حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت138 با احساس درد و خستگی چشمانم را باز کنم. همه چیز
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوسࢪرویایی💗
قسمت139
خندهی شیطانی اش با قهقهه همراه می شود.
_خاک تو سر سازمانی که همچین ضعیفه ای رو اجیر کرده! ببین به چه روزی افتاده!
دو سرباز به خنده می افتند.
هنوز رنگ درد کمرنگ نشده که موهایم را می کشد و می گوید:" پاشو! پاشو!"
احساس می کنم الان است که پوست سرم کنده شود و با جیغ و داد به دستش می زنم.
پرستار داخل می شود و می گوید:
_آقا چیکار میکنی؟
_دستور دارم ببرمش.
_دکتر که هنوز مرخص نکرده!
صدایش را روی سرش می گذارد که:
_خب نکرده باشه! من باید ببرمش.
پرستار اخمی می کند و می گوید:" مسئولیت داره!
_این زندانیه منه! جونش برای خودمه.
میخوام بکشم یا میخوام نکشم.
مسئولشم منم! برو کنار.
ولیچر می آورد و مرا پرت می کند رویش.
از درد خودم را مچاله می کنم و پاهایم را در خود جمع می کنم.
پرستار می گوید:
_بیاید تعهد بدین.
آن مرد گنده می رود و به سربازها می گوید مرا ببرند.
از ترس مثل گنجشکی به خود می لرزم.
چشم بند سرباز بینایی ام را می گیرد و در تاریکی فرو می روم.
در چنین لحظه ای نیازمند امید هستم اما امید به چه و که؟
من که توان رهایی از دست این غول های بی شاخ و دم را که ندارم.
بازو ام را به آرامی می گیرم تا کسی خودش را به آن نزند.
مشتش یقه ام را گرفته و همچون حیوانی به دنبال خودش می کشاند.
گاهی پایم در اثر خوردن به لبه های بالا آمدهی در زخم می شود.
وقتی هم که به زمین می افتم لگدی را نثارم می کنند.
کشان کشان مرا به اتاقی می برند و روی صندلی می نشانند.
وقتی دستبند از چشمانم برمی دارند نور چراغ نیش می شود در چشمانم.
کف دستم را جلوی چشمانم می گیرم و از لای انگشت ها به اطراف نگاه می کنم.
ابتدا همه چیز تاریک است اما بعد چشمم خو می گیرد.
بوی سیگار مشامم را می آزارد.
مردی کراوات زده پشت میز نشسته و لبخندی کج لبش پنهان کرده است.
صورت گرد با موهای تاب خورده و سیبیل هشتی. چشمان شیطانی که برق عجیبی می زند.
سیگارش را در جاسیگاری خاموش می کند و می گوید:
_از شما بعیده خانم توللی.
شما دختر تجاری به نام هستین. تمام چیزایی که مرحوم پدر داشت از صدقه سری اعلی حضرت بود.
این جای تشکر و دست بوسی؟
نه به آن همه فحش و لگد، نه به این لفظ قلم دروغین.
دستم از خشم به مشت تبدیل می شود.
_اره بعیده!
اونم وقتی تو روزگاری که اونایی که دم از حقوق بشر میزنن، کارگاه سلاخی دارن.
تو همین روزگار باید توقع داشت دختر آقای توللی هم مقابل خشونت و نابرابری بایسته!
نچی نچی می کند و ابرو بالا می دهد:
_من فکر می کردم شما تحصیل کرده هستین اما انگار نه!
کدوم سلاخی؟ کدوم رفتار؟
_مامور شما داشت پوست سرمو می کند! داشت زخممو ناکار می کرد!
خنده ای کوتاه می کند و دستش را در هوا تکان می دهد:
_مامور ما یه غلطی کرد! نباید به حساب همه گذاشته بشه.
بیاین درمورد چیز مهم تری صحبت کنیم.
چشمم را از او برمی گردانم و می پرسم:
_چی؟
با لحن هوس برانگیزی می گوید:" آزادی... چطوره؟"
مطمئنم گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد!
حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است.
_در عوض؟
با این سوال لبخندش عمیق تر می شود.
_خوب باهوشید! برآوو!
میشه گفت در عوض یه سری اطلاعات.
_و اون اطلاعات در مورده؟
سیگاری از جیبش برمی دارد و با کبریت پناهی درست می کند.
دودش را به طرفم فوت می کند.
_در مورد چیزایی که میدونی.
با دستم دودهای سرگردان هوا را پس می زنم.
حدس می زدم! آزادی در برابر هیچی، آن ها را به مقام هایشان نمی رساند.
_من چیزی نمی دونم.
چشمانش را تنگ می کند و با لحن خمارآلودش می گوید:" نفرمایید! شما علامه ای هستین برای خودتون."
خودکار و برگه را روی پایم می گذارد و کنار گوشم وز وز می کند:
_مطمئنم اونقدرا هم خنگ نیستی که بخوای از روزهای خوب زندگیت بگذری و کنج سلول دفن شون کنی. نه؟
صورتم را کج می کنم و خودکار را به زمین می اندازم.
_وقتی چیزی نمیدونم چرت بنویسم خوبه؟
الکی می خندد و بعد انگشت اشاره اش را زیر چانه ام می گذارد.
_مطمئنم با کمی خلوت همه چیز یادت میاد.
بعد هم سرباز را صدا می زند.
سرباز مرا به اتاقی می برد و پتو و یک دست لباس کهنه و شلوار گشاد تحویلم می دهد.
تنم در این لباس گم می شود.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
⚠️👌بخشی از آخرین کلام رسول خدا صلَّی الله علیه و آله بر فراز منبر در واپسین روزهای عمر خویش
عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: نُعِيَتْ إِلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله نَفْسُهُ وَ هُوَ صَحِيحٌ لَيْسَ بِهِ وَجَعٌ قَالَ: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. قَالَ: فَنَادَى صلّی الله علیه و آله الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ بِالسِّلَاحِ. وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَصَعِدَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله الْمِنْبَرَ فَنَعَى إِلَيْهِمْ نَفْسَهُ، ثُمَّ قَالَ: أُذَكِّرُ اللَّهَ الْوَالِيَ مِنْ بَعْدِي عَلَى أُمَّتِي أَلَّا يَرْحَمَ عَلَى جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ، فَأَجَلَّ كَبِيرَهُمْ، وَ رَحِمَ ضَعِيفَهُمْ، وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ وَ لَمْ يُضِرَّ بِهِمْ فَيُذِلَّهُمْ وَ لَمْ يُفْقِرْهُمْ فَيُكْفِرَهُمْ وَ لَمْ يُغْلِقْ بَابَهُ دُونَهُمْ فَيَأْكُلَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهُمْ، وَ لَمْ يَخْبِزْهُمْ فِي بُعُوثِهِمْ فَيَقْطَعَ نَسْلَ أُمَّتِي. ثُمَّ قَالَ: قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاشْهَدُوا. وَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام: هَذَا آخِرُ كَلَامٍ تَكَلَّمَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلَّی الله علیه و آله عَلَى مِنْبَرِهِ. (الكافي، ج1، ص406)
حنان بن سدير صيرفى گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنیدم که مى فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و اله تندرست بود و دردی نداشت، اما جبرئیل به ایشان خبر وفاتشان را رساند. آن حضرت براى نماز همگانى جار زد و دستور فرمود که مهاجر و انصار سلاح برگيرند. مردم جمع شدند و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بالای منبر آمد و خبر وفاتش را به آنها داد و فرمود:
حاکم بعد از خود را به خداوند تذکّر می دهم که مبادا به جماعت مسلمانان رحم نكند. پس بايد بزرگشان را احترام كند، به ضعيفشان رحم كند، عالمشان را بزرگ شمارد؛ و به آنها زيان نرساند و سبب خوارشدنشان شود؛ و آنها را فقیر نکند و سبب کفرشان شود، و در خانه خود را به روى آنها نبندد (تا از حال آنها بى خبر بماند) و بدین سبب افراد قوی جامعه ناتوان هایشان را بخورند؛ و همه آنها را به لشكركشى فرا نخواند که سبب شود نسل امّتم قطع شود.
سپس فرمود: شاهد باشيد كه من ابلاغ كردم و به شما نصیحت کردم.
