✋مبادا این روزها عکس کربلا را که میبینی اشکت آه شود
و آهت روی زبانت بیاید و زبانت بچرخد به دعایی غیر از دعای بر فرجش!
مبادا حسرت زیارت که میخوری دستت به آسمان بلند شود
و آسمان یکپارچه گوش شود برای حاجتت و آن وقت تو چیزی جز تعجیل فرج گدایی کرده باشی.
🏴 این روزها فقط دلت را به آقایی بسپار که چلهنشین غم ارباب است.
دعاهایت را برای او خرج کن که اربعین همان روز دعا برای اوست...
▪️" اربعین روزِ دعا
بهرِ ظهورِ مهدی است... "
#اربعین_مهدوی
#گرافیک_مهدوی
#برعمروعمری_زاده_وعمری_دوست_تاصبح_محشر_لعنت_لعنت_لعنت
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
✴️ سه شنبه 👈 6 مهر / میزان 1400
👈 21 صفر 1443👈 28 سپتامبر 2021
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛 صدقه صبحگاهی رفع نحوست است .
📛مناسب امور زیر نیست :
📛 منازعه دعوا و کشمکش .
📛 وصلت و امور ازدواجی .
📛 مشارکت.
📛 مسافرت .
📛 و دیدار و ملاقات خوب نیست .
👶 زایمان خوب نیست .
🤕 بیمار امروز زود خوب شود .
🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز قمر در برج جوزا است و برای امور زیر نیک است :
✳️ شروع کارهای تعلیمی و یادگیری .
✳️ ارسال کالاهای تجاری.
✳️ معامله ملک و خانه .
✳️ ارسال کالا برای خریدار .
✳️ شروع به نگارش .
✳️ و مبادله اسناد نیک است .
💑 حکم مباشرت امشب " شب چهارشنبه " ، مباشرت و عروسی مکروه است .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث دولت می شود .
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سبب روشنی دل می شود .
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش کار را انجام دهند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 22 سوره مبارکه " حج " است .
کلما ارادوا یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها ..
و از معنای آن استفاده می شود که برای خواب ببینده پیش آمدی است که موجب ملال خاطر وی می شود و هر چه سعی کند از آن خلاص نگردد و صدقه بدهد تا رفع گردد . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
"رمان #قسمت_پنجاه
گوشی اش را در آورد و سریع شماره امیر را گرفت:
ــ بله قربان
ــ سریع اونی که بیرونه رو دستگیر کنید ،تو و امیرعلی هم بیاید داخل
ـ ـچشم قربان
کمیل نمی توانست بیشتر از این با او تنها بماند چون مطمئن نبود که او را سالم نگه
می داشت.
امیر و امیرعلی وارد اتاق شدند به امیر اشاره کرد تا سهرابی را ببرد امیر سریع به
سمت سهرابی امد و او را به سمت در برد ،لحظه ی آخر سهرابی روبه کمیل پوزخندی
زد و گفت:
ــ فک نکن رئیس بزاره یه لحظه با آرامش زندگی کنی ،هم تو هم سمانه
کمیل به سمت رفت که امیرعلی او را گرفت،امیر سریع سهرابی را از انها دور
کرد،کمیل عصبی به سمتش امیرعلی برگشت؛
ــ ببین تو این گاوصندوق چه چیز مهمی پیدا میشه که سهرابی به خاطرش
برگشته،من میرم بعد میام اداره
ــ بسالمت
قبل از اینکه از اتاق بیرون برود برگشت:
ــ امیرعلی حراستو هم چک کن،ببین چطور اجازه دادن سهرابی با این تیپ و قیافه
اومده توامیرعلی سری تکان داد
***
سمانه در ماشین نشسته بود و نگاه ترسیده اش را به در دانشگاه دوخته بود،نگران
