حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت22 سعی دارم محصولات را له نکنم و از کناری بروم. به جاد
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت23
تا شب در کنج اتاق اسیر افکارم هستم.
صدای اذان از گلدسته های مسجد بلند می شود اما توجهی نمی کنم.
تصمیم می گیرم این چند روزی که در تهران هستم سوغاتی بگیرم و کمی از این حال درآیم.
بلوز صورتی می پوشم و موهایم را دم اسبی می بندم.
شلوار چسبم را پا می کنم و جلوی آینه می نشینم و کلی آرایش می کنم.
به چهرهی آرایش کرده خود و لب های به رنگ نشسته ام خیره می شوم.
نمی دانم چرا ولی این کار برای اندکی هم که شده آرامم می کند.
کیفم را روی شانه ام جا به جا می کنم و سعی دارم لنگ نزنم.
سوئیچ را توی قفل می چرخانم و به راه می افتم.
بی مقصد چند خیابانی را رد می کنم.
از خودم می پرسم کجا می روم؟
مگر من کسی را در این شهر دارم؟
کاش یکی در این عالم منتظرم می ماند، کاش یک شانه را داشتم که سر رویش بگذارم.
کاش یک جفت گوش شنوا داشتم که درد و دل هایم را گوش کند.
تنهایی بد دردی است؛ بی اختیاری به یاد کسی می افتم.
فرمان ماشین را کج می کنم.
تاریکی مخوفی بر روی قبرستان سایه انداخته است.
با تردید به اطرافم نگاه می کنم و پیش می روم.
تنم از ترس مثل بیدی می لرزد.
صدای زوزهی باد میان شاخه های درخت مرا وحشت زده می کند.
آب دهانم را تند تند قورت می دهم.
صدای میو گربه را که می شنوم نزدیک است سکته کنم و سریع به عقب برمی گردم.
از کنار گربه می گذرم که صدایی مرا خانم خطاب قرار می دهد.
به عقب برمی گردم.
پیرمردی با قد خمیده نزدیکم می شود.
چهرهاش میان ریش و سبیل پر پشتش مخفی است.
از قیافه اش می ترسم و او می پرسد:
_مُرده ها شب دارن ها! چی میخوای اینجا؟
چند قدمی به عقب می روم و با صدای آرامی لب می زنم:
_دُ... دنبال قبر مادرم هستم.
گوشش را می خاراند و سمعکش را توی گوشش می گذارد.
با صدای بم و ترسناکش می گوید:
_دوباره بگو جوون!
حرفم را لرزان تکرار می کنم.
فانوس اش را جلویم می آورد و با آن چهره ام را نگاه می کند.
_تو عروسی اومدی یا قبرستون؟
سرم را پایین می اندازم و نگاهم را سر می دهم.
دنبالش به راه می افتم.
نور فانوس سو سو می زند و حریف تاریکی قبرستان نمی شود.
درختان با شاخ و برگ های بلند و پر شان مثل اشباح به نظر می رسند.
پیرمرد زیر لب چیزهایی می گوید.
چند بار دیگر صدایم می زند که متوجه نمی شوم.
_با تو ام دختر!
جوونای امروزی چقدر حواس پرت شدن!
_آ... بله؟ بله؟
_میگم اسم مادرت چیه؟ کی فوت شده؟
کمی مکث می کنم و بعد می گویم:
_ناهید قوامی، هزار و سیصد و سی و هشت بوده.
سر جایش می ایستد و کمی بررسی ام می کند.
نگاهش را از من می دزدد و به طرفی اشاره می کند:
_خب پس باید بریم اون طرف.
دنبالش به راه می افتم.
هر کجا او قدم می گذارد من هم جا پای او می گذارم.
به رفتارهایش دقت می کنم؛ او با قبر ها صحبت می کند و واقعا برایم عجیب است.
فانوس را روی سنگ قبر ها می گیرد و نچ نچ می کند.