حضرت صادق عليه السلام فرمود: اين آخرين سخنى بود كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر منبرش فرمود.
✅ «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
❤️❤️کاری کنید که مردم به دین و مسلک شما رغبت پیدا کنند
عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِي الْأَحْوَصِ عَنْ أبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَخْرَقُوا بِهِم، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِي أُمَيَّةَ كَانَتْ بِالسَّيْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِيَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِي دِينِكُمْ وَ فِيمَا أَنْتُمْ فِيهِ. (الخصال، ج2، ص355)
حضرت صادق علیه السلام به عمّار فرمود: شما (در دیندار کردن افراد) به مردم فشار نياوريد. مگر نمى دانى كه فرمانروایى دولت بنى اميه به زور شمشير و فشار و ستم بود، ولى فرمانروایى ما با نرمى و مهربانى و متانت و تقيه و حسن معاشرت و تقوی و تلاش (در امور دین) است، پس كارى كنيد كه مردم به دين شما و مسلکی که دارید، رغبت پيدا كنند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🤔🤭🤮 هیچ ستمی را توجیه نکنیم
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَال:َ مَنْ عَذَرَ ظَالِماً بِظُلْمِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَنْ يَظْلِمُه،ُ فَإِنْ دَعَا لَمْ يَسْتَجِبْ لَهُ وَ لَمْ يَأْجُرْهُ اللَّهُ عَلَى ظُلَامَتِهِ. (الكافي؛ ج2؛ ص334)
حضوت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس برای ظلمِ ستمگری، عذر بتراشد [و آن را توجیه کند] ؛ خداوند کسی را بر او چیره می سازد که بر او ستم کند؛ پس اگر خدا را [برای دفع آن ظلم] بخواند، او را اجابت نخواهد کرد و در عوضِ [صبر بر] آن ستم، به او پاداش نخواهد داد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هنگامی که اغلب مردم مرتد شوند!!!
قَالَ حَدَّثَنَا اَلصَّقْرُ بْنُ أَبِي دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ اَلْإِمَامَ بَعْدِي اِبْنِي عَلِيٌّ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِيهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِيهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْإِمَامُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ فَبَكَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ اَلْحَسَنِ اِبْنَهُ اَلْقَائِمَ بِالْحَقِّ اَلْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لِمَ سُمِّيَ اَلْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ اِرْتِدَادِ أَكْثَرِ اَلْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّيَ اَلْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً يَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ اَلْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ اَلْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ اَلْجَاحِدُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا اَلْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا اَلْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا اَلْمُسْلِمُونَ .
صقر بن أبى دلف گويد:از امام جواد عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود:امام پس از من فرزندم علىّ است،دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است،دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد،سپس سكوت كرد. گفتم:اى فرزند رسول خدا!امام پس از حسن كيست؟او به شدّت گريست و سپس فرمود:پس از حسن فرزندش قائم به حقّ امام منتظر است،گفتم:اى فرزند رسول خدا!چرا او را قائم مىگويند؟فرمود:زيرا او پس از آنكه يادش از بين برود و اكثر معتقدين به امامتش مرتدّ شوند قيام مىكند،گفتم:چرا او را منتظر مىگويند؟فرمود:زيرا ايّام غيبتش زياد شود و مدّتش طولانى گردد و مخلصان در انتظار قيامش باشند و شكّاكان انكارش كنند،و منكران يادش را استهزاء كنند،و تعيينكنندگان وقت ظهورش دروغ گويند،و شتابكنندگان در غيبت هلاك شوند،و تسليمشوندگان در آن نجات يابند.
کمال الدين و تمام النعمة ج ۲، ص ۳۷۸
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شیعه_میپرسد
📽کدام #قرآن را خواندید که به #امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نرسیدید؟
🔊 #استاد_دانشمند
💥ببینید و انتشار دهید
🚩کانال حرم
🆔 @haram100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب_در_قرآن
📽کجای #قرآن گفته #حجاب بگیریم؟؟
🔊 #استاد_فرهنگ
💥ببینید و انتشار دهید
🚩کانال حرم
🆔 @haram110