کمیل بود و می ترسید سهرابی بلایی سرش بیاورد،چند بار خواست پیاده شود و به سراغ کمیل برود اما پشیمان می شد،دستانش از استرس سرد شده بودند نمی دانست چیکار کند،دستش که بر روی دستگیره نشست تا در را باز کند،سهرابی همراه مردی بیرون آمد،سمانه وحشت زده از اینکه نکند بلایی سر کمیل آورده باشند
از ماشین پیاده شد،اما با بیرون امدن کمیل و اشاره ای به ان مرد ،نفس راحتی کشید،کمیل عصبی به سمتش امد;
ــ مگه نگفتم از ماشین پایین نیاید
سمانه بی اختیار گفت:
ــ سهرابی با اون مرد اومدن بیرون ترسیدم بلایی سرتون اورده باشن
عجیب است که همه ی عصبانیت کمیل با این حرف سمانه فروریخت،با لحنی ارام
گفت:
ــ سوار بشید،میرسونمتون،کالس که ندارید؟
ــ نه
هر دو سوار ماشین شدند ،کمیل دنده عوض کرد و گفت:
ــ حتی اگه بلایی سر من اورده باشن نباید پیاده می شدید
وقتی جوابی از سمانه نشنید ادامه داد:
ــ برا چی اومده بودید دفتر؟
ــ در باز بود،بچه ها گفته بودند دفتر را بستند و کسی حق نداره بره داخل،اما وقتی
دیدم در بازه ترسیدم بازم کسی بخواد به اسم بسیج یه خرابکاری دیگه درست کنه
کمیل نفس عمیقی کشید تا بر خودش مسلط شود؛این دختر او را به مرز جنون
رسانده بود،بعد از این همه اتفاق باز هم بیخیال نشده بود،دیگر نمی توانست سکوت
کند باید بحث ازدواج را پیش میکشید،و همیشه کنارش می ماند و مواظبش بود،والا
بلایی سر خودش می اورد،
با صدای سمانه به سمت او چرخید؛
ــ منظور سهرابی از اون حرفا چی بود?
ــ نمی خواد ذهنتونو مشغول کنید ،اون فقط میخواست حرفی زده باشد
سمانه با اینکه قانع نشده بود اما حرف دیگری نزد و تا خانه زمان در سکوت گذشت.
جلوی در خانه ایستاد ،سمانه در را باز کرد و قبل از اینکه پیاده شود گفت:
ــ خیلی ممنون زحمت کشیدید
ــ خواهش میکنم وظیفه بود
تا سمانه می خواست برودصدایش کرد سمانه برگشت؛
ــ بله؟
ــ باید بهاتون در مورد یک چیز مهمی صحبت کنم؟
ــ چیزی شده؟
ــ نگران نباشید چیزبدی نیست؟
ــخب بگید
ــ نه الان وقتش نیست اگه وقت داشته باشید فردا باتون صحبت کنم
ــ باشه ،ولی کجا
ــ براتون آدرسو میفرستم
ــ باشه حتما،بفرمایید تو
ــ نه خیلی ممنون،سلام برسونید
ــ سلامت باشید
سمانه وارد خانه شد به در تکیه داد و ذهنش به مرور صحنه های یک ساعت پیش
پرداخت،کمیل با آن اسلحه،عصبانیتش از اینکه سهرابی اسمش را به زبان آورد،و همه ی اتفاقات لرزی به قلب و اندامش انداخته بود ،ناخوداگاه لبخندی شرین و گرمی بر لبانش نشست ،چشمانش را آرام باز کرد،فرحناز خانم کنار در ورودی منتظرش
مانده بود،با لبخند عمیقی به سمتش رفت.
ادامه دارد...
نویسنده : #فاطمه_امیری
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_پنجاه_و_یک
ــ برای آخرین بار میگم کمیل ،تمومش کن این قضیه رو
ــ چشم چشم
ــ کمیل امروز اگه تو نبودی و سمانه وارد دفتر می شد میدونی چی می شد؟
محمد نگاهی به چشمان خواهرزاده اش انداخت،رگ خوابش دستش بود،کافی بود
کمی او را غیرتی کند.
ــ اگه میگی آمادگی نداری و نمیتونی با سمانه زندگی کنی یا هر دلیل دیگه،بهم بگو تا من براش محافظ بزارم که همیشه مواظبش باشه.
