🔴 تلنگر
✍️مي گويند که پسري در خانه ، خيلي شلوغ کاري کرده بود .
او ، همه ي اوضاع را به هم ريخته بود.
وقتي پدر وارد شد، مادر شکايت او را به پدرش کرد.
پدر ، که خستگي و ناراحتي بيرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر ديد امروز اوضاع خيلي خراب است، و همه ي درها هم بسته است.
وقتي پدر شلاق را بالا برد ؛
پسر ديد کجا فرار کند؟
راه فراري ندارد!...
خودش را به سينه ي پدر چسباند.
شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
⁉️شما هم هر وقت ديديد اوضاع خراب است،
به سوي خدا فرار کنيد.
«وَ فِرُّوا إلي الله مِن الله»
هر کجا متوحش شديد راه فرار به سوي خداست.
📚حاج محمد اسماعيل دولابي
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#آرامش_با_قرآن
#اسرار_الهی_آرامش 🦋👇 طوفانهای که از طرف خدا ،وارد زندگیت میشن
برای خراب کردن زندگیت نمیان، میان،
تا مسیر زندگیت رو پاک کنند.
تا چیزای بهتری رو سر راهت بزارن
و جاده زندگیت رو به سمت خدا هموار کنند.
معمولا جاده های سخت
به مقصد های زیبا می رسند
مهم اینه که
خدا میدونه در چه حالی هستی
و لحظه ای تنهات نمیزاره.
و همیشه دستاش پر از معجزه است.
به شرط اینکه، مراقب رابطه خودت و خدا باشی. ❤️
واصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ
🌺🌿ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻜﻢ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺯﻳﺮ ﻧﻈﺮ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻲ ، ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ [ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ]ﺑﺮﻣﻰ ﺧﻴﺰﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﻭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﮔﻮﻱ .(٤٨)
سوره طور 🌿
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
📚عنوان : از نهج البلاغه
✍️نویسنده : سیدجعفر شهیدی
📖موضوع : نهج البلاغه
📕تعداد جلد : ۱ جلد (برگرفته از کتابیتا)
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir
جمشید درپی آهویی تاخت و از سپاه جدا ماند. او در بیابانها رنجها برد تا به دروازه شهری رسید؛ در همان دم، تیر عشق ماه عالمگیر بر قلبش نشست و وارد شهر شد.
جمشید که خسته و گرسنه بود، وقتی وارد شهر شد به حمامی رفت و خود را آراست؛ اما چیزی برای خوردن نیافت، تا اینکه رستمخان، چهارسوقدار بزرگ، نانی به او داد و مهر جمشید به دلش نشست و او را فرزندخوانده خود کرد و به منزل برد.
جمشید در حسرت یاری که هنگام ورود به شهر عاشق او شده بود، میسوخت. رستمخان این را دریافت و به او قول داد فردا دیدارشان را تدارک ببیند.
صبح فردا، جمشید و رستمخان به چهارسوق رفتند و فراشی پیامی از آمدن ملکه آفاق داد. ماه عالمگیر که با رستمخان درباره تازهواردها صحبت میکرد، چشمش به جمشید افتاد و از حال رفت.
ملکه بعد از آنکه حالش بهتر شد، ندیمهاش را فرستاد تا پنهانی ملک جمشید را به سرایش بیاورد. هماندم که جمشید آمادهی رفتن و پیوستن به ملکه بود، رستمخان سررسید و او را از رفتن بازداشت و او را به باغ سحرآمیز و حمام بلور برد و سپس موضوع در طلسم بودن ملک فریدون، برادر ماه عالمگیر، را برایش گفت.
*نقیب الممالک لقب محمد علی از نقالان عصر ناصرالدین شاه است. شاه قاجار او را برای نقل قصه و داستان گویی برگزید،و وظیفه ای بر او معین ساخت تا هنگام استراحت بعد از ناهار و شب ها پیش از خواب به داستان گویی(گاهی همراه با نواخته شدن کمانچه) بپردازد.
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
3.mp3
زمان:
حجم:
16.74M
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/