eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
643 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
 🌸زیارت امام حسن علیه السّلام در دوشنبه : 🌹السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، 🌹سلام بر تو اى‏ فرزند فرستاده پرودگار جهانیان، سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان، سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا، سلام بر تو اى محبوب خدا، سلام بر تو اى برگزیده خدا، سلام بر تو اى امین خدا، سلام بر تو اى برهان حکم خدا، سلام بر تو اى نور خدا، سلام‏ بر تو اى راه خدا، سلام بر تو اى بیان حکم خدا، سلام بر تو اى یار دین خدا، سلام بر تو اى سرور پاک نهاد. 🌹السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ. 🌹سلام بر تو اى نیکوکردار وفادار، سلام‏ بر تو اى قیام‏کننده امین، سلام بر تو اى آگاه به تأویل، سلام بر تو اى راهنماى راه‏یافته، سلام بر تو اى پاک و پاکیزه، سلام بر تو اى‏ پرهیزکار پاکدامن، سلام بر تو اى حقیقت راستین و آشکار، سلام بر تو اى شهید راست‏کردار سلام بر تو اى ابا محمّد حسن بن على، و رحمت و برکات خدا بر تو باد. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
هدایت شده از حرم
 🌸زیارت امام حسین(ع) در روز دوشنبه : 🌹السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصا وَ جَاهَدْتَ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَعَلَیْکَ السَّلامُ مِنِّی مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. 🌹سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان، سلام بر تو اى فرزند سرور زنان جهانیان، گواهى می ‏دهم که تو نماز را بپا داشتى، و زکات را پرداختى، و امر به معروف‏ و نهى از منکر نمودى، و خدا را خالصانه عبادت کردى و در راه خدا به نحو شایسته به جهاد برخاستى‏ تا مرگ تو را دربر گرفت، از من بر تو سلام تا هستم و تا شب و روز باقى است و سلام بر خاندان پاک و پاکیزه‏ ات 🌹أَنَا یَا مَوْلایَ مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ لَعَنَ اللهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللهِ تَعَالَى مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ هَذَا یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ یَوْمُکُمَا وَ بِاسْمِکُمَا وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُکُمَا فَأَضِیفَانِی وَ أَحْسِنَا ضِیَافَتِی فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِیفَ بِهِ أَنْتُمَا وَ أَنَا فِیهِ مِنْ جِوَارِکُمَا فَأَجِیرَانِی فَإِنَّکُمَا مَأْمُورَانِ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَصَلَّى اللهُ عَلَیْکُمَا وَ آلِکُمَا الطَّیِّبِینَ 🌹اى مولاى من، من دل بسته تو و خاندان تو هستم، در صلحم با آن‏که با شما در صلح‏ است، و در جنگم با آن‏که با ما در جنگ است، من به نهان و آشکار و ظاهر و باطن شما ایمان دارم، لعنت خدا بر دشمنانتان‏ از گذشتگان و آیندگان، من از آنان به سوى خدا بیزارى می ‏جویم، 🌹اى مولاى من اى ابا محمّد، اى سرور من اى ابا عبد الله، امروز روز دوشنبه است و روز شما دو بزرگوار و به نام شماست و من در این روز مه‌مان شما هستم، پذیراى من‏ باشید و نیکو پذیرایى کنید، چه خوشبخت میهمانى است آن‏که شمار میزبانش باشید، و من در این روز از پناهندگان به شمایم، پس مرا پناه دهید، به‏ یقین شما از سوى خدا مأمور به پذیرایى نمودن و پناه دادنید، خدا بر شما و خاندان پاکتان درود فرستد. 🌸 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
هدایت شده از حرم
🌹دعای روز دوشنبه حضرت فاطمه س 🌸پروردگارا! از درگاهت قدرتی برای عبادت و بندگی،بینشی برای درک قرآن،و فهم لازم برای درک احکامت را خواستارم...  🌸 پروردگارا! بر محمد (ص)و خاندان محمد(ص) درود فرست، و فهم قرآن را دور از  دسترس فکر ما وصراط را نابودکننده ما و محمد(ص) را روی گردان از ما قرار مده. 🌹 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
