eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴علت تفاوت گنبد آقا امام حسین(ع) و آقا حضرت ابوالفضل(ع)⁉️ 💎اگر خوب نگاه کنیم می بینیم گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند! 💯گلدسته‌هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته‌های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته‌های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری! 🔻دلیلش میدونین چیه؟ 🔰گلدسته‌های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. 🔶سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. 💢فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟ گفت: شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛ آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن؛ بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم.! ⚜مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود! آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد...! 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
سحر دهم..... ✍ این بار، تو قلم را در دستان من، بچرخان.... ناتوان ترین سرانگشتان، همان هايي اند که بی اذن تو می نگارند... و بی نام تو، تکرار می شوند... دستان خالی من... کجا... و تکرار مکرر نام تو، کجا.... 💓دلبر رعناقد من... نیمه شب، بدون تو... یعنی سکوت... نیمه شب، بدون تو...یعنی هیییچ... نیمه شب، بدون تو...یعنی تماااام... من... هر سحر... با تو... "آغاز" می شوم.... ✏️قلم را در دستان من بچرخان... همان قدر که ده سحر است، کام سرانگشتان مرا، به لذت عاشقی ات، سیراب کرده ای!! ❄️قلم را در دستان من بچرخان... تا طعم دهمین بوسه های عاشق کش تو را نیز، برای همه کاغذهای زمین، ملموس کند... ❄️می دانی دلبرم...؟ سجاده ام، بال در می آورد... وقتی که سحرهای رمضان، عطر تو، در خانه مان، می پیچد... آنقدر که حتی قلمم..جان می گيرد، و نجواهای بی جان مرا ... به گوش تو می رساند... ❣سجاده ام... بال در می آورد... وقتی تو...سفره‌دار ضیافتش هستی.... چرا که هییچ نقطه کوچکی را ، از ادراک این ضیافت خالی نمی گذاری... قلم را در دستان من بچرخان... میخواهم.... تو را با قلمم....فریااااااد کنم...... یا الله.... یا الله... یا الله... سید پیمان موسوی طباطبایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎👌⚠️ اگر اولین حاجت خود را فرج و ظهور امام زمان علیه السلام قرار دهید، در کارهایتان سریع تر گشایش حاصل می شود مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال1390قمری می فرمود: این صیغه استغفار را بر زبان جاری کنید، بعد هم چند نوبت آیه مبارکه «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» را به منظور فرج امام عصر علیه السلام بخوانیم. فرج امام عصر علیه السلام مهمترین هدف این عالم است. من این مقصد و هدف را بر حوائج شخصی خودم مقدم می ‌دارم. من که وجودم قیمتی ندارد، فرض کنید در زاهدان یک پشه نباشد، چه می‌شود؟ هیچی. یک پشه باشد یا نباشد چه تأثیری دارد؟ در این عالم، حکم هر نفر ما از پشه هم کمتر است، ولی وجود مسعود امام زمان علیه السلام قیّم زمین و قیّوم آسمان است. رکن زمان و مکان به اذن خدای سبحان، این بزرگوار است. ظهور آن حضرت با غیبتش تفاوت دارد و تفاوتش به قدر تفاوت وجود و عدم در اصلاح عالم اثر دارد. دعا کنید خدا حضرت را برساند و عالم از این منجلاب‌ ها بیرون بیاید، عالم اصلاح بشود. به فرض، من و تو ناخوش باشیم یا سالم، زنده باشیم یا مرده، خیلی اثری ندارد، در این عالم اثری ندارد. من حاجتم فرج امام زمان علیه السلام است، شما هم اگر مانند من حاجت اوّلیه خود را فرج و ظهور امام زمان علیه السلام بدانید و به آن منظور آیه را بخوانید، در کارهای شخصیتان هم بهتر و سریع ‌تر گشایش و موفقیت به دست می آورید. پس به منظور فرج امام زمان علیه السلام و حاجات شرعیه خودتان چند نوبت آیه مبارکه «أمَّن یُجیب» را بخوانید تا درِ خانه خدا برویم. با حال ناله و با صدای بلند، یکنواخت و به گونه ای که همه بدانید چه می‌ گویید و از خدا چه می ‌خواهید. تا آن‌جایی هم که ممکن است با خودتان کاری کنید که چشم‌ هایتان اشک آلود شود، کاری کنید که دلتان هم متوجه مطلب باشد. خدایا به حق قرآن، این جمع را از در خانه ‌ات نا امید برنگردان. «بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحيم» «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» باسمک الاعظم، الاعز الاجل الاکرم، بموالینا المعصومین و ساداتنا الاطهرین و بمولانا و سیدنا الحجه المنتظر و الإمام الثانی عشر علیه السلام، با حال استغاثه و التجاء به درگاه خدا، ده نوبت بلند یا الله! خدایا به اسم اعظمت در قرآن و به سرّ سینه امیرمؤمنان علیه السلام و به روح مطهر خاتم پیغمبران صلّی الله علیه