چند قدمی از او فاصله دارم تا این که می بینم می ایستد.
لب هایش را به خنده باز می کند و با باز شدن دهانش دندان های سیاه ظاهر می شود.
_بیا جوون! فکر کنم خودشه.
در سیاهی شب نمی توانستم تشخیص دهم قبر مادر کجاست و این که چند سالی بود که به اینجا سر نزده بودم.
قبل از این که به پاریس بروم هر پنجشنبه به اینجا می آمدیم و خیرات می دادیم.
پدر یک پنجشنبه هم نبود که به مادر سر نزند.
با دیدن اسم درشت که نوشته بود ناهید قوامی، لبخند و اشکم قاطی می شود.
پیرمرد فانوس را کنارم می گذارد و به سویی می رود.
بعد هم با کاسهای آب برمی گردد و با دستان لرزانش به من می دهد.
آب را از بالای سنگ می ریزم و دست می کشم.
پیرمرد کمی آن طرف ترم می نشیند و می گوید:
_دیگه داشت نا امید می شد. به گمونم یک ماهی میشه کسی سراغشو نمیگیره.
از حرف هایش تعجب می کنم؛ چقدر دقیق حساب و کتاب قبر مادر را دارد.
سر برمی گردانم و می پرسم:
_شما...
نمی گذارد حرفم تمام شود که جواب می دهد:
_من موی سیاهمو کنار همین قبرا سفید کردم.
با تک تک این سنگا خاطره دارم. صبحو شبم پای این سنگا خلاصه میشه، پس تعجب نکن.
⭕️کپی رمان بدون نام نویسنده حرام است⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت24
پیرمرد با لباس های مندرس اش از جا
بلند می شود.
به گمانم فهمیده است که دل پُری دارم و می خواهم با مادرم خلوت کنم.
نمیدانم بعد این چند سال با چه رویی کنار قبر مادر زانو زده ام.
مردمک چشمم زیر شیشه اشک می لرزد.
اشک مثل سرسره از روی گونه ام قل می خورد.
دستم را روی نام مادر می کشم و اینگونه با او نجوا می کنم:
_مامان جون... دخترت اومده!
دختر بی وفات، دختر تنهات...
مامان دور و برم خالی شده؛ بابا جونم که اومده پیش تو.
میدونم دیر اومدم پس سرزنشم نکن.
میدونم مادرا زود می بخشن برا همین ازت معذرت میخوام.
مامان! هیشکی رو ندارم.
امروز از بی پناهی روونهی قبرستون شدم تا شما رو ببینم. تموم دارو ندارم شده دوتا سنگ قبر که هی زل بزنم بهش و خاطرات گلوله بشن بزن تو مغزم.
مامان خسته شدم... احساس پوچی میکنم.
تموم سهم من ازین دنیا شده تنهایی و تنهایی... من به کی بگم پول نمیخوام؟
تا کی باید تو دنیای رنگ و تابلو ها بگردم؟
تا کی با خیال های جورواجور خلاء هامو پر کنم؟
دیگر متوجه نیستم. اشک گونه هایم را می سوزاند و من بی توجه فقط حرف هایم را می زنم.
خودم را روی قبر می اندازم و از او شکایت می کنم.
_اصلا چرا تنهام گذاشتی؟ اون از بابا که تو اوج جوونی منو بی پدر کرد، اونم از تو که نیومده رفتی.
همش سه سالم بود. یادته روزی رو که دستمو گرفتی و موهامو نوازش کردی.
گفتی دخترم قوی باش، امروز اومدم بگم که نیستم!
آره نیستم چون زور دنیا از من بیشتر بود. روزگار قلدری کرد و من شدم یه پولدار بی کس که دنیاش یه تیکه تابلوعه!
مامان! تو که میخواستی بری چرا گذاشتی من بمونم؟
کاش منو همون روز کنار خودتت چال می کردن. اصلا کاش همین حالا چشمامو ببندم و دیگه بیدار نشم.