هدایت شده از حرم
🌸 تسبیح روز دوشنبه 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الْحَنَّانِ الْمَنَّانِ الْجَوَادِ سُبْحَانَ الْكَرِيمِ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ الْبَصِيرِ الْعَلِيمِ سُبْحَانَ السَّمِيعِ الْوَاسِعِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَى إِقْبَالِ النَّهَارِ وَ إِقْبَالِ اللَّيْلِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَى إِدْبَارِ النَّهَارِ وَ إِدْبَارِ اللَّيْلِ 🌹لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فِي آنَاءِ اللَّيْلِ وَ آنَاءِ النَّهَارِ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْكِبْرِيَاءُ مَعَ كُلِّ نَفَسٍ وَ كُلِّ طَرْفَةٍ وَ كُلِّ لَمْحَةٍ سَبَقَ فِي عِلْمِهِ سُبْحَانَكَ عَدَدَ ذَلِكَ سُبْحَانَكَ زِنَةَ ذَلِكَ وَ مَا أَحْصَى كِتَابُكَ- 🌹سُبْحَانَكَ زِنَةَ عَرْشِكَ سُبْحَانَكَ سُبْحَانَكَ سُبْحَانَ رَبِّنَا ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ سُبْحَانَ رَبِّنَا تَسْبِيحاً كَمَا يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَ عِزِّ جَلَالِهِ سُبْحَانَ رَبِّنَا تَسْبِيحاً مُقَدَّساً مُزَكًّى كَذَلِكَ تَعَالَى رَبُّنَا 🌹سُبْحَانَ الْحَيِّ الْحَلِيمِ سُبْحَانَ الَّذِي‏ (كَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ)سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ آدَمَ وَ أَخْرَجَنَا مِنْ صُلْبِهِ سُبْحَانَ الَّذِي يُحْيِي الْأَمْوَاتَ وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَسُبْحَانَ مَنْ هُوَ رَحِيمٌ لَا يَعْجَلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَرِيبٌ لَا يَغْفُلُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ جَوَادٌ لَا يَبْخَلُ 🌹سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَلِيمٌ لَا يَجْهَلُ سُبْحَانَ مَنْ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَهُ الْمِدْحَةُ الْبَالِغَةُ فِي جَمِيعِ مَا يُثْنَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَجْدِ سُبْحَانَ اللَّهِ الْحَلِيمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🍁🌹🌿🌾🥀🍁🌹🌿🌾🥀🍁🌹🌿🌾🥀🍁🌹🌿🌾🥰 🌾*ﮐﻮرش جان سلام* 🍁*ﮐﻮرش ای کسی که احتمال میرود ذواﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﮐﺘﺎب آﺳﻤﺎﻧﯽ باشی، از ﮐﺎرﻫﺎی ﻧﯿﮏ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺘﻮان ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯿﺪ اﻣﺎ ﻋﺪه ای ﺳﻌﯽ دارﻧﺪ ﺗﻮ را " ﻧـﻘـﻄـﻪ ﻣـﻘـﺎﺑـﻞ اﺳـﻼم " ﻗﺮار دﻫﻨﺪ.* 🌿 ﮐﻮرش جان ﺗﻮ ﻧﮋادﭘﺮﺳﺖ ﻧﺒﻮدی و اوﻟﯿﻦ ﮐﺎﺗﺐ ﻣﻨﺸﻮر ﺣﻘﻮق ﻣﻠﻞ ﺑﻮدی و ﻫﻤﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎی زﯾﺮ ﺳﻠﻄﻪ ات را ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﻧﮕﺎه ﻣﯿﮑﺮدی. 🌹 اﻣﺎ اﯾﻦ روزﻫﺎ ﺟﻤﺎﻋﺘﯽ ﭘﯿﺪا ﺷﺪه اﻧﺪ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﺗﻮرا ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ و ﺑﺮ ﻃﺒﻞ آرﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮدن ﺧﻮد ﻣﯿﮑﻮﺑﻨﺪ و ﺑﺎ ﻧﺎم و آوازه ﺗﻮ ﺷﺪﯾﺪا اﺳﻼم ﺳﺘﯿﺰی ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ. ❌ﻣﺮداﻧﯽ ﭘﯿﺪا ﺷﺪه اﻧﺪ ﮐﻪ اﺑﺮوهاﯾﺸﺎن از ﻣﻮ ﻧﺎزک ﺗﺮ اﺳﺖ و ﻣﺪﻋﯽ ﺗﻤﺪن اﺻﯿﻞ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ! ⭕زﻧﺎﻧﯽ ﭘﯿﺪا ﺷﺪه اﻧﺪ ﻣﻘﻠﺪ ﻣﺪﻫﺎی ﻋﺮﯾﺎن ﻏﺮﺑﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪا ادﻋﺎی ﺑﺎﻧﻮی اﯾﺮاﻧﯽ ﺑﻮدن را دارﻧﺪ. 🚫ﮐﻮرش جان، ﺗﻮ ﺑﻪ اﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮ در ﮐﺘﯿﺒﻪ ﻫﺎ و ﺳﻨﮓ ﻧوﺸته ﻫﺎی ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮدی ﮔﻮﺷﻮاره ﺑﻪ ﮔﻮش و اﺑﺮو ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ. ﻫﯿﭻ ﭘﯿﮑﺮ ﺧﺎﻧﻣﯽ ﺑﺮﻫﻨﻪ و ﺑﺪ ﺣﺠﺎب ﻧﯿﺴﺖ. 