دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگِ قشنگ از کفِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دلِ تنها به چه شوقی پیِ یلدا برود؟
از جهان مانده فقط جان که مرا ترک کند
من چنانم که محال است کسی درک کند.
‹ دل میکَنم به خاطر تو از دیار خویش
ای خاطِرت عزیزتر از خاطرات من. . 🤍›