نمی دانم چقدر گذشت، اما هر چه بود گذشت.
کمی از دق و دلی هایم را کنار قبر مادر می گذارم. من که برای دعوا نیامده بودم و شرمنده اش هم شدم.
فانوس را میان انگشتانم می گیرم و به طرف در خروجی می روم.
هر چه پیرمرد را صدا می زنم جوابی نمی شنوم.
فانوس را کنار همان چارچوبی می گذارم که واردش شدم.
ماشین را روشن می کنم و از قبرستان فرار می کنم.
صدای تق تق کفش هایم بر روی کف رستوران مرا خجالت زده می کند.
پشت میز دو نفره ای می نشینم و به صندلی رو به رویم نگاه می کنم.
چقدر دلم می خواهد یک نفر آن جا بشیند و از دردهایم بشنود.
گارسون پیش می آید و سفارشات را توی دفترچه اش می نویسد.
شامم را با بی اشتهایی می خورم و موقع خروج به گارسون انعام می دهم.
پشت فرمان به طرف هتل حرکت می کنم.
یکهو یاد پیمان می افتم و جام فراموشی ام می شکند.
هنوز هم از حرف آخرش رنجیده هستم.
یک چیزی درون او جاری است که مرا مجذوب خود کرده.
او یک چیزی دارد که من با پول هم نمی توانم بخرم و من اصلا این حالت را دوست ندارم.
باید سر در بیاورم پیمان چه چیز دارد که من ندارم.
وقتی به خودم در آینه نگاه می کنم وحشت زده می شوم.
رد اشک هایم با ریمل ها قاطی شده و رنگ مشکی اش مرا مثل جادوگر ها کرده.
حالا متوجه نگاه های عجیب توی رستوران می شوم!
نمیدانم باید بخندم یا ناراحت باشم!
به سختی شب را روز می کنم.
با آغاز روز دیگر آهی می کشم و می گویم کاش بیدار نمی شدم.
صبحانهی سبکی می خورم و میان خوردن صبحانه صدای مرگ بر شاه می آید.
با شنیدن صدای تفنگ قلبم تالاپ و تلوپ می کند و احساس می کنم این صدا از یک جای نزدیک است.
با نگرانی به بالکن می روم و با دیدن مردم مصمم جا می خورم.
انگار از تفنگ و اعدام نمی ترسند، واقعا که چه دلاور هستند.
تیر هوایی گوش هایم را می خراشد و دستم را روی گوشم می گذارم.
فکری به سرم خطور می کند، به گمان شاید آن حس را بتوانم میان مردم پیدا کنم.
شاید جواب سوالم را از دل امواج مردم بتوانم بیرون بکشم.
گاهی نسیم موهایم را پخش می کند و با دست آن ها را کنار می زنم.
جمعیت چند قدمی از من فاصله دارد.
من اهل شعار دادن نیستم و فقط به دنبال چیزی میان چشمان مصمم شان می گردم.
با پاشیدن چیزی به صورتم روی زمین پخش می شوم.
چشمانم سوز گرفته و اشک مثل رودی از آن جاری است.
تا تای پلکهایم را بالا می دهم سوزش اش بیشتر می شود.
درد چشم کم است که با نشستن کفش روی پا و دستانم جیغ می کشم.
دستی مرا از میان جمعیت بیرون می کشد.
ناله ام به هوا می رود و به درختی تکیه می دهم.
زن آب به صورتم می پاشد و زیر لب می گوید:
_خوبی دخترم؟ خدا لعنتشون کنه!
کاسهی چشمم را در آب فرو می کنم و از درد گریه ام می گیرد.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 یکشنبه
🔸 ۲۲ بهمن / دلو ۱۴۰۲
🔸 ۱ شعبان ۱۴۴۵
🔸 ۱۱ فوریه ۲۰۲۴
🌎🔭👀
💠 مناسبتهای ملی
🇮🇷 سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران
🌙 مقارنه قمر و زحل
❄️ امکان سردی هوا وجود دارد.