صدای گرفته ی کمیل از حال خرابش خبر می داد:
ــ نمیخوام درگیر مشکلاتم بشه،من این همه سال به خاطر اینکه درگیر مشکالتم
نشه ازش دور بودم،اونا خیلی به من نزدیکن که حتی از عالقم به سمانه خبر دار شدن و این بلارو سرش اوردن،به این فکر من اگه زنم بشه قراره چه بالیی سرش میارن
ــ تو نمیزاری کمیل،تو به خاطر اینکه تو زندان نمونه خودتو به آب و آتیش زدی،پس از این به بعد هم میتونی مواظبش باشی،فقط تو میتونی مواظبش باشی فقط تو
ــ دایی من نمیتونم شاهد این باشم که به خاطر انتقام از من سمانه رو آزار بدن
ــ کمیل تو اگه ازش دور باشی بیشتر بهش آسیب میزنن،داری کیو گول میزنی،من که میدونم حاضری از جونت هم بگذری اما سمانه آسیبی نبینه پس تمومش من،کمی هم به فکر خودت باش،داره ۳۰سالت میشه،
بوسه ای بر سرش گذاشت و از جایش بلند شد
ــ زندگی کن کمیل،یک بار هم که شده به خاطر خودت قدمی بردار
***
سمانه با تعجب به مادرش خیره شد:
ــ چی؟اینارو خود خانم محبی گفت؟
ــ نه،دخترش و پسر بزرگش
ــ دقیقا بگو چی گفتن
ــ دختر خانم محبی زنگ زد گفت داداشم دوباره میخواد بیاد خواستگاری ولی ما
راضی نیستیم اگه اومد سمت دخترتون تا بهاش صحبت کنه به سمانه بگید جوابشو نده ،منم گفتم این حرفا چیه خجالت هم خوب چیزیه خالصه سرتو درد نیارم این قضیه تموم شد تا بعد یه مدت مثل اینکت برادره بیخیال نشده بود و اینبار داداش بززگش زنگ زد و هی تهدید میکرد
ــ به بابا گفتید
ــ نه نمیخواستم شر بشه
ــ اینا چرا اینطورن؟اصلا به خانم محبی و پسرش نمیخوره
ــ خانم محبی بیچاره همیشه از این دو تا بچه هاش مینالید
ــ عجب ،چه آدمایی پیدا میشه
ــ خداروشکر که بهاشون وصلت نکردیم
تا سمانه می خواست جواب بدهد ،صدای گوشیش بلند شد،نگاهی به صفحه گوشی انداخت پیامی از کمیل بود سریع پیام را باز کرد و متن را خواند:
ــ صبح ساعت۱۰پارڪ جزیزه
سمانه لبخندی زد که با صدای مادرش سریع لبخندش را جمع کرد.
ــ به چی میخندی؟دیوونه هم شدی خداروشکر
سمانه سریع وارد پارک شد و با چشم به دنبال کمیل می گشت،هوا سرد بودو ابرها گه گاهی غرش می کردند،پارک خلوت بود و از اینکه کمیل را پیدا نمی کرد کلافه شده بود،اما طول نکشید که کمیل را دید که به سمتش قدم برمیداشت،برای چند لحظه گونه هایش گل انداختن و خجالت زه سرش را پایین انداخت.
خودش هم حیرت زده شده بود،که از کی به خاطر روبه رو شدن با کمیل خجالت زده می شد،با صدای کمیل نگاهش را از بوت های مشکی مردانه ی کمیل گرفت و سرش را بالا اورد:
ــ سلام
ــ س سلام
ــ بریم تو الاچیق تا بارون نزده
سمانه سری تکان داد و به نزدیک ترین الاچیق رفتند،روبه روی هم نشسته
اند،سمانه کیفش را روی میز بینشان گذاشت و منتظر صحبت های کمیل ماند.
ببخشید نیومدم دنبالتون آخه نخواستم کسی بدونه با من هستید،چون این
حرفایی که میگم میخوام بین ما دو نفر بمونه فعلا
سمانه نگران پرسید:
ــ اتفاقی افتاده؟تورو خدا بگید
ادامه دارد...
نویسنده : #فاطمه_امیری
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
هدایت شده از حرم
4_435750524105523510.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 حاج مهدی میرداماد
@haram110
هدایت شده از حرم
زنان آخرالزمان به کجا میروند؟!!!!
