eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم بی‌قرار
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜ #سهم_من_از_بودنت 🍃 #بخش_سےوهفتم 😍✋ #قسمت_3 میعاد سرش را بلند مےکند و براے اولین بار چ
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜ 🍃 😍✋ از او جدا مےشوم و هرچه اصرار مےڪند تا برایم ماشینے بگیرد،قبول نمےڪنم... هم او حالم را مےفهمید و هم من حالش را،براے همین هم پاپیچم نشد و بیشتر از ان اصرار نڪرد... سر تا پایم تماما خیسه باران بود... سمانه هر چقدر زنگ مےزد،بے اعتنا تر از قبل به راهم ادامه ميدادم... بے توجه به جنب و جوش عابران براے رهایے از زیر این باران بے امان،من ارام تر از هرڪس دیگر راهم را پیش گرفته بودم و از ته دل مےباریدم... نم چشمانم با نم باران یڪے شده بود و قابل تشخیص نبود،اما چشمان به خون نشسته ام همه چیز را برملامےداد... احساس سنگینے مےڪردم،دستها و پاهایم از شدت سرما و بارش شدید باران ڪم ڪم داشت ڪاملا بے حس مےشد،دیگر سرما را احساس نمےڪردم و توان درست تڪان دادنشان را نداشتم... نگاهے بہ خیابان مےاندازم،به سمت ایستگاه بي ار تے مےروم و روے یڪ صندلے،منتظر مےنشینم و خود را به اغوش مےڪشم،تا شاید سرما ڪمتر نفوذ ڪند در بدنم... صداے زنگ همراهم دوباره بلند مےشود،اینبار مےخواهم جواب بدهم،اما دستانم توان برداشتن چیزے را نداشتند... درست در مقابلم دخترے همسن و سال خودم را مےبینم ڪہ ماشینے جلوے پایش ترمز مےڪند و راننده ڪہ مردے سالمند بود،بدون لحظه اے مڪث از ماشین پیاده مےشود و در را برایش باز مےڪند و ان دختر هم مےنشیند و بعد هم به طرف دیگر ماشین مےاید و سوار مےشود و با سرعت هر چه تمام راه مےافتد... زیر لب مےگویم:خوشبحالش...هییے نفس عمیقے مےڪشم،حتما پدرش بوده دیگر! اخر چه ڪسے جز پدر اینطور عاشقانه هواے دخترش را دارد؟ درست همان سمت،خود را به همراه پدر تصور مےڪنم ڪہ به دنبالم امده...به دنبال تڪ دخترش...صدایش بعد از مدتها در گوشم مےپیچد،چشمانم را با عشق تمام مےبندم و تمام حواسم را مےدهم به تصوراتم... چقدر خوب است داشتنت؟ و چقدر بے چیز است دخترے ڪہ اینجا تو را ڪم دارد؟ بعد از تو دیگر ڪسے نیست ،تا فڪر زیر باران ماندنم و سرما خوردنم باشد...اگر هم باشد ،هیچ وقت مانند تو نخواهد شد! دلم مےگیرد از اینهمه نداشتن...اگر من هم تو را داشتم ، اینجا یخ نمےبستم از سرما... نمےترسیدم از اینڪہ مبادا صندلے ماشین خیس شود،مبادا کَفَش را گلے ڪنم! به این خاطر ڪہ حتم داشتم،من از هرچه مال دنیاست،برایت عزیزترم... اما،حالا،حتے نمےتوانم به امیرمهدے هم بگویم ڪہ بہ دنبالم بیاید... . . . :اف.رضوانے ☆هرگونه کپےبدون ذکرنام نویسنده پیگردالهےدارد! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee ⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜ 🍃 😍✋ بالاخره به خانه مےرسم،زنڱ در را مےزنم،صداے نگران مادر در ایفون مےپیچد:بفرمایید... در را به سمت داخل هول مےدهم و وارد مےشوم... پله ها را پشت سر مےگذارم و به طبقه دوم مےرسم... امیرمهدی در را باز مےڪند و چشم غره اے مےرود و لب مےزند:این چه سر و وضعیه؟ مادر با لحنے ناراحت و بیحال مےگوید:امیرمهدے بیا اینور،بزار بیاد داخل... ڪفشهایم را در مےاورم و در جاے ڪفشے مےگذارم و ارام سلامے مےدهم... گرماے هواے خانه به جانم مےنشیند... مادر به سمتم مےاید و چادرم را از سر در مےاورد و ان را به همراه روسرے ام به سمت شوفاژ مےبرد و روے ان پهن مےڪند... مامان:ڪجا بودے؟ چرا زنگ مےزنیم جواب نمیدے‌؟ امیرمهدے صدایش را بلند تر مےڪند و عصبے از روے مبل بلند مےشود و همانطور ڪہ به سمتم مےاید،مےگوید:پس اون لامصب گوشے تو دستت براے چیه؟ نباید زنگ بزنے بگے ڪجایے؟ دیگر سرم تحمل این همه بحث و دعوا را نداشت... مامان_راست میگه دیگه! جون به لب شدم! داداشتم نه میدونست ڪجا بره دنبالت،چیڪار ڪنه...از یه طرفم مثلا امروز قرار بود،اونا بیان باهم حرف بزنید،نه تو اومدے نه اونا... در این وضعیت هیچ نمےتوانستم پناه ببرم به اتاق... دیگر توان تحمل بغضم را ندارم،لبانم ميلرزند،چهره ام در هم مےرود...