🥀ﮐﻮرش جان ﺧﻮاب دﯾﮕﺮ ﺑﺲ اﺳﺖ و ﺑﺮﺧـﯿـﺰ و ﺧﻮد را از ﭼﻨﮓ اﻓﺮادی ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺎم ﺗﻮ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺧﺪای ﺗﻮ ﻣﺒﺎرزه ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ رﻫﺎ ﮐنند ️ 🥀کوروش جان  ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎیشان را ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.  ﭘﺸﺖ ﺗﻮ پنهان ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ و آبروریزی میکنند. ⭕هیچ بویی از کردارنیک و گفتار نیک نبرده اند فقط شعار میدهند. 🎄ﺍﻧﮕﺎﺭﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ!  ﺑﻪ ﻣﺎ ایرانیان ﺍﻧﮓ ﻋﺮﺏ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ! 🌻ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﻗﺪ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ⚡*ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩه اﻧﺪ،  ﺷﻬﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﺐ ﺑﻪ ﻭﺟﺐ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ،ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩه اند ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﻭ ﯾﺎ ﺯﻫﺮﺍ جنگیدند ولی نمیدانم ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﻭﻃﻦ پرﺳﺘﻲ ﻛﺠﺎﺑﻮﺩند؟ !*   💥ﺑﻪ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ لباس و کیف و کفششان حتما باید مارک خارجی باشد. ✨ﻫﻤﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﻦ ﻋﺮﺑﯽ ﺭﺍﻧﻤـﻲپسندﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺭﻗﺺ ﻋﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪﻧﺪ! 🔥 ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻭ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻋﯿﺪ ﻏﺪﯾﺮ ﻭ ﻣﺒﻌﺚ ﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﭘﺮﺳﺘﯽ. ⚡ آنهایی که *ﻧﺎﺭﻧﺠﮏ زدن ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﯽﻧﺎﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻫﯿﺌﺎﺕ های ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺳﻠﺐ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ!
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍وقتی شهید شد، پلاکاردهایش را جمع می‌کردند ڪه نفهمیم مجید شهید شده است. بی‌آنڪه کسی بتواند پیڪر بی‌جانش را برای خانواده‌اش برگرداند. ڪنار دیگر دوستان شهیدش زیر آسمان غم گرفته خانطومان آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی می‌خواهد این خبر را به مادرش برساند؟ «همه می‌دانستند من و مجید رابطه‌مان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم» و پدرش را «آقا افضل» صدا می‌ڪرد. ما هم همیشه به او داداش مجید می‌گفتیم. آن‌قدر به هم نزدیڪ بودیم که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانه‌مان جمع می‌شدند. وقتی خبر شهادتش پخش شد اطرافیان نمی‌گذاشتند من بفهمم. لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذاشتند. با اجبار مرا به خانه برادرم بردند ڪه ڪسی برای گفتن خبر شهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاڪاردهای دورتادور یافت‌آباد را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت پسرم نشوم. این ڪار تا ۷ روز ادامه پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمی‌گرفت بی‌قرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خراب‌شده بود. او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمی‌آمد. آخر از تناقضات حرف‌هایشان و شهید شدن دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است. ولی باور نمی‌ڪردم. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفه‌شب بی‌هوا بیدار می‌شوم و آیفون را چک می‌ڪنم و می‌گویم همیشه این موقع می‌آید. تا دوباره ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمی‌آید! ۷ ماهه است ڪه نیامده است.» 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ ... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 ✍بعضی ها هنوز فڪر می ڪنند مجید آلمان یا ترڪیه رفته است «آقا افضل» حالا هفت‌ماه است سرڪار نمی‌رود و خانه‌نشین شده، بارها میان صحبت‌هایمان و حرف‌هایمان بی‌هوا می‌گوید: «تعریف کردن فایده ندارد. ڪاش الآن همین‌جا بود خودش را می‌دیدید.» بارها میان صحبت‌هایمان می‌گوید: «خیلی پسر خوبی بود. پسرم بود. داداشم بود. رفیقم بود. وقتی رفتیم سوریه وسایلش را تحویل بگیریم. حرم حضرت رقیه رفتم و درست همان‌جایی ڪه مجید در عڪس‌هایش نشسته بود، نشستم و درد و دل ڪردم. گفتم هر طور ڪه با حضرت رقیه درد و دل ڪردی حرف من همان است. اگر دوست داری گمنام و جاویدالاثر بمانی حرفی نمی‌زنیم. هر طور ڪه خودت دوست داری حرف ما هم همان است. از وقتی شهید شده خیلی‌ها خوابش را می‌بینند. یک‌بار پیرزنی بی‌هوا آمد خانه ما و گفت شما پدر مجید هستید؟ من هم گفتم بله. گفت من مشڪل سختی داشتم ڪه پسر شما حاجتم را داد. من فقط یڪ‌بار خواب مجید را دیده‌ام. خواب دیدم یڪ لباس سفید پوشیده است. ریش‌هایش را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش ڪردم و تا می‌توانستم بوسیدمش. با گریه می‌گفتم مجید جانم ڪجایی؟ دلم می‌خواهد بیایم پیش تو. حالا هم هیچ‌چیز نمی‌خواهم اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر دخترهایم است؛ اما دلم می‌خواهد بروم پیش مجید. بدجوری دلم برایش تنگ‌شده است.» تحول و شهادت مجید آن‌قدر سریع اتفاق افتاده ڪه هنوز عده‌ای باور نڪرده‌اند. هنوز فڪر می‌ڪنند مجید آلمان رفته است؛ اما. مجید تمام راه با سر دویده است. مادرش هنوز نگران است. نگران نمازهای نخوانده‌اش، نگران روزه‌های باقی‌مانده مجید ڪه آن‌قدر سریع گذشت ڪه نتوانست آنها را به‌جا بیاورد. نگران آنڪه نڪند جای خوبی نباشد: «گاهی گریه می‌ڪنم و می‌گویم. پسر من نرسید نمازهایش را بخواند. گرچه آخری‌ها نماز شب خوان هم شده بود؛ اما آن‌قدر زود رفت ڪه نماز و روزه قضا دارد؛ اما دوستانش می‌گویند. مهم حق‌الناس است ڪه به گردنش نیست و چون مطمئنم حق‌الناس نڪرده، دلم آرام می‌گیرد.» 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ ... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 (قسمت آخر) بچه‌های محله برایش نامه می‌نویسند ✍مجید رفته است و از او هیچ‌چیز برنگشته است. چندماهه است ڪه کوچه قدم‌هایش را ڪم دارد. بچه‌های محله هنوز با دیدن ماشین مجید توی خیابان می‌ریزند. مادرش شب‌ها برایش نامه می‌نویسد. هنوز بی‌هوا هوس خریدن لباس‌های پسرانه می‌ڪند. هنوز آخرین لباسی که مجید از تنش درآورده است را نگه‌داشته و نشسته است. ڪت‌وشلوار مجید را بارها بیرون می‌آورد و حسرت دامادی‌اش را می‌خورد. یڪی از آشناها خواب‌دیده در بین‌الحرمین برای مجید و رفقایش مراسم عقد گرفته‌اند. بچه‌های ڪوچه برای مجید نامه نوشته‌اند و به خانواده‌اش پیغام می‌رسانند. پدر مجید می‌گوید: «همسایه روبروی ما دختر خردسالی است ڪه مجید همیشه با او بازی می‌ڪرد. یڪ روز ڪاغذی دست من داد و ڪه رویش خط‌خطی کرده بود. گفت بفرستید برای مجید، برایش نامه نوشته‌ام ڪه برگردد. یڪی دیگر از بچه‌ها وقتی سیاهی‌های ڪوچه را جمع ڪردیم بدو آمد جلو فڪر می‌ڪرد عزایمان تمام‌شده و حالا مجید برمی‌گردد. می‌گفت مجید ڪه آمد در را رویش قفل ڪنید و دیگر نگذارید برود. از وقتی مجید شهید شده است. بچه‌های محله زیرورو شده‌اند. بیش ازهزاربار در ڪل یافت آباد به نام مجید قربان خانی قربانی ڪشته‌اند.» حالا بچه‌ محل‌ها و تعداد زیادی از دوستان مجید بعد از شهادتش برای رفتن به سوریه ثبت‌نام ڪرده‌اند. مجید گفته بود بعد ازشهادتش خیلی اتفاقات می‌افتد. گفته بود بگذارید بروم و می‌بینید خیلی چیزها عوض می‌شود. 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ⏪ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
۳ 💫زندگی ما تحت تاثیر انتخاب های ماست، خصوصاً انتخاب همسر 💫اگر می‌خواهیم درست انتخاب کنیم، اول باید خودمان را بشناسیم.