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
اگر به فعالیت های جدید آرایشگاههای زنانه دقت کنید فضای اسفناک این محیط ها رو نمیتونید تحمل کنید.
خدمات کاشت ناخن و مژه ولیفتینگ ها که با چسب انجام میشه، اپیلاسیونهای بکینی و.. پرسینگ ها و... که به سرعت نور در حال افزایشه.
مدیر اسبق شبکه ی فارسی وان میگه برای نابودی خانواده باید 👌اول مادر خانواده رو به لجن کشید.
آرایشگاههای ما الان دارن بین زن و طهارت و عبادت فاصله میندازن .
دارن تو زمین دشمن بازی میکنن و البته کاسبی خوبی هم دارن.
چی به سر ِغسل های حیض و جنابت و استحاضه و نفاس این خانم های ناخن کاشته میاد؟
اگر نطفه ای در حالتی که غسل جنابت و حیض به گردنشون هست بسته بشه چی به سرِ اون بچه میاد؟
تکلیف نمازهای قضا شده چی میشه؟
این واقعا درده..
.اینکه آرایشگاها تند تند با پکیج های آف خورده و تخفیفات زیاد این خدمات رو میدن و افراد بعضاً متشرع گول فتوا های ساختگی رو میخورن و ...
خودم توی یک آرایشگاه کتابچه ای دیدم که نظر همه مراجع درباره کاشت ناخن را بلامانع زده بود. هیچ اسمی از گردآورنده فتواها و حتی اسم و آدرس چاپخونه روش نبود. اون کتابو به ناخن کارها میدن تا به مشتری های ناآگاه و سطحی نگر نشون بدن و اونا هم به راحتی فریب میخورن.
من سعی کردم تو هر گروه یا کانال آرایشگاهی عضو هستم این نکته رو تذکر بدم.
بعضی جاها با این سوال که آیا این خدمات نماز داره یا نه، سعی کردم به چالش بکشونم شون.
خیلی هاش از همون فتوای ساختگی استفاده کردن.گفتن مراجع گفتن به صورت جبیره وضو بگیرید
و من هم فتوای درست همون مرجع رو براشون فرستادم: بنا براحتیاط واجب هر طور شده باید مانع برداشته شود و اگر اصلا امکان نداشته باشد باید تا وقتی که برداشتن مانع ممکن شود وضو جبیره انجام شود و بعد از برداشتن مانع تمامی نمازهای این مدت قضا شود.
یکی دو تای دیگه هم پیامهام رو پاک کردن
این کار حرامه و مصداق تعاونوا علی الإثم و العدوان هست و پول این خدمات هم به گفته ی مراجع حرامه.
از آرایشگاهها غافل نشید.
تا میشه تو دیوار و گروهها اونا به چالش بکشید.
فتوای درست مراجع رو تو گروهها پخش کنید و خلاصه سکوت نکنید که اون دنیا در برابر خدا مسئول نباشیم ....
حواسمون باشه داریم به کجا میریم
یادمون باشه فرزندانمون باید از دامن مادرها به معراج برن
زندگیهایمان را دستخوش طوفانی نکنیم که پایانش غفلت از همسر وفرزندان و ویرانی خانواده است
امر به معروف باید همه جا باشه ...
نشر واجب🙏🏻
@haram110
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
#معرفی_یاران_امام_حسین(ع)📜
#یار_چهل_و_دوم🌹
💛 #کردوس_بن_زهیر💛
کردوس بن زهیر بن حرث تغلبی، منسوب به قبیله تغلب بود، از این رو در کتاب ابصار العین نام او در شمار شهدای تغلبی آمده است. در وقعة صفین نیز از وی با عنوان «پسر رئیسِ قبیله تغلب» یاد شده است.
نامهای دیگری همچون کرش و کردوش برای او ذکر شده، همچنین پدرش را «عبدالله بن زهیر» نیز گفتهاند.
#شهادت_در_کربلا🏴
🌸کردوس در کوفه زندگی میکرد، پس از ورود امام حسین(ع) به کربلا، به همراه برادرانش قاسط و مقسط شبانه به سپاه او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید.
