⚜تربیت فرزند
🌺تشویق و تنبیه، دو اهرم بسیار مهم برای کنترل و تقویت رفتار کودکان است.
🌸به خاطر داشته باشیم :
🍃تنبیه در جمع اثر مخرب ،و تشویق در جمع اثر مثبت دارد.
🍃زیاده روی در تنبیه ،موجب بیاثر شدن آن میشود.
🍃در تنبیه باید عمل کودک مورد نکوهش قرار گیرد نه شخصیت او.
👈لطفا با ارسال (فوروارد)مطالب، ما را در معرفی کانال به دیگران یاری دهید.🌷
#تربیت_فرزند
#به_قلم_طلبه
#موسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_هفتم خیلی آنی دستش رو بلند کرد و کشیده ی محکمی روی گوشم نواخت.. اصلا انتظا
📕 #ضُحی
✍ #شین_الف
#قسمت_هشتم
من هم از گوشه ی چشم حواسم بهش بود و خوب آنالیزش کردم...
هم قد خودم بود ولی کمی لاغرتر...
از چشمای کشیده ی سیاهش غرور فواره میزد و توی جزء جزء صورتش پخش میشد...
لباسهای مارک و بسیار گرون قیمتش کمی غرور نگاهش رو توجیه میکرد...
شاید فقط قیمت کفشش معادل یک ماه خرجی من بود...
اما دلیل این نگاه طولانی و توام با بهتش هنوز برام مجهول بود...
با تموم شدن حرف لوسی تمرکز نگاهش رو از من گرفت و خودش رو جمع و جور کرد...
بعد خیلی بی تفاوت شروع کرد رو به من حرف زدن: یعنی چی که خون ندارید اگر از شما نپرسم پس از کی بپرسم دوست من اگر به موقع خون نگیره چند روز سر درد شدید رو باید تحمل کنه حالا ما تا کی باید منتظر باشیم تا خون برسه مسئول این سهل انگاری و بی نظمی کیه...
چشمهای من و لوسی هر دو چهارتا شده بود... لوسی بخاطر اینکه نمیفهمید اون چی داره میگه و من بخاطر اینکه... داشت فارسی حرف میزد....
دهن باز کردم و گیج گفتم:شما ایرانی هستی؟
بی حوصله سر تکون داد... گیج تر گفتم:خب از کجا فهمیدی من ایرانی ام؟
کلافه گفت:بخاطر اینکه میشناسمت... مگه تو همخونه ژانت نیستی...
با شنیدن اسم ژانت ناخودآگاه اخمهام رفت توی هم و منتظر سرتکون دادم...
_اون دوستم که الان منتظر خونه همون ژانته...
👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺
#رمان
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
@harimehayat
💦💦💦
💦💦
💦
🥀 سعی کن گریه کنی …
😢 اهمیت گریه برای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در سیره و بیان آیتالله بهجت قدسسره
🌷 [حضرت آیتالله بهجت قدسسره] شیر آب حیاط را بهاندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند.
🌸 گفتم: آقا، #محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت:
💠 «آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین علیهالسلام گریه کنی...» . (براساس خاطره یکی از شاگردان)
📚 ردپای سپید، ص۵۷
👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺
#عکستولیدی
#سخنبزرگان
#محرم
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
@harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا
🕋 فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ ۖ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ
🕊اگر (باز) روى گردان شوند، بگو: «من به همه شما یکسان هشدار مى دهم. و (هر چند) نمى دانم این وعده (عذاب) که به شما داده مى شود نزدیک است یا دور!(انبیاء/۱۰۹)
💠این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شده اند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد، در صورت اول، علم آن مخصوص خدا است و هیچ کس به درستى از تاریخ وقوع رستاخیز آگاه نیست، حتى پیامبران خدا، و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد، که من از جزئیات آن آگاه نیستم; چرا که علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به این گونه حوادث همیشه جنبه فعلى ندارد، بلکه گاه جنبه ارادى دارد یعنