#کتاب_صوتی
#هیپنوتیزم
سهراب پس از سال ها، از انگلستان به وطن بازمی گردد. این اتفاق در تابستان ۱۳۵۸ همزمان با روزهای حساس پس از پیروزی انقلاب است. او قصد کرده تا گشمده اش را پیدا کند ...
سهراب که با بازگشتش به ایران به اتفاق عمو و عمه اش زندگی می کند، می خواهد بداند چه بر سر مادر و پدرش آمده است. آنها در آبان ۱۳۴۲ به طرز مشکوکی ناپدید شده اند و او از آنها خبری ندارد. اما دیگران این ماجرا را از او پنهان می کنند تا اینکه به کمک خاله فاطمه به سراغ حاج آقا علیزاده، یکی از دوستان قدیمی پدرش، می رود تا اطلاعاتی به دست آورد.
در این بین سهراب به همراه دخترخاله اش در جریان مبارزه مردم ایران با رژیم شاه قرار می گیرد و عمو و عمه سهراب که حضور او را برای فعالیت های خود خطرناک می بینند، تصمیم می گیرند با وارد کردن دختر دکتر بیژنی، نوشین، او را از جریان پیدا کردن پدر و مادرش دور کنند. غافل از آنکه سهراب متوجه می شود که عمو و عمه اش با سفارت آمریکا در ارتباط هستند. سهراب به زیرزمین عمارت راه پیدا کرده و جعبه های مشکوکی پیدا می کند...
اما جعبه های مشکوک حاوی چیست؟
ماجرا چگونه پیش می رود که سهراب به ماهیت نوشین پی می برد؟
و چه بر سر عمو و عمه سهراب که در عمارت زیبایشان راحت و آسوده زندگی می کنند، می آید؟
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#تلخ_و_شیرین
گروهی از رزمندگان در شب آزادسازی خرمشهر با دشمن درگیر شده و تلاش میکنند که آنان را از شهر عقب برانند. حاج احمد که فرماندهی نیروها را برعهده دارد، وقتی خبر شکست نیروهای دشمن را در شهر دریافت میکند....
حاج احمد به رزمندگان دستور میدهد تا شبانه وارد شهر شوند و بعد از پاکسازی مناطق، صبح زود خود را به مسجد جامع برسانند و در آنجا جمع شوند. آنها در طول شب باید به گوشه و کنار خرمشهر سربزنند و آنجا را از وجود دشمن پاک کنند. بچه ها همگی عازم شهر می شوند و در طول عملیات خاطرات خود را مرور میکنند. خاطراتی تلخ و شیرین از روزهای اشغال شهر و ورود دشمن به خانه و کاشانه شان. آنها در روز اشغال شهر به دست دشمن، حضور پر رنگی داشتند تا اجازه ندهند خرمشهر اشغال شود، اما مشکلاتی موجب بروز این حادثهی تلخ شد و حالا روزی است که قرار است خرمشهر آزاد شود.
زمان میگذرد و بچهها سعی دارند خود را به مسجد برسانند، اما در طول راه عدهی زیادی از آنها مجروح یا شهید میشوند و این برای دیگران تلخ است. حاج احمد هم در این جریان زخمی میشود، اما سلیم که همراه اوست سعی دارد هر طور که شده او را به مسجد برساند تا روحیه ی بچه ها ضعیف نشود. احمد به او دستور میدهد که رهایش کند و به بچهها ملحق شود، اما....
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#تلخ_و_شیرین
گروهی از رزمندگان در شب آزادسازی خرمشهر با دشمن درگیر شده و تلاش میکنند که آنان را از شهر عقب برانند. حاج احمد که فرماندهی نیروها را برعهده دارد، وقتی خبر شکست نیروهای دشمن را در شهر دریافت میکند....
حاج احمد به رزمندگان دستور میدهد تا شبانه وارد شهر شوند و بعد از پاکسازی مناطق، صبح زود خود را به مسجد جامع برسانند و در آنجا جمع شوند. آنها در طول شب باید به گوشه و کنار خرمشهر سربزنند و آنجا را از وجود دشمن پاک کنند. بچه ها همگی عازم شهر می شوند و در طول عملیات خاطرات خود را مرور میکنند. خاطراتی تلخ و شیرین از روزهای اشغال شهر و ورود دشمن به خانه و کاشانه شان. آنها در روز اشغال شهر به دست دشمن، حضور پر رنگی داشتند تا اجازه ندهند خرمشهر اشغال شود، اما مشکلاتی موجب بروز این حادثهی تلخ شد و حالا روزی است که قرار است خرمشهر آزاد شود.
زمان میگذرد و بچهها سعی دارند خود را به مسجد برسانند، اما در طول راه عدهی زیادی از آنها مجروح یا شهید میشوند و این برای دیگران تلخ است. حاج احمد هم در این جریان زخمی میشود، اما سلیم که همراه اوست سعی دارد هر طور که شده او را به مسجد برساند تا روحیه ی بچه ها ضعیف نشود. احمد به او دستور میدهد که رهایش کند و به بچهها ملحق شود، اما....
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/