💓در زیارت الشهدا، از او و برادرش قاسط با عبارت «السلام علی قاسط و کردوس إبنی زهیر التغلبیین»» به عنوان شهدای کربلا یاد شده است.
#ادامه_دارد.....
📕ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، تصحیح جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
📘حسینی حائری شیرازی، سیدعبدالمجید ، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین علیهالسلام و اصحابه، قم، نشر زمزم هدایت، بیتا.
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
❤️✨✨✨💓✨✨✨❤️
#هیچ_کس_به_من_نگفت ...
شماره10
💯هیچ کس به من نگفت:
که یکی دیگر از راه هایی که مرا به یاری شما نزدیک میکند، ☘بستن عهد با شماست. ☘
عهدهایی که شاید در ظاهر کوچک باشند
اما در گذشت زمان، اثرات پر باری را به نمایش خواهند گذاشت.❤️
مثلاً عهد ببندم که به دوستانم زودتر سلام کنم و دروغ را از صفحه زندگیم فقط به خاطر شما بیرون کنم
و بر همین دو عهد، مداومت کنم تا بعد از محکم شدن این عهد و پیمان، سراغ سومین پیمانم با شما بیایم...
حتی دعای عهد را اگر صبحها موفق به خواندن نمیشوم در اولین وقت نشاطم در هر جا شد زمزمه کنم.☺️
هر چند که دیرفهمیدم که دعای عهد چه مضامین زیبایی دارد و چه مناجات عاشقانهای است که طلب دیدار دلدار را میکند
و عاجزانه درخواست یاری آن امام غریب را در سر میپروراند
که حتی اگر مرگ آمد
و قبل از ظهورت، مرا از دنیا برد، باز هم زنده شوم و برگردم و تو را یاری کنم.😢😢😢
کسی به من نگفت که میتوانی صبح را با عهد با امام زمانت شروع کنی تا این عهد، مدد کند تو را در دروی از گناه و یک قدم نزدیک شدن به عزیز دلها. 💔
🌸عمریست بیقرار نگاهت نشستهایم
از غصه نیامدنت دل شکستهایم
🌸ما پای عهد عاشقی سرخ انتظار
با هر کسی به غیر تو پیمان گسستهایم
📕برگرفته از،کتاب هیچکس بمن نگفت
✍نویسنده : #حسن_محمودی
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خـــــدا_و_آدم
واقعا قشنگه حتماً بخونید ...👌🏻
⇜پس از آفرینش آدم
خدا به او گفت :
نازنینم آدم ...
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر آی ...
آدم آرام و نجیب آمد پیش
زیر چشمی به خدا می نگریست
محو لبخند غم آلود خدا
دلش انگار گریست
( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)
نازنینم آدم ...
یاد من باش ، که بس تنهایم
بغض آدم ترکید
به خدا گفت :
من به اندازه ی گلهای بهشت
نه! به اندازه عرش
نه...نه... من به اندازه تنهاییت ای هستی من ...
دوستدارت هستم
آدم ، کوله اش را برداشت
خسته و سخت قدم بر میداشت
راهی ظلمت پر شور زمین
زیر لبهای خدا باز شنید ...
نازنینم آدم ...
نه به اندازه تنهایی من ...
نه به اندازه عرش ...
نه به اندازه گلهای بهشت ...
که به اندازه یک دانه گندم
تو فقط یادم باش
نازنینم آدم ...نبری از یادم👌🏻❤️
هدایت شده از حرم
✅ خواص #سیاهدانه از دیدگاه طب اسلامی
#سلسله_احادیث_پزشکی
⚜️ در روایت آمده است در خصوص تب :
《فأنا آخذه للحمی و الصداع》
من آن (سیاه دانه) را برای تب و میگرن مصرف می کنم.
📚منبع: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج62، ص229، ح1.
هدایت شده از حرم
#حلوای سویق
مواد لازم:
🔸سویق جو: ۲ قاشق غذا خوری
🔸سویق گندم: ۲ قاشق غذا خوری
🔸سویق سنجد: ۲ قاشق غذا خوری
🔸سویق عدس: ۲ قاشق غذا خوری
🔸سویق نخود: ۲ قاشق غذا خوری
🔸روغن زیتون یا کره گاوی : ۴ قاشق غذا خوری
🔸خرما یا (شیره خرما): یک پیمانه
طرز تهیه:
در تابه روغن زیتون یا روغن حیوانی را ریخته و گاز را روی شعله ملایم قرار می دهیم.
سویقها را با هم مخلوط کرده و درون تابه می ریزیم.
هستههای خرما را درآورده و خرماها را له کرده و به مخلوطمان اضافه می کنیم و خوب هم می زنیم ، وقتی شکل حلوا گرفت آن را درآورده و برای بچه ها به صورت توپ های قلقلی درست کرده و برای بقیه اعضای خانه هم به شکل حلوا تزیین کرده و نوش جان کنید .
هدایت شده از حرم
#آقایان_بدانند
خانه ای که از عشق و محبت خالی گشت، به جهنمی سوزان تبدیل می شود، اگر اسباب و وسایلش مرتب باشد، اما چون بوی عشق و محبت نمی دهد، صفا و رونق نخواهد داشت و در این صورت ممکن است همسر تو به بیماری های روانی و ضعف اعصاب مبتلا شود.
حتی ممکن است به قدری از شوهر و خانه متنفر شود که جدایی را بر زندگی سرد و بی رونق ترجیح داده و تقاضای طلاق کند.
مسئولیت همهٔ این حوادث بر عهدهٔ مردی است که نتوانسته به خوبی همسرداری کند.
بخش مهمی از طلاق ها در اثر همین بی مهری هاست.
نیاز روانی به محبت و بی اعتنایی های شوهر و اشتغال او به کارهای زیاد و در نتیجه غفلت از حال روحی زن، سبب جدایی های بسیار شده است.
هدایت شده از حرم
✍امام رضا علیه السلام
بهترین زنان شما آن زنی است که خوش اخلاق وبردبار باشد وهرگاه شوهرش بروی خشمگین شد با نظر غضب به شوهرش نگاه نکند تا هنگامی که از وی خشنود گردد و هرگاه شوهرش از وی غایب شد حقوق شوهر را حفظ کند این چنین زنی از کارگزاران الهی است و عاملان خداوند از رحمت او ناامید نیستند
📚کلینی ج۵ص۳۲۵
هدایت شده از حرم
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴زمان های طلب حاجت
🌹امیرالمومنین علی علیه السلام:
هر که از خدا حاجتی دارد آن را در سه وقت طلب کند:
اول: ساعتی از روز جمعه
دوم: هنگام زوال خورشید(ظهر)؛ هنگامی که باد می وزد و درهای آسمان گشوده می گردد و رحمت نازل می شود. و پرندگان به صدا درمی آیند.
سوم: ساعتی در انتهای شب نزدیک طلوع فجر،
به راستی در آن هنگام دو فرشته ندا می کنند:
آیا توبه کننده ای هست که توبه اش را بپذیدم؟
آیا درخواست کننده ای هست که عطایش دهم؟
آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم؟
آیا حاجتمندی هست؟
⬅️ پس آن دعوت کننده به سوی خدا را اجابت کنید.
📚:تحف العقول/ص۱۵۵
هدایت شده از حرم
نگین:
❌چرا حجاب داری خانم؟
✔️چون با ارزشم
❌یعنی چی!!
✔️یعنی عمومی نیستم
❌اگه خوشگل بودی حجاب نمیکردی حتماً یه چیزی کم داری
✔️آره بیعفتی و بیحیایی کم دارم
❌یعنی من بیعفتم..!؟
✔️اگه با عفت بودی نمیذاشتی از نگاه کردنت لذت ببرن
❌کیا..!؟!
✔️همه مردا غیر از شوهرت
❌خب نگاه نکنن
✔️خب وقتی داری گدایی نگاهشونو میکنی چجوری ردت کنن؟
❌من واسه دل خودم خوشگل کردم..!!
✔️حواست به دل اون خانمی که شوهرش با دیدن تو نسبت بهش سرد میشه یا اون پسر جوونی که شرایط ازدواجو نداره هم هست؟
❌به اینش فکر نکرده بودم..!