و آله همین ساعت امر ظهور امام زمان علیه السلام را اصلاح فرما. دنیا را به ظهور موفورالسرور او دار عدل و امن و امان بگردان. همه این جمع را در رکاب ولایت انتساب آن حضرت به خدمتگزاری و نصرتش موفق بفرما. همه را در پناه امام عصر علیه السلام از جمیع خطرات و خطئات حفظ بفرما. مشکلات همگانی همه ما را به حق حضرت بقية‌الله علیه السلام سهل و آسان گردان. گره از کار همه بگشا. همه مسلمانان جهان را در پناه امام زمان علیه السلام از شرّ کفار حفظ فرما. فتنه و فساد و آشوب کفار را به خودشان برگردان. دول و ملل و ممالک اسلامی در حصار ولایت امام زمان علیه السلام مصون و مأمون بدار. بیماران ما را شفا بده. قرض‌های ما را ادا فرما. پریشانی از کسب و کار و زرع و کشت ما دور گردان. به کسب و کار ما رفاه و رواج ، و به کشت و زرع ما خیر و برکت ، و به شهر و بیابان ما امن و امان عطا بفرما. به حق امام زمان علیه السلام این نعمت ولایت را در اولاد ما جاری بفرما. اولاد ما را هم در پناه صاحب الزمان علیه السلام از شرور و آفات شیطان حفظ فرما. (سخنرانی مسجد جامع زاهدان در روزهای ماه رمضان 1390 قمری، روز بیستم ماه رمضان) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑💎صلوات بر حضرت خدیجه علیهاالسلام در متن صلوات بر دخت گرامی او، حضرت‌ فاطمه علیهاالسلام منقول ‌از حضرت ‌عسکری علیه السلام «اللهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ، فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ، وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ. اللهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا، وَ كُنِ الثَّائِرَ اللهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِهَا. اللهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ الْأَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى، فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا، وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ، أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ» (مصباح المتهجد، ج‏1، ص401/ جمال الأسبوع، ص486-487) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت خدیجه علیهاالسلام- عبدالرضا هلالی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼👌 نماز بسیار ساده شب یازدهم ماه رمضان قال امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ رَكْعَتَيْنِ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ عِشْرِينَ مَرَّةً، لَمْ يَتْبَعْهُ ذَنْبٌ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنْ جَهَدَ إِبْلِيسُ جَهْدَه‏. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب یازدهم ماه رمضان 2 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و بیست بار سوره کوثر، در آن روز گناهی به او روی نمی کند، هرچند ابلیس نهایت تلاش خود را انجام دهد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼دعای شب یازدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب یازدهم ماه رمضان عبارت است از: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِأَسْمَائِكَ الْحُسْنَى، وَ أَسْتَجِيرُ مِنْ نَارِكَ الَّتِي لَا تُطْفَى، وَ أَسْأَلُكَ أَنَّ تُقَوِّيَنِي عَلَى قِيَامِ هَذَا الشَّهْرِ وَ صِيَامِهِ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي، إنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ أَنْتَ الصَّمَدُ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَجَاوَزْ عَنِّي وَ اغْفِرْ لِي وَ اعْفُ عَنِّي وَ ارْحَمْنِي، إنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‏.» (بحارالأنوار، ج98، ص77 به نقل از البلدالامین) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿دستور غسل برای شب یازدهم ماه مبارک رمضان سروران و دوستان گرامی! بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼📗 در شب های دهه دوم ماه مبارک رمضان در سایه قرآن کریم برویم و برای سلامتی و فرج مولایمان دعا کنیم عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: تَأْخُذُ الْمُصْحَفَ فِي الثُّلُثِ الثَّانِي مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَتَنْشُرُهُ وَ تَضَعُهُ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ تَقُولُ: «اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَسْأَلُكَ‏ بِكِتَابِكَ‏ الْمُنْزَلِ‏ وَ مَا فِيهِ ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى ، وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ» وَ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ مِنْ حَاجَةٍ. (الكافي، ج‏2، ص629) حضرت باقر عليه السّلام فرمود: در ثلث دوم ماه مبارك رمضان‏ (يعنى از شب یازدهم تا شب بيستم) قرآن‏ كريم را در مقابل خود بگشا و بگو: «اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَسْأَلُكَ‏ بِكِتَابِكَ‏ الْمُنْزَلِ‏ وَ مَا فِيهِ ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى ، وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ» سپس هر حاجت كه مى‏ خواهى طلب كن. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