🌖 امروز قمر در «برج حوت» است.
✔️ برای امور زیر نیک است:
امور ازدواجی
طلب علم
امور زراعی
بنایی
خرید وسیله سواری
دیدار با مسئولین
امور تجاری
دعوت گرفتن از افراد
از شیر گرفتن کودک
آغاز معالجات و درمان
افتتاح شغل
🌎🔭👀
👼 زایمان
نوزاد محبوب، مقبول و مبارک است. انشاءالله
🚙 مسافرت
خوب است.
🌎🔭👀
💞 انعقاد نطفه
امکان سقط وجود دارد.
💇♀ اصلاح سر و صورت
باعث کوتاهی عمر میشود.
🩸 حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
برای رگها ضرر دارد.
💅 ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیبرکتی در زندگی گردد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
طبق روایات موجب غم و اندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
(این حکم شامل خرید لباس نیست)
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۱ سوره مبارکه "حمد" است.
﴿﷽ الحمدالله رب العالمین﴾
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او میگردد.
مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا مغرب
📿 ذکر روز یکشنبه
یا ذالجلال و الاکرام ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
☀️ ️امروز متعلق است به
#حضرت_علی علیهالسلام
#فاطمه_زهرا سلاماللهعلیها
سفارش شده تا اعمال نیک خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
🗓️تقویم شیعه 👈 آخر رجب
❶ﻣﺮﮒ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ
✅ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 150 هـ ﻧُﻌﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﺣﻨﻔﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣُﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺷﺪ.
📚ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺍﻟﻤﺸﻬﻮﺭ : ﺹ 132.
❷ ﻣﺮﮒ ﺷﺎﻓﻌﻰ
☑️ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ ﺳﺎﻝ 204 هـ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﻦ إﺩﺭﻳﺲ ﺷﺎﻓﻌﻰ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﻣُﺮﺩ.
ﺍﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ و ﻣﺪّﺕ 4 ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺷﻜﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮد. ﺟﺎﻯ ﺗﻌﺠّﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺪﺭ ﺷﺎﻓﻌﻰ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻭ ﻣُﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﻛﺮﺩ !!
📚 ﺭﻭﺿﺎﺕ ﺍﻟﺠﻨﺎﺕ : ﺝ 7، ﺹ 259.
🌼 نشر مطلب به نیت تبیین عقاید مذهب شیعه با شما عزیزان🌼
⚜️ @haram110
♨️لعن امام صادق ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ بر ابوحنیفه امام اعظم حنفي ها
👳♂️ ابن حبان از عُلمای بزرگ اهل تسنن مینویسد :
♦️ أخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ الأُبَلِّيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ الأنس ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ، يَقُولُ :
" اللَّهُمَّ إِنَّا وَرِثْنَا هَذِهِ النُّبُوَّةَ عَنْ أَبِينَا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ ، وَوَرِثْنَا هَذَا الْبَيْتَ عَنْ أَبِينَا إِسْمَاعِيلَ ابْنِ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ ، وَوَرِثْنَا هَذَا الْعِلْمَ عَنْ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَاجْعَلْ لَعْنَتِي وَلَعْنَةَ آبَائِي وَأَجْدَادِي عَلَى أَبِي حَنِيفَةَ.
✍️جعفر بن محمد... امام صادق صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ میفرمود:
↩️خداوندا، ما این نبوت را از پدرمان ابراهیم و این خانه را از پدرمان اسماعیل و این علم را از جدمان محمد صلی الله علیه و آله به ارث بردهایم.
پس لعنت من و پدرانم و اجدادم را بر ابو حنیفه قرار ده.
