هدایت شده از حرم
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ شهادت علی اصغر (ع) از زبان حرمله
وقتی حرمله هم دلش برای امام حسین (ع) سوخت
#برای_دیگران_بفرستید
@haram110
هدایت شده از حرم
Shab06Moharram1398[03].mp3
22.96M
🎙دست و پای عمو رو بوسید (روضه قاسم بن الحسن (ع))
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب ششم #محرم۹۸
☑️ @haram110
هدایت شده از حرم
Shab06Moharram1398[12].mp3
5.29M
🎙خلوتی صحن بقیع با من، شلوغی کرببلا با تو (زمزمه)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب ششم #محرم۹۸
☑️ @haram110
هدایت شده از حرم
Shab06Moharram1398[04].mp3
16.18M
🎙وای امانتی مجتبی (زمزمه)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب ششم #محرم۹۸
☑️ @haram110
هدایت شده از حرم
Shab06Moharram1398[02].mp3
9.73M
🎙سیف الاسلام حسن بود، حسن (روضه امام حسن (ع))
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب ششم #محرم۹۸
☑️ @haram110
هدایت شده از حرم
Shab06Moharram1398[09].mp3
3.33M
🎙بقیع تو کربلا میشه (رجز)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب ششم #محرم۹۸
☑️ @haram110
هدایت شده از حرم
Behzad Noori - Asgharim Taje Sarim [@Azerbayjan_Music در ايتا].mp3
9.11M
🔳 #استودیویی #نوحه #بسيار_زيبا #درخواستی
🎵اصغريم تاج سريم
🎤 بهزاد نوری
◼️ @haram110
هدایت شده از حرم
#اے_واے_بیچاره_رباب💔
⚜تشنہ لب بودےُ آسوده نخفتے پسرم
🖤رفتے،یڪ مرتبہ مادر تو نگفتے پسرم
⚜واے ازمستے این نیزه نگهدار سرٺ
🖤قل هوالله بخوانم ڪه نیوفتے پسرم
#لالایےعلےاصغر_من🌷
هدایت شده از حرم
هر گِره را پنجہهاے ڪوچڪش وا مےڪند
#صبح_محشر با خدا در عرش غوغا مےڪند
حڪم بخشش بر محبّاטּ #علـے را #فاطمہ
با پَر گهـوارهے #شـشماهہ اجرا مےڪند
#باب_الحوائج🍃
#یا_علے_اصغر_ع🌷
هدایت شده از حرم
غریب تنها
📞شما یڪ تماس از ڪربلا دارید!!
جــــــــــانم حسین جـان؟!
هل من ناصـرِ ینـصرونی...
اگر در ڪربلا بودم تا پایِ جان برایِ حسین"ع" تلاش میڪردم
گفت یڪ حسـینِ زنده داریم؛ نامش مـهدے"عج" است!
تاحالا برایش چه کردهای؟!!
عجیب سکوت کردم💔
✍🏻پینوشت: حسین"ع" امامِ زمانِ کوفیان بود و مهدیِ فاطمه"عج، امامِ زمانِ ما!
حواسمان باشد، با اعمال وگناهانمان دوباره امام زمانمـان را راهے قتلگاه نکنیم😭😭😭😭😭😭
هدایت شده از حرم
🍃💐🌸
💐🌸
🌸
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان(عج)
💐تشرف آیت الله محمد تقی بافقی
#قسمت_اول
مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی میگوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوهها ودرّههای عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف❄️ پوشانده بود، به قهوه خانهای رسیدم؛ که نزدیک گردنهای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم، صبح به راه ادامه میدهم».
پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد، من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است».
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر میکردم🤔 و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی🌳 نشسته ومرا بطرف خود میطلبد.
نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست».
من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً میتوان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشندهای دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم.
#ادامه_دارد...
📚منبع:گنجینه دانشمندان
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @haram110
🌸
💐🌸
🍃💐🌸
هدایت شده از حرم
🍃💐🌸
💐🌸
🌸
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان(عج)
💐تشرف آیت الله محمد تقی بافقی
#قسمت_دوم
صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم».
من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم».
حضرت فرمود: «تو نمیتوانی با من بیائی».
گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟»
حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو میآیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات میکنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد.
من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم».
در همین فکرها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف میآورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم.
گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!»
حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسألهای میپرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را میدادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
#پایان
📚منبع:گنجینه دانشمندان
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @haram110
🌸
💐🌸
🍃💐🌸