eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
638 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🍇 درمان همیشگی ❗️ 🥤 با تعادلی که برای مزاج و تنظیم ایجاد میکند؛به راحتی میتواند فشارخون را به حد وسط و اعتدال خودش برساند. 📜 نسخه حکیم ناشتا و قبل هر وعده غذایی یک قاشق در یک استکان آبجوشیده محلول و نوشیده شود. 💠 @meshkatqom
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔹 ۱۸ مهر/ میزان ۱۴۰۳ 🔹 ۵ ربیع الثانی ۱۴۴۶ 🔹 ۹ اکتبر ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌓 امروز قمر در «برج قوس» است. (تقارن نحسین) 🦂 ساعت ۹:۴۷ قمر از صورت عقرب خارج می‌گردد. 💠 مناسب برای امور زیر است: امور آموزشی امور مشارکتی آغاز به کار 👶 زایمان نوزاد حالش خوب است. 🚘 مسافرت خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب چهارشنبه) شدیداً کراهت دارد. 🌎🔭👀 🩸 حجامت، خون‌دادن و فصد موجب زردی رنگ می‌شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث شادی می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن خوب نیست، موجب بدخلقی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است. کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۵ سوره مبارکه مائده است. ﴿﷽ الیوم أُحِلَّ لکُم الطّیّبات﴾ و از مفهوم و معنای آن استفاده می‌شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به: 💞 امام‌کاظم‌ علیه‌السلام 💞 امام‌رضا علیه‌السلام 💞 امام‌جواد علیه‌السلام 💞 امام‌هادی علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان می‌یابد. 💞 سلامتی و تعجیل در فرج علیه‌السلام صلوات «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» 🌺 🌎🌺🍃
🌺🌺🌺 چهارم ربیع الثانی، سالروز میلاد سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی مبارک باد.
🗣🗣👌 پاداش زیارت قبر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 1) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ الرَّيِّ قَالَ:‏ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ علیه السلام، فَقَالَ: أَيْنَ كُنْتَ؟ فَقُلْتُ: زُرْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السلام. فَقَالَ: أَمَا إِنَّكَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِيمِ عِنْدَكُمْ، لَكُنْتَ كَمَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ علیه السلام.‏ (كامل الزيارات، ص324) یکی از اهالی رى نقل می کند: نزد حضرت هادی علیه السلام رفتم. آن حضرت فرمود: كجا بودى؟ عرض كردم: به زيارت حضرت حسين بن على عليهما السّلام رفته بودم. حضرت فرمود: آيا نمى ‏دانى اگر قبر عبد العظيم را كه نزدتان هست زيارت كنى، مثل آن است كه حسين بن علی عليه السّلام را زيارت كرده ‏اى. 2) قَالَ الرّضا علیه السلام: مَنْ زَارَ قَبْرَهُ (عبدالعظیم)، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.‏ (مستدرك الوسائل، ج‏10، ص368 به نقل از حواشی شهید ثانی بر خلاصة الأقوال) حضرت رضا علیه السلام فرمود: هرکس قبر عبدالعظیم را زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌پیام بسیار آموزنده حضرت رضا علیه السلام به شیعیان از طریق سیدالکریم، حضرت عبدالعظیم حسنی مرحوم شیخ مفید در کتاب اختصاص، پیام جامع، آموزنده و جالبی را از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که آن بزرگوار آن پیام را به وسیله جناب عبدالعظیم حسنی به شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام فرستاده اند. دوستان گرامی توجه داشته باشند که انتظار مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام از ما شیعیان، مفاد پیامی است که جدّ بزرگوارش، حضرت رضا علیه السلام برای شیعیان ابلاغ فرموده اند. رُوِيَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ‏: يَا عَبْدَ الْعَظِيمِ! أَبْلِغْ عَنِّي أَوْلِيَائِيَ السَّلَامَ، وَ قُلْ لَهُمْ: أَنْ لَا يَجْعَلُوا لِلشَّيْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِيلاً، وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِي الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ، وَ مُرْهُمْ بِالسُّكُوتِ وَ تَرْكِ الْجِدَالِ فِيمَا لَا يَعْنِيهِمْ، وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ، وَ الْمُزَاوَرَةِ، فَإِنَّ ذَلِكَ قُرْبَةٌ إِلَيَّ، وَ لَا يَشْتَغِلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِيقِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً، فَإِنِّي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي‏ إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ وَ أَسْخَطَ وَلِيّاً مِنْ أَوْلِيَائِي دَعَوْتُ اللَّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنْيَا أَشَدَّ الْعَذَابِ، وَ كَانَ‏ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ، وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ، وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ إِلاّ مَنْ أَشْرَكَ بِهِ، أَوْ آذَى وَلِيّاً مِنْ أَوْلِيَائِي، أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً، فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ لَهُ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْهُ، فَإِنْ رَجَعَ وَ إِلَّا نَزَعَ رُوحَ الْإِيمَانِ عَنْ قَلْبِهِ، وَ خَرَجَ عَنْ وِلَايَتِي، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ نَصِيباً فِي وِلَايَتِنَا، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِك.(الإختصاص، ص247) جناب عبدالعظیم حسنی از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که فرمود: ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند، و آنان را به راستگویی در گفتار، و ادای امانت، و سکوت، ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده امر کن. همچنین به آنان امر کن که به یکدیگر روی آورند، و به دیدار هم روند، زیرا این کار سبب تقرّب و نزدیکی آنها به من می شود. به شیعیان بگو که بعضی از آنها آبروی دیگری را نبرند که من سوگند خورده ام و با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب چنین کاری شود، و یکی از دوستانم را ناراحت و خشمگین سازد، از خداوند بخواهم که او را به سخت ترین کیفر دنیوی عذاب کند، و چنین فردی در آخرت نیز از زیانکاران خواهد بود. به دوستان ما آگاهی ده که خداوند نیکو کاران آنان را مورد بخشایش خویش قرار می دهد و از بد کاران آنان به جز آنهایی که به او شرک ورزند می گذرد. همچنین به دوستان ما آگاهی ده که اگر کسی یکی از دوستداران ما را برنجاند، یا در دلش نسبت به وی قصد سوئی داشته باشد، خداوند وی را نمی آمرزد تا آن که از این نیّت باز گردد. پس اگر همچنان بر این نیّت بماند، خداوند روح ایمان را از قلبش می برد، و چنین فردی از ولایت من خارج می شود و از ولایت ما بهره ای نخواهد داشت، و من از این لغزش ها به خداوند پناه می برم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💠مولا علی علیه‌السّلام: إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْکَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِی عَلَيْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئِ چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستایش کن و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش، به هر حال پاداشِ بیشتر از آنِ آغاز کننده است. 📚نهج‌البلاغه حکمت ۶۲ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠مولا علی علیه‌السّلام: أشَدُّ النّاسِ نَدَامَةً وَ أكثَرُهُم مَلَامَةً العَجِلُ النَّزِقُ الّذِی لَا يُدرِكُهُ عَقلُهُ إلّا بَعدَ فَوتِ أمرِهِ سخت‌ترين پشيمانى و بيشترين سرزنش دامن‌گير كسى مى‌شود كه شتاب‌كار و بى‌فكر است، و وقتى كار از كار گذشت، تازه به سر عقل مى‌آيد! 📚غررالحكم ح۳۳۰۸ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام باقر عليه‌السّلام: شما را از ولیجه بر حذر می‌دارم، زیرا که هر ولیجه‌ای جز ما طاغوت است!!! 📚تفسیر عیاشی ج۲ ص۹۰ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠از وجود نازنین امام صادق علیه السّلام روایت شده که: پیامبر خدا (صلّى اللّه عليه و آله) کاغذی به دست فاطمه (سلام اللّه علیها) داد و فرمود: آن چه نوشته شده را بیاموز، و در آن نوشته شده بود: کسی که به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد، همسایه‌اش را آزار ندهد، کسی که به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد، میهمانش را گرامی دارد، کسی که به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد، حرفِ خوب بزند، یا ساکت بماند. 📚منابع: الكافی ج۲ ص۶۶۷ وسائل‌الشّيعه ج۱۲ ص۱۲۶ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
29.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} ما مادرزاد، کور به دنیا آمده‌ایم! 🎤استاد معاونیان؛