✔️خدایی تو خونه هم واسه شوهرت اینجور شیک میکنی؟؟
❌راستش نه کی حوصله داره آخه..!
✔️پس شوهرتم مجبوره بیاد زنای خیابونی رو نگاه کنه مثل این مردایی که زل زدن به تو!!
❌داری عصبیم میکنی دختره امل
✔️من خودمو خوب پوشوندم تو مثل...
لباس پوشیدی پس به من نگو امل
❌خب مُده
✔️آخرین مُدت کَفَنه خانمی
❌هنوز جوونم بذار جوونی کنم فرصت دارم
✔️اگه تو همین حالت ملک الموت بیاد ببرتت چی؟
❌ینی جهنمی میشم؟! نهنه!
✔️یعنی واقعاً بیحجابی ارزش سوختن داره؟!
❌راستش نه
✔️پس خواهر گلم هم خودتو هم مردمو از این فتنه نجات بده
❌چطوری؟!
✔️با حجاب با حیا با عفت با خدا
❌چیکار کنم که بتونم؟!
✔️به رضایت خدا فکر کن به بهشت به امنیت حجاب به پاکیت
❌راستش چادر گرمه دست و پاگیره
✔️بگو آتش جهنم گرمتر است اگر میدانستند (تؤبه۵۱)
✔️دستو پا گیر بودنش حرف نداره
✔️نه میذاره پاهات کج بره
✔️نه دستات آلوده گناه شه
✔️خب خواهرم ؟
[✔️]ینی خدا میبخشه؟
✔️إنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیِعاً
✔️خدا همهی گناهان رو میبخشه
[✔️]چقد مهربون، ولی آرزوهامو دوستامو... چیکار کنم؟
✔️الَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؟
✔️آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟
هدایت شده از حرم
#احسن_القصص
#حکایت_عبرت
🍃🍂عدالت و لطف خدا 🍃🍂
🙍زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل❓
🗣داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
🗣سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
🙍زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .
🚪هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...
در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.
🙍🗣حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است
هدایت شده از حرم
در فضیلت زیارت حضرت #سلــــــــطــــــــان ارباب #امام_رضا علیه السلام...
◀️قسمت اول
در بیان فضیلت و کیفیت زیارت امام الانس و الجنه المدفون بارض الغربه سید الوری مولانا ابوالحسن علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه فضیلت زیارت آنحضرت بیشتر از آنست که احصا شود و ما در اینجا تبرک میجوییم به ذکر چند خبر و نقل می کنیم:
از #حضرت_رسول صلی الله علیه و آله منقول است که فرمودند:
زود باشد که پاره ای از تن من در زمین #خراسان مدفون گردد و هیچ #مؤمنی زیارت نکند او را مگر آنکه #حقتعالی #بهشت را از برای او #واجب گرداند
و بدنش را بر #آتش_جهنم #حرام گرداند.
و در حدیث معتبر دیگر فرمودند:
که پاره از بدن من در خراسان مدفون خواهد شد هر غمناکی که او را زیارت کند البته حقتعالی غمش را زایل گرداند و هر گناهکاری که او را زیارت کند البته خدا گناهانش را بیامرزد.
🔻ادامه دارد...
📚#مفاتیح_الجنان شیخ عباس قمی
الهی بِحَقِالسّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّللِوَلیکَالغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج
هدایت شده از حرم
#روز_شمار_شهادت_رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_آله_هشتم
#قرطاس
سیاه ترین روز تاریخ!!
📢📢📢...در روز پنجشنبه ۲۴ صفر سال ۱۱ هجری قمری، ۷ خرداد ۱۱ هجری شمسی ،
۲۳ می سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟
➖➖➖▪️🌑🔶🌑
🕝🕜🕓...بیماری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شدت یافته است ، آن چنان که حضرت از بیماری شِکوه میکنند ؛
رسول خدا بار دیگر به حرکت سپاه اسامه تأکید میکنند ، اما لحظاتی بعد می بینند که ابوبکر و عمر و طلحه به همراه تعدادی از اصحاب که باید هم اکنون در سپاه باشند ،
در خانه ایشان جمع شده اند!!