دستان یخ زده ام داشت ذوب میشد و سوزش گرفته بود... مےخواهم بگویم از دردے ڪہ مدتها ازارم مےداد،از تنهایے و بےتڪیه گاهے ام... به یڪبار اشڪ ز چشمم روان مےشود،با صدایے لرزان رو به مادر مےگویم:چرا،یـ یـہ ذره منـ منـو درڪ نمے ڪنـید...اگه بابا بود الا الــان وضعم این نبود...الان شما اینجورے باهام رفتار نمےڪردید... مامان_بسته محنا،بســته،چقدر باید من از دست تو بڪشم هاا،ما نگرانت بودیم... اهمیتے نمےدهم و با قدم های لرزان خود را به سمت اتاق مےڪشانم... امیرمهدے و مادر پشت بندم شروع مےڪنند به توجیه ڪردن رفتار خودشان... امیرمهدے_چیه،هوس ڪرده بودے برے زیره بارون اره؟ مامان_امیر جان بسته،ول مےڪنے یا نه؟ امیرمهدے_ول ڪنم ڪہ شبم بیرون میمونه و چیزے نمیگه... اینبار عربده مےڪشد،پشت مےڪنم به او دستانم را روے گوشم میگذارم و چشمانم را روے هم مےفشارم،چه از جانم مےخواستند؟ فریاد مےزند:مگه تو بےخانواده اے ها؟ بعد از رفتن بابا خیلے خودسر شدے،هرڪارے دلت خواست ڪردے،هر جا رفتے،مام چیزے نگفتیم،خانومم پرو شد دیگه... مادر بدون هیچ حرفے به محض تمام شدن حرفهاے امیرمهدے،ڪشیده اے به او مےزند و مےگوید:هنوز من نمردم ڪہ تو سرش عربده ڪشی ڪنے!فهمیدے؟ مےخواهد برود ڪہ با صدایے گرفته از بغض مےگویم: درد دارم ڪہ تو این بارون به این شدیدے،پناه بردم به اسمون،پدر ندارم ڪہ درد دارم مےفهمے؟ چشمانم ڪم مےاورند و به هق هق مے افتم و با همان حالت،به سمتش مےروم و با دو دست از پیراهنش مےگیرم و خیره مےشوم به چشمانش و با بلند ترین حد صدایم مےگویم:مےفهمے؟ بے پدرے درد داره! بے تڪیه گاهے درد داره،تنهایے درد داره... این را مےگویم و به نفس نفس مےافتم... دستانم را از خودش جدا مے ڪند و به سمت اتاقش مےرود و در اتاقش را با شدت تمام مےڪوبد... مادر گریه ڪنان و نگران به سمتم مےاید و مرا به اغوش مےڪشد،مانند بید در اغوشش مےلرزیدم و اشڪ مےریختم... مامان_عزیزه مامان اروم باش،اروم باش نفسم... چانه ام را از شانه اش جدا مےڪنم و لب مےزنم:چرا هیچ وقت درڪم نمےڪنید! . . . :اف.رضوانے ☆هرگونه کپےبدون ذکرنام نویسنده پیگردالهےدارد! ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee ⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜
•♡• پيامبر خدا (ص): بــر شـمـا بـاد بــہ شـب زنـده دارےكـه آن شـيـوه #شـايستـگـان پيـش از شـمـاسـتــ . و شـبــ زنـده دارے مـايــہ #تـقـرّبــ بـه خــدا و بـازداشتـن از #گـنــاهــ اسـتــ . #شبیــه_شــهــدا_شـــویم❤️ Join➟ @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻﷽༺ #السلام_علے_الحسین✋🌷 خوش آن صبحـے ڪه آوردَم زِ تو نام ز شهدِ عشـق شیرین ڪردم این ڪام طلوعِ عشـق‌ با نام تو زیباسـٺ خوش آن عشقے ڪه گیرد از تو فرجام #صباحڪم_حسینے☀️ #حضرٺ_عشق❤ Join➟ @harame_bigarar
🍁 °•تـــو پلاڪت‌را‌گم‌ڪرده‌ای ومــݩ هۅیٺــــم‌را°• +درگمنــــامے‌مشترڪیـم #مابا‌خودماݩ‌چ‌ڪردیم😔 Join➟ @harame_bigarar
#شهادت فقط در خون غلطیدن نیست!🍁 شهادت هنگامی رخ می دهد که #دلت از زخمِ #کنایه و تکه پراکنی دیگران بگیرد.😔 و #خون همان #اشکی ســــت😭 که از #آه دلت جاری می شود...🍁 و آن هنگام که مردان به دنبال راهی برای #شهادت🕊 هستند تو اینجا هر‌روز شهید می‌شوی💔 Join➟ @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿☘ ❤ آقا سعیدعاشق نماز و انجام واجبات بود همیشه اول وقت نماز می خواندودائم الوضوبود.📿 گاهی به او می گفتم که چقدر وضو می گیری؟! می گفت پیامبر ما فرموده: هر کس با وضو از دنیا برود شهید🕊 خواهد بود پس من همیشه وضو می گیرم. می گفت وضو نور است اگر مرتب وضو بگیریم میشود نور علی نور و میخندید...⚘ مرتب از ثواب های دائم الوضو بودن می گفت. گاهی که از هوش بالا و تمرکز زیادش متعجب می شدم!!!!!!🌷☘ آرام بهم می گفت از آثار و برکات دائم الوضو بودن است.😍 آقا سعید عاشق رسیدن به خدا بود و هر کاری برای این وصلت انجام می داد.⚘ بیشتر اوقات به نماز جمعه می رفت و علی آقا فرزند بزرگمان را نیز با خود می برد🌸 ❤️ اینجـاپایگـاه شهـداستــ🔰 Join➟ @harame_bigarar
به او بگویید دوستش دارم😍🙈👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/4003790864C0ebb990c32 یواشکی بیــــاااااا😋🍁