانش شخصی یا انسانی تکیه کنیم جز سردرگمی چیزی نصیب ما نمی‌شود. پس بهترین راه این است که انسان از خالق خود کمک بگیرد. و از او بخواهد عوامل خوشبختی یا شقاوت وی را برایش روشن سازد. علاوه‌بر آن خدایی که خالق همه چیز است نسبت به انسان مهربان و رئوف است. 😇🌷 بنابراین چنین کسی بهترین منبع مراجعه ما برای پرسش درباره کیستی و چیستی است و راهنمایی عالم‌تر و حکیم‌تر از او نیست.✔️
حرم
* 💞﷽💞 ‍ ‍ #قسمت‌پانزدهم #نم‌نم‌عشق یاسر توی اتوبان مشغول رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد... زد
* 💞﷽💞 ‍ ‍ یاسر بعداز قطع کردن تماسم دوتاقرص خواب خوردم که تخت بخوابم... خوب میدونستم تا تهِ این بازی که شروع شده خواب درست و حسابی ندارم... **** صبح باصدای یاسمن که داشت خودشو میکشت تا منوبیدارکنه ازخواب بیدارشدم.. _هااااااان چه مرگته...چته...عجبا..بزاربخوابم آخرین روز مجردیموبابا بعدم به حالت ناله از تخت بیرون اومدم.. _خیرنبینی عجوزه،بااین صدات.اه اه بترشی ان شاءالله.. +هوووی خانداداش چته هی غرمیزنی...اثرات دومادشدنه؟ همین که تو نترشیدی بازم جای شکرش هست..من به جهنم... بحث کردن بااین بی فایده اس.. رفتم تو سرویس اتاقم تا دست و صورتموبشورم ...قیافمو تو آینه که دیدم وحشت کردم... یاصاحب صبر... بعداز مرتب کردن سر و وضعم و مرتب کردن تختم رفتم پایین وارد آشپزخونه شدم... عادت به صبحانه خوردن نداشتم...معده ام اذیت میشد... _سلام براهل بیت...مامان جان تماس گرفتین؟ بابا با کنایه و خنده گفت: +میبینم که عجله ام داری...ماشالارنگ و روتم که وا شده امروز بااین حرف همشون خندیدن و من ازخجالت سرموپایین انداختم.. مامان:الهی دورت بگردم گل پسرم.آره عزیزم تماس گرفتم و قرارروبرای ساعت نه شب گذاشتم.با یاسمن برید طلافروشی یه انگشتر نشون بخرید. _چشم روی چشام. +چشمت بیبلامادر.خریدای خودتم انجام بده آرایشگاهم برو _باشه مادری.میدونم بلدم خودم😅 ++مگه تاحالاچندباردومادشدی خااان دادااااش؟😂😆 _آی عجوزه تو فکر خودت باش که نترشی ++بابااااا ببینین چی میگه😢 +اذیتش نکن پسر گل دخترمو.پاشیدبریدیالا. رفتم توی اتاقم و لباسام رو پوشیدم... حاضرو آماده اومدم پایین و به همراه یاسمن به سمت ماشین رفتیم و راهی شدیم. مهسو از صبح که باصدای پلید طناز که توی گوشم جیغ میزد ازخواب پریدم تاالان ک ساعت چهار بعدازظهره سرم دردمیکنه. بازخوبه مامان به گلبهار خانم که بعضی مواقع ازش میخادبرای کارای خونه کمکش کنه سپرده بود تا بیاد ...وگرنه حسابی دخلم میومد... خیلی استرس داشتم.حس مزخرفی بود..دوس داشتم جیغ بزنم تا تخلیه بشم... مامان اومد توی اتاقم و گفت +مهسو؟؟لباس انتخاب کردی؟اصلا حمام رفتی؟این چ وضعیه که براخودت ساختی آخه ؟ اشک از چشام سرازیرشد... _مامان؟میشه یکم بغلم کنی؟😢 روی تخت نشستم و گریه سردادم.. دستاشوکه دورم حلقه کرد هق هقم بیشترشد.. _آخرین باری که بغلم کردی یادم نمیادمامان..سالهابودعطرتنتوفراموش کرده بودم... مامان من میترسم...ازآخرش میترسم.. +هیچوقت مادرخوبی نبودم..