4_6016811125096582173.mp3
14.71M
۳ 👱‍♂ اهمیت خودشناسی در انتخاب همسر 🎶
۳ "کلید سعادت: خودشناسی "🍀🕊 خودشناسی و معرفت النفس ، معرفتی بسیار ارزشمند است. درحدی که یا مقدمه معرفت الله است یا عین آن. ❇️اگر کسی خودش را شناخت خدا را شناخته است و یا در مسیر شناخت او قرار گرفته.* با توجه به نقش مهم و حیاتی انتخاب‌های ما در شخصیت و عاقبتمان، باید خودشناسی را امری مهم و الزامی بدانیم. زیرا انسان اگر خودش را نشناسد، قوا و قدر و قیمت خود را نمی‌داند و چه بسا اموری را به عنوان ایده‌آل‌ها و کمالات خود در نظر بگیرد، که لایق او نباشند. ‼️ 💭انسان وقتی خود را نمیشناسد اکثر تلاش‌ها و وقت‌گذاری‌های وی هدف و نتیجه‌ای ندارد، زیرا در مسیرهایی قرار گرفته که خود تعیین نکرده!! ✨تامین سعادت انسان مستلزم شکوفا شدن استعدادها و قوای انسان، چه در دنیا و چه در آخرت است. و این شکوفایی درابتدا بسته به شناخت انسان از سرمایه‌های خویش است و سپس با عمل وی کامل می‌شوند. انسان باید در ابتدا ویژگی‌های انسانی و سپس ویژگی‌های شخصی خویش را مورد بررسی قرار دهد. در صورت توجه به هر دو سعادت حاصل میشود. و طبیعتا راه رسیدن به خودشناسی با موانعی همراه است، که باید کنار زده شوند. راه‌های خودشناسی: 1⃣ تکیه به شناخت فردی خود و دانش شخصی 2⃣کمک گرفتن از افرادی که دانششان از ما بیشتر است. 3⃣از کسی کمک بگیریم که اطلاعات او درباره ما آمیخته به جهل نیست. یعنی خداوند تعالی !! زیرا او خالق ما و دارای دقیق‌ترین اطلاعات است. ↩️اگر بخواهیم به دانش شخصی یا انسانی تکیه کنیم جز سردرگمی چیزی نصیب ما نمی‌شود. پس بهترین راه این است که انسان از خالق خود کمک بگیرد. و از او بخواهد عوامل خوشبختی یا شقاوت وی را برایش روشن سازد. علاوه‌بر آن خدایی که خالق همه چیز است نسبت به انسان مهربان و رئوف است. 😇🌷 بنابراین چنین کسی بهترین منبع مراجعه ما برای پرسش درباره کیستی و چیستی است و راهنمایی عالم‌تر و حکیم‌تر از او نیست.✔️
حرم
* 💞﷽💞 ‍ ‍ #قسمت‌پانزدهم #نم‌نم‌عشق یاسر توی اتوبان مشغول رانندگی بودم که تلفنم زنگ خورد... زد
* 💞﷽💞 ‍ ‍ یاسر بعداز قطع کردن تماسم دوتاقرص خواب خوردم که تخت بخوابم... خوب میدونستم تا تهِ این بازی که شروع شده خواب درست و حسابی ندارم... **** صبح باصدای یاسمن که داشت خودشو میکشت تا منوبیدارکنه ازخواب بیدارشدم.. _هااااااان چه مرگته...چته...عجبا..بزاربخوابم آخرین روز مجردیموبابا بعدم به حالت ناله از تخت بیرون اومدم.. _خیرنبینی عجوزه،بااین صدات.اه اه بترشی ان شاءالله.. +هوووی خانداداش چته هی غرمیزنی...اثرات دومادشدنه؟ همین که تو نترشیدی بازم جای شکرش هست..من به جهنم... بحث کردن بااین بی فایده اس.. رفتم تو سرویس اتاقم تا دست و صورتموبشورم ...قیافمو تو آینه که دیدم وحشت کردم... یاصاحب صبر... بعداز مرتب کردن سر و وضعم و مرتب کردن تختم رفتم پایین وارد آشپزخونه شدم... عادت به صبحانه خوردن نداشتم...