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۱۲
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۱۳ چند روز مانده به مراسم عقدمان،.... ایوب رفت به و دیرتر از موعد برگشت. به وقتی که از ای برای عقد گرفته بودیم نرسیدیم. عاقد خبر کردیم تا توی خانه خطبه بخواند.دو شاهد لازم داشتیم. رضا که منطقه بود. ایوب بلند شد. _ میروم شاهد بیاورم. رفت توی کوچه، مامان چادر سفیدی که زمان خودش سرش بود برایم اورد. چادر مشکی را از سرم برداشت و چادرش را سرم کرد. ایوب با دو نفر برگشت. _ این هم شاهد از لباس های خاکیشان معلوم بود تازه از جبهه برگشته اند. یکی از آنها به لباسش اشاره کرد و گفت + آخه با این وضع؟ نگفته بودی برای عقد میخواهی! _ خیلی هم خوشگل هستید، آقا بفرمایید. نشست کنارم. مامان اشکش را پاک کرد و خم شد، از توی قندان دو حبه قند برداشت. عاقد شروع کرد. صدا خرت خرت قندی ک مامان بالای سرم میسایید بلند شد. . . . آقاجون فرودگاه بود، همیشه قبل از اینکه از خانه بیرون برود، همه ی ما بچه ها را می بوسید و بعد پیشانی مادر را یک بار یادش رفت... چنان قشقرقی به پا کردیم که آقاجون از ترس آبرویش برگشت و پیشانی مامان را بوسید و رفت. برای خودشان لیلی و مجنونی بودند. برای همین مامان خیلی عصبانی شد، بعد از هنوز ایوب را "برادر بلندی" صدا میزنم. با دلخوری گفت: _ گناه دارد شهلا، جلویش با چادر که می نشینی، مثل غریبه ها هم که صدایش می زنی. طفلک برادرت نیست، شوهرت است. ایوب خیلی زود با من صمیمی شد، یک بار بعد عقدمان جلوی مامان گفت: _ لااقل این جمله ای که می گویم را تکرار کن، دل من خوش باشد. گفتم: + چی دل شما را خوش می کند؟ گفت: _ به من بگو، مثل بچه ای که به مادرش محتاج است، به من احتیاج داری. شمرده شمرده گفت که خوب کلماتش را بشنوم. رنگم از خجالت سرخ شد. چادرم را زیر گلویم محکم گرفتم و عین کلمات را تکرار کردم. همان فردای عقدمان هم رفته بود تبریز، یک روزه برگشت؛ با دست پر. از اینکه اول کاری برایم آورده بود، ذوق کرده بودم. قاب عکس بود. از کادو بیرون آوردم، خشکم زد. عکس خودش بود، درحالی که می خندید. + چقدر خودت را تحویل می گیری، برادر بلندی! ایوب قاب را ازدستم گرفت، روی تاقچه گذاشت. یک گلدان کوچک هم گذاشت کنارش. _ منو هر روز میبینی دلت برام تنگ نمیشه. ادامه دارد... ✿❀
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۱۴ دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟" هر چه میگفتم ایوب هم است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری. بدن ایوب پر از تیر بود و هر کدام هم برای یک عملیات.با ترکش‌های توی سینه اش مشهور شده بود. آنها را از با خودش داشت. از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود. روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند. همان عملیات فتح المبین تعدادی از رزمنده ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند،طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد. ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد... چند نفری را می رساند و بر می گردد. به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، کنارشان منفجر می شود.ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را. موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید. سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود. کسی را می بیند که نزدیکش می شود.می گوید 🌟بلند شو.🌟 و . ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود می گفت: _ من از بازمانده های هستم. این را هر بار می گفت...، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد. دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن است که توی سرش جا خوش کرده اند... از شدت درد کبود میشد و خون چشمانش را می پوشاند. برای آنکه آرام شود سیگار می کشید. روز خواستگاری گفتم که از سیگار بدم می آید، قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود، سیگار را هم بگذارد کنار. دکترها موقع عمل به جای سه تا، پنج تا ترکش دیدند که به قسمت حساسی از نزدیک بودند. عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست ایوب را بگیرد. وقتی عمل تمام شد،... دکتر با ذوق دور ایوب تازه به هوش آمده می چرخید. عددهایی را با دست نشانش می داد و ایوب که درست می گفت، دکتر بیشتر خوشحال میشد... ادامه دارد... ✿❀