اصلا نبودم که بخوام خوب یابدش رو مشخص کنم.. ولی همیشه تو و مهیارروعاشقانه دوس داشتم.. عزیزدلم..پدرت به اقایاسر خیلی اعتمادداره..به منم چیزی نگفته ولی میدونم که حرفی روالکی نمیزنه... خودت رو به دست سرنوشت بسپار ماه من.. با حرفاش آروم شده بودم.. بوسیدمش _ممنون..حالم بهترشد..هرازگاهی آغوشتو به روم بازکن.. خنده ای کرد و گفت +چشم بلاخانم.سرم رو بوسید و ازاتاق بیرون رفت.. ** به ساعت نگاه کردم راس نه بود.. باصدای زنگ آیفون از جام پریدم.. مهیار به سمت آیفون رفت و دررو بازکرد.. خداروشکر کردم که این بارقرارنیست چای ببرم. اول از همه پدرش واردشد.آدم بادیدن چهره ی باباشون یه حس خوبی بهش دست میداد. باهاش سلام کردم و به رسم ادب لبخندی هم چاشنیش کردم.. بعدازاون هم نوبت به الهام خانوم و بعدهم یاسمن رسید.. یاسمن منوسفت بغل کردوگونه ام روبوسید.منم همینطور..دم گوشم آروم گفت:خوشگل شدی زن داداش _بروبینم بچچچه. ازکنارم رد شد ..آخرین نفر یاسربود... این بار کت و شلوار مشکی پوشیده بود با پیرهن یقه دیپلمات سرمه ای...که واقعا بهش میومد..تک خنده ای کرد و سر به زیر دسته گل رز رو بهم داد... شیک و ساده.. +تقدیم‌به شما _ممنونم به سمت جمع رفتیم و بهشون ملحق شدیم... ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
حرم
* 💞﷽💞 ‍ ‍ #قسمت‌شانزدهم #نم‌نم‌عشق یاسر بعداز قطع کردن تماسم دوتاقرص خواب خوردم که تخت بخوابم...
* 💞﷽💞 ‍ ‍ پدرمهسو:اختیارمام دست شماست حاج اقا...بفرمایید. بعدازسلام و احوالپرسی پدرم با حاج اقا مهدویان ،ایشون بعد از پرسیدن مقدارمهریه ی تعیین شده برای عقدموقت ومدت زمانش که ما یک هفته تعیین کرده بودیم صیغه ی محرمیت رو جاری کردن... +بااجازه ی بزرگترای مجلس...بله... من هم بله رو دادم و ... رسما صاحب همسرشدم... مهسو باورم نمیشد... یعنی الان دیگه من همسر یه مردم؟؟؟ باورم نمیشه... چه نقشه ها که برای زندگیم نداشتم... چه نقشه هایی که نقش برآب شد... یاسر جعبه ای رو از مادرش گرفت و درش رو باز کرد... یاسمن:اینم حلقه ی نشون عروس خانمیمون...امیدوارم خوشت بیاد فداتشم..البته خوشت نیاد هم حق داری...سلیقه ی این داداش خلمه... همه به حرف یاسمن خندیدن... و فقط من دیدم چشم غره و خط و نشونی رو که یاسر برای یاسمن کشید... به سمت من برگشت و دستشو اروم جلو اورد... باصدای زیری گفت _میشه دست چپتون...یعنی..چپت رو..بدی؟ دستمو اروم توی دستش گذاشتم ... لرزیدن دستش رو به وضوح حس کردم.. شنیدم که زیر لب گفت.. + خدایا به امیدتو.. باگفتن این جمله انگار چیزی درونم فروریخت و به جاش حس آرامش وجودموپرکرد.. انگشتم رو گرفت و سردی انگشتر رو توی دستم حس کردم... هردومون همزمان نفس عمیقی کشیدیم و... هنوز دستم توی دستش بود... سرم رو آوردم بالا تا دلیلش رو بفهمم که با دیدن اشکی که از گوشه ی چشمش ریخت شوکه شدم... +قسم میخورم که نزارم این وسط تو بازی بخوری...فقط بهم اعتمادکن چیلیک یاسمن:عجبببب عکسی شد...ایول الله شکار لحظه ها بودا الحق که رشته ی عکاسی برازنده امه... لبخندی زدم و تا اومدم حرفی بزنم یاسر گفت... +شمااین استعداداصلیتو نگه دار بمونه برای روز عقد ...عکسای اون روز قشنگتره.. نگاهی بهم کرد و ادامه داد.. +...مگه نه مهسو؟ دویدن خون به صورتم رو حس کردم... نگاهی به یاسمن انداختم و گفتم _یاسر هرچی میگه درست میگه خواهر شوهرجان... بازهم صدای خنده ی جمع... و نگاه شوکه شده ی یاسر.... ادامه دارد... لایک❤فراموش نشه😉 _ *