…⚠️…رسول خدا صلی الله علیه و آله با عتاب میفرمایند:
💠 "چرا همراه با سپاه حرکت نمیکنید ؟"
ابوبکر می گوید:
❌من آنجا بودم و برای تجدید دیدار شما آنجا را ترک کردم!!
عمر عذر میآورد:
❌دوست نداشتم خبر شما را از دیگران بشنوم!!
... پیامبر صلی الله علیه و آله متأثر میشوند و چند بار میفرمایند:
💠" سپاه اسامه را حرکت دهید " ، "سپاه اسامه را حرکت دهید"
گویا تنها ابوبکر به همراه چند نفر خانه پیامبر را ترک میکنند ؛
و به نظر نمی آید مقصد آنان سپاه اسامه در جُرف باشد ؛
و با وجود تأکید پیامبر اکثر آنان که باید به سپاه می پیوستند , هم چنان نشسته اند و خود را نگران نشان میدهند!!!
▪️با توجه به آن که حال عمومی رسول خدا امروز - پنج شنبه - بدتر از قبل شده است ،
آنان میخواهند مطمئن شوند که در نبود پیامبر صلی الله علیه و آله ، حکومت به دست کسی دیگر - یعنی شخص امیرمؤمنان علیه السلام - نخواهد افتاد ؛
آری !
آنان انتظار وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله را میکشند؛
📜 پیامبر خدا که چنین می بینند ،
سر از بستر بیماری بر می دارند و میفرمایند:
💠" دوات و كَتِفی(۱) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که با تمسک به آن هیچ گاه پس از من گمراه نشوید ."
عده ای برمی خیزند تا وسایل نوشتن بیاورند …
اما عمر مانع آنها می شود و میگوید:
⛔️ چیزی نیاورید که بیماری بر این مرد غلبه کرده و هذیان میگوید , نزد شما قرآن است و کتاب خدا ما را کافی است!!
◀️◀️ برخی بر سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید می کنند و عده ای به طرفداری از عمر میپردازند ؛
در منزل پیامبر سروصدا بالا میگیرد ؛
طرفداران عمر با فریاد و سر و صدا مانع از اجرای دستور میشوند ؛
رسول خدا سلام الله علیه و آله ، ناراحت می شوند و میفرمایند:
💠" از کنار من برخیزید که خانه انبیاء جای قیل و قال نیست ."
عده ای می گویند :
وسایل نوشتن را نیاوریم ؟
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند:
💠" بعد از این سخنان چیزی نخواهم نوشت ؛ تنها وصیت میکنم که با اهل بیت من خوشرفتاری کنید ."
...حاضران که مطمئن می شوند ، پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت خویش را نمی نویسند ، خانهء رسول خدا را ترک می کنند ؛
...از این پس همگان در می یابند که حکومت به آسانی به امیرمؤمنان علیه السلام نخواهد رسید!
👈 عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و پسرش فضل که همراه با امیرالمومنین علیه السلام و دیگر اهل بیت علیهم السلام همچنان در خانهء رسول خدا نشسته اند ، نگران آینده میشوند ؛
آنان میدانند که خلیفهء واقعی رسول خدا جز امیرمؤمنان علیهالسلام نیست ، اما از سوی دیگر تلاش بی وقفهء توطئه گران و اهل صحیفه(*) را می بینند ، از همین روی عباس از پیامبر می پرسد :
➖ای رسول خدا ، اگر امر خلافت به ما می رسد ، ما را بشارت دهيد و اگر در این راه شکست می خوریم ، ما را آگاه ساز.
پیامبر رو به امیرمؤمنان می کنند و آگاهانه می فرمایند :
💠" شما پس از من مورد ظلم واقع میشوید."
🕝🕜🕖....در انتهای همین روز ، پس از آنکه خانهء پیامبر صلی الله علیه و آله خلوت میشود ،
رسول خدا به امیرالمومنین می فرمایند که هدف از نگارش آن نامه چیزی جز تأکید بر ثقلین و توصیهء خلیفهء بر حق الاهی - امیر مؤمنان علیه السلام -
و گواهی گرفتن از حاضران نبوده است...(۲)
《1》