معده ام اذیت میشد... _سلام براهل بیت...مامان جان تماس گرفتین؟ بابا با کنایه و خنده گفت: +میبینم که عجله ام داری...ماشالارنگ و روتم که وا شده امروز بااین حرف همشون خندیدن و من ازخجالت سرموپایین انداختم.. مامان:الهی دورت بگردم گل پسرم.آره عزیزم تماس گرفتم و قرارروبرای ساعت نه شب گذاشتم.با یاسمن برید طلافروشی یه انگشتر نشون بخرید. _چشم روی چشام. +چشمت بیبلامادر.خریدای خودتم انجام بده آرایشگاهم برو _باشه مادری.میدونم بلدم خودم😅 ++مگه تاحالاچندباردومادشدی خااان دادااااش؟😂😆 _آی عجوزه تو فکر خودت باش که نترشی ++بابااااا ببینین چی میگه😢 +اذیتش نکن پسر گل دخترمو.پاشیدبریدیالا. رفتم توی اتاقم و لباسام رو پوشیدم... حاضرو آماده اومدم پایین و به همراه یاسمن به سمت ماشین رفتیم و راهی شدیم. مهسو از صبح که باصدای پلید طناز که توی گوشم جیغ میزد ازخواب پریدم تاالان ک ساعت چهار بعدازظهره سرم دردمیکنه. بازخوبه مامان به گلبهار خانم که بعضی مواقع ازش میخادبرای کارای خونه کمکش کنه سپرده بود تا بیاد ...وگرنه حسابی دخلم میومد... خیلی استرس داشتم.حس مزخرفی بود..دوس داشتم جیغ بزنم تا تخلیه بشم... مامان اومد توی اتاقم و گفت +مهسو؟؟لباس انتخاب کردی؟اصلا حمام رفتی؟این چ وضعیه که براخودت ساختی آخه ؟ اشک از چشام سرازیرشد... _مامان؟میشه یکم بغلم کنی؟😢 روی تخت نشستم و گریه سردادم.. دستاشوکه دورم حلقه کرد هق هقم بیشترشد.. _آخرین باری که بغلم کردی یادم نمیادمامان..سالهابودعطرتنتوفراموش کرده بودم... مامان من میترسم...ازآخرش میترسم.. +هیچوقت مادرخوبی نبودم..اصلا نبودم که بخوام خوب یابدش رو مشخص کنم.. ولی همیشه تو و مهیارروعاشقانه دوس داشتم.. عزیزدلم..پدرت به اقایاسر خیلی اعتمادداره..به منم چیزی نگفته ولی میدونم که حرفی روالکی نمیزنه... خودت رو به دست سرنوشت بسپار ماه من.. با حرفاش آروم شده بودم.. بوسیدمش _ممنون..حالم بهترشد..هرازگاهی آغوشتو به روم بازکن.. خنده ای کرد و گفت +چشم بلاخانم.سرم رو بوسید و ازاتاق بیرون رفت.. ** به ساعت نگاه کردم راس نه بود.. باصدای زنگ آیفون از جام پریدم.. مهیار به سمت آیفون رفت و دررو بازکرد.. خداروشکر کردم که این بارقرارنیست چای ببرم. اول از همه پدرش واردشد.آدم بادیدن چهره ی باباشون یه حس خوبی بهش دست میداد. باهاش سلام کردم و به رسم ادب لبخندی هم چاشنیش کردم.. بعدازاون هم نوبت به الهام خانوم و بعدهم یاسمن رسید.. یاسمن منوسفت بغل کردوگونه ام روبوسید.منم همینطور..دم گوشم آروم گفت:خوشگل شدی زن داداش _بروبینم بچچچه. ازکنارم رد شد ..آخرین نفر یاسربود... این بار کت و شلوار مشکی پوشیده بود با پیرهن یقه دیپلمات سرمه ای...که واقعا بهش میومد..تک خنده ای کرد و سر به زیر دسته گل رز رو بهم داد... شیک و ساده.. +تقدیم‌به شما _ممنونم به سمت جمع رفتیم و بهشون ملحق شدیم... ادامه دارد.... لایک❤فراموش نشه😉 _ *