📚 المجروحین من المحدثین، تألیف ابن حبان، جلد ۲، صفحه ۴۰۷، چاپ دار الصمیعی
🌺 نشر مطلب به نیت تبیین عقاید مذهب شیعه با شما عزیزان🌺
⚜️ کانال نقطه تَهِ خط ⚜️
🗓️تقویم شیعه 👈 آخر رجب
❶ﻣﺮﮒ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ
✅ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 150 هـ ﻧُﻌﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﺣﻨﻔﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣُﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﺪﻓﻮﻥ ﺷﺪ.
📚ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺍﻟﻤﺸﻬﻮﺭ : ﺹ 132.
❷ ﻣﺮﮒ ﺷﺎﻓﻌﻰ
☑️ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ ﺳﺎﻝ 204 هـ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﻦ إﺩﺭﻳﺲ ﺷﺎﻓﻌﻰ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﻣُﺮﺩ.
ﺍﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ و ﻣﺪّﺕ 4 ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺷﻜﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮد. ﺟﺎﻯ ﺗﻌﺠّﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺪﺭ ﺷﺎﻓﻌﻰ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻭ ﻣُﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﺑﻮ ﺣﻨﻴﻔﻪ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﻛﺮﺩ !!
📚 ﺭﻭﺿﺎﺕ ﺍﻟﺠﻨﺎﺕ : ﺝ 7، ﺹ 259.
🌼 نشر مطلب به نیت تبیین عقاید مذهب شیعه با شما عزیزان🌼
⚜️ کانال حرم⚜️
لینک کانال👇
@haram110
💎امام صادق صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ فرمودند:
🔸إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ نَادَى مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ يَا وَفْدَ الْحُسَيْنِ
🔹زمانى كه روز اول شعبان فرا مىرسد، منادىاى از زير عرش ندا در مىدهد: اى كسانى كه به زيارت #امام حسين﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ آمدهايد،
لَا تُخْلُو لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ مِنْ زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ ع فَلَوْ تَعْلَمُونَ مَا فِيهَا لَطَالَتْ عَلَيْكُمُ السَّنَةُ حَتَّى يَجِيءَ النِّصْفُ
مبادا شب #نيمهى شعبان از زيارت آن حضرت دست بداريد. اگر مىدانستيد كه چه چيزهايى در آن نهفته است، حتى به 👈مدت يك سال در كنار آن حضرت مىمانديد تا شب نيمهى شعبان سال آينده برسد.✅💯
📚اقبالالاعمال ص ۲۰۶
#تبریک حلول ماه
#شعبان المعظم
🙏 نماز بسیار ساده برای روز اول ماه شعبان
مرحوم سيدبن طاووس مي گويد:
به ما روايت رسيده كه نماز اول هر ماه دوركعت است:
ركعت اول حمد و يك بار توحيد
و ركعت دوم حمد و يك بار سوره قدر. (مستدرك الوسايل، ج٦، ص٣٤٩ به نقل از اقبال الأعمال)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓🙏🏼 پاداش استغفار در ماه شعبان
1) عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَا أَفْضَلُ مَا يُفْعَلُ فِيهِ؟ قَالَ: الصَّدَقَةُ وَ الِاسْتِغْفَارُ.(وسائل الشيعة، ج10، ص511 به نقل از اقبال الاعمال)
داوود رَقّی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: برترین عمل در ماه شعبان چیست؟ فرمود: صدقه و استغفار.
2) عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ: مَنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ سَبْعِينَ مَرَّةً حُشِرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي زُمْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله، وَ وَجَبَتْ لَهُ مِنَ اللَّهِ الْكَرَامَةُ.(بحارالأنوار، ج97، ص72 به نقل از عیون اخبارالرضا علیه السلام)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرکس در هر روز از ماه شعبان 70 مرتبه استغفار نماید، روز قیامت همراه رسول خدا صلّی الله علیه وآله محشور می شود، و مورد لطف و عنایت خاصّ خداوند قرار می گیرد.
3) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ قَالَ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ سَبْعِينَ مَرَّةً «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ، الْحَيُّ الْقَيُّومُ، وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» كُتِبَ فِي الْأُفُقِ الْمُبِينِ. قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا الْأُفُقُ الْمُبِينُ؟ قَالَ: قَاعٌ بَيْنَ يَدَيِ الْعَرْشِ، فِيهِ أَنْهَارٌ تَطَّرِدُ فِيهِ مِنَ الْقِدْحَانِ عَدَدَ النُّجُومِ.(بحارالأنوار، ج58، ص29 به نقل از معانی الاخبار)
ابوحمزه نقل می کند از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: هرکس در هر روز از ماه شعبان 70 بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ، الْحَيُّ الْقَيُّومُ، وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»
این استغفار برای وی در افق مبین نوشته می شود. ابوحمزه گفت: عرض کردم: افق مبین چیست؟ فرمود: زمین مسطحی در جلوی عرش که نهرهایی در آن جاری است، و به تعداد ستارگان در آنجا جام وجود دارد.
4) عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ: مَنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي شَعْبَانَ سَبْعِينَ مَرَّةً، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ.(وسائل الشيعة، ج10، ص510 به نقل از عیون اخبارالرضا علیه السلام)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرکس در ماه شعبان70 بار استغفار بگوید، خداوند گناهانش را می آمرزد، هرچند به تعداد ستارگان آسمان باشد.
5) عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ: مَنْ قَالَ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ سَبْعِينَ مَرَّةً «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ، وَ جَوَازاً عَلَى الصِّرَاطِ، وَ أَدْخَلَهُ دَارَ الْقَرَارِ.(بحارالأنوار، ج97، ص91 به نقل از عیون اخبارالرضا علیه السلام)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرکس هر روز از ماه شعبان، 70 بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»، خداوند دوری از آتش و جواز عبور از صراط را برای او می نویسد، و وی را در خانه دائمی جای خواهد داد.
6) عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَمَا أَفْضَلُ الدُّعَاءِ فِي هَذَا الشَّهْرِ؟ فَقَالَ: الِاسْتِغْفَارُ، إِنَّ مَنِ اسْتَغْفَرَ فِي شَعْبَانَ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً كَانَ كَمَنِ اسْتَغْفَرَ فِي غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ سَبْعِينَ أَلْفَ مَرَّةٍ. قُلْتُ: فَكَيْفَ أَقُولُ؟ قَالَ: قُلْ: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ». (بحارالأنوار، ج97، ص 91 به نقل از ثواب الاعمال)
ابراهیم به حضرت صادق عرض کرد: برترین دعا در ماه شعبان چیست؟ فرمود: استغفار؛ هرکس هر روز از ماه شعبان 70 بار استغفار کند، مانند کسی است که در ماه های دیگر هفتاد هزار بار استغفار نماید. عرض کردم: جهت استغفار چه بگویم؟ فرمود: بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌺😀 🗣💎 پاداش تهلیل در ماه شعبان
عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قَالَ: مَنْ قَالَ فِي شَعْبَانَ أَلْفَ مَرَّةٍ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِبَادَةَ أَلْفِ سَنَةٍ، وَ مَحَی عَنْهُ ذَنْبَ ألْفِ سَنَةٍ، وَ يَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ وَجْهُهُ يَتَلَأْلَأُ مِثْلَ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، وَ كُتِبَ عِنْدَ اللهِ صِدِّيقاً. (اقبال الاعمال، ص196)
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در ماه شعبان، هزار بار بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»، خداوند عبادتِ هزار سال برای او می نویسد، و گناهِ هزار سال را از وی محو می کند، و این فرد روز قیامت از قبرش بیرون می آید در حالی که صورتش همچون ماه شب چهارده می درخشد، و نزد خداوند در زمره راستگویان منظور می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»