* 💞﷽💞 ‍ این بار نوبت راحله بود که گیج شود. یعنی چه? اما سیاوش قصد نداشت این معما را به این راحتی حل کند و راحله را وا داشت تا رسیدن به مقصد صبر کند. بالاخره سیاوش آهنگ مورد علاقه اش را پیدا کرد. خواننده شروع به خواندن کرد و سیاوش هم با همان صدای بمش که راحله عاشقش بود شروع به همخوانی با خواننده کرد. وقتی به آخر آهنگ رسید، با نگاهی پر از علاقه به راحله خیره شد و تکه آخر را با شوری بیشتر از قبل خواند: Tu es le printemps, moi l’automne تو بهار هستی و من خزان Ton coeur se prend, le mien se donne قلب تو میگیرد و قلب من می بخشد Et ma route est déjà tracée و مسیر من از قبل ترسیم شده است mourir d’aimer از عشق مردن mourir d’aimer از عشق مردن* آهنگ تمام شد. راحله چنان پر شور برای سیاوش دست زد که سیاوش واقعا فکر کرد شارل آزناووغ است و در حال اجرا روی سن! جوری که نزدیک بود برای تشکر از این تماشاچی پر شور تعظیم کند و کنترل ماشین از دستش در برود. حالا دیگر به خارج از شهر رسیده بودند. راحله خمیازه ای کشید و گفت: - دوستت کجا زندگی میکنه? تو روستا? سیاوش ابرویی بالا برد، با شیطنت خندید اما جوابی نداد. در نهایت جلوی در باشگاه نگه داشت. راحله پیاده شد و نگاهی به سر درد باشگاه سوارکاری انداخت: - واااای سیاوش! دوستت اینجاست? اسب هم دارن? من عاشق اسبم. تو هم بلدی سوار بشی? راحله یک ریز و هیجان زده سوال میپرسید و سیاوش هم ک خنده اش گرفته بود، در ماشین را قفل کرده بود و ساکت ایستاده بود تا راحله ارام شود. وقتی راحله سوال هایش تمام شد و با چشمانی مشتاق و صورتی گلگون از ذوق و هیجان به سیاوش خیره ماند سیاوش گفت: -خب حالا اجازه میدین بریم داخل تا بعد براتون تعریف کنم? راحله از خوشحالی سر از پا نمیشناخت. بازوی سیاوش را که به سمتش دراز شده بود بغل کرد و همینطور که وارد میشدند با چشمانی که مشتاقانه این طرف و آن طرف دو دو میزدند، تمام فضای باشگاه را برانداز میکرد. سیاوش هم آرام و ساکت، لبخند بر لب، راحله را میپایید و خوشحال بود که توانسته ناراحتی پیش آمده دیشب را کمی جبران کند. یک طرف اصطبل اسب ها بود، آن طرف زمین سوارکاری، ساختمان اداری و رختکن هم گوشه ای دیگر و ...چندتایی اسب در محوطه بود. راحله بازوی سیاوش را محکم فشار داد: -سیاوش..سیاوش... بیا بریم اون طرف من یکم اون اسبهارو ناز کنم! نه تنهایی نمیتونم، خیلی بزرگن، میترسم... بیا بریم دیگه سیاوش که خنده اش گرفته بود گفت: -گفتم اسبم رو بیارن! الان میاد هرچقدر خواستی نازش کن!! راحله به طرف سیاوش چرخید: -تو اسب داری..وااااای چرا نگفته بودی و تمام تلاشش را کرد که از خوشحالی جیغ نکشد. سیاوش با شیطنت پرسید: -اگه میگفتم زودتر جواب مثبت میدادی? و راحله هم که عادت نداشت طعنه های سیاوش را بی جواب بگذارد باهمان ذوق کودکانه گفت: -اصلا معطل نمیکردم... کو پس?چرا نمیارنش? چه رنگیه سیاوش?سیاه? اسب تو باید سیاه باشه دیگه..من سیاه دوس دارم سیاوش بلند خندید: -پس خوش بحال پگاز. حالا چرا سیاه? و بعد در حالی که به سمتی اشاره میکرد گفت: - اوناهاش! پگاز که به نظر سرحال می آمد با دیدن سیاوش روی دو پا بلند شد، جوری که افسارش از دست مامور اصطبل دررفت. راحله ترسید که مبادا حیوان رم کرده باشد، چسبید به سیاوش! سیاوش که میدانست اسب از سر خوشحالی چنین میکند همان طور آرام ایستاده بود. دستش را دور راحله گرفت و نگاهی به راحله که از ترس اورا محکم گرفته بود انداخت. حس خوبی بود. اینکه کسی اینطور به تو تکیه کند و تو را پناه خودش بداند. اسب به طرفشان تاخت، چرخی دورشان زد و بعد روبروی سیاوش ایستاد و سرو یالش را به صورت سیاوش مالید. سیاوش همانطور که یکدستش را دور راحله پیچیده بود، با دست دیگرش سرو یال اسب را نوازش کرد. راحله که دید خطری وجود ندارد آرام از آغوش سیاوش بیرون آمد. دستش را به طرف اسب دراز کرد. -قند هارو آوردی? راحله پلاستیک قند را از کیفش درآورد. سیاوش چندتایی قند کف دست راحله ریخت، دستش را گرفت و به سمت اسب دراز کرد. پگاز قندهارا خورد، سری تکان داد و شیهه ای کشید. دو سه ساعتی در باشگاه ماندند. سیاوش کمی سوار کاری کرد: -دوست داری سوار بشی? -بلد نیستم...تازه با چادر که نمیشه -خب درش بیار! اینقدرم به اون اسب بیچاره قند نده خوبش نیست پ.ن: * ترانه از عشق مردن (mourir d’aimer) اثری عاشقانه از شارل آزناووغ، خواننده اسطوره ای و ارمنی تبار فرانسوی ...