✴️ سه شنبه 👈11 آبان/عقرب 1400 👈 26 ربیع الاول 1443👈 2 نوامبر2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز مبارکی است و برای امور زیر خوب است : ✅ خرید رفتن و فروش اجناس. ✅ درختکاری . ✅ امور کشاورزی و زراعی . ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ صدقه دادن خوب و مقبول است. ✅ نقل و انتقال و جابجایی . ✅ و دیدارها و ملاقات ها خوب است. 📛 ولی مسافرت . 📛 و ازدواج خوب نیست. 👶 زایمان خوب و نوزادش متوسط الحال و عمرش طولانی خواهد شد.ان شاءالله 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز قمر در برج میزان است و برای امور زیر نیک است : ✳️ فروختن جواهرات. ✳️ آغاز معالجات و درمان. ✳️ خوردن نوشیدنی ها. ✳️ و مباشرت نیک است. 👩‍❤️‍👨مباشرت. مباشرت و عروسی شب چهارشنبه "مکروه است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، سبب خلاصی از مرض می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 27 سوره مبارکه "نمل " است . قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین....... و از معنای آن استفاده می شود که جاسوسی خبری بیاورد و خواب بیننده درصدد تفحص بر آید که خبر راست است و معلوم شود خبر درست بوده است. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فرحة الزهراء ۱۴۴۳ شماره 16 از 40 😉 😍 😍 ❣️ 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
1400 سال پیش تهمت تفرقه اندازی و بر هم زدن وحدت به امیرالمومنین علیه السلام زدند 🔻قال الامام الصادق علیه السلام: أَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ (علیهم السلام) إِلَی أَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمُلْکَ وَ أَنَّهُ کَانَ یُؤْثِرُ الْفِتْنَةَ عَلَی السُّکُونِ وَ أَنَّهُ یَسْفِکُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ بِغَیْرِ حِلِّهَا وَ أَنَّهُ لَوْ کَانَ فِیهِ خَیْرٌ مَا أُمِرَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِضَرْبِ عُنُقِهِ ♦️امام صادق علیه السلام فرمودند: آیا به سید اوصیا (یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام) نسبت ندادند که او طالب دنیا و در پی فرمانروایی (خلافت و سلطنت) است و اینکه او همیشه در صدد فتنه و آشوب است و سکون و آرامش اجتماع را دوست ندارد؟ و اینکه او خون مسلمانان را در مسیر غیر شرعی می ریزد و اینکه اگر در او خیری بود، خالد بن ولید را مأمور به گردن زدن او نمی کردند؟ 📚بحارالانوار/ج67/ص3📚
فرحة الزهراء ۱۴۴۳ شماره 17 از 40 😉 😍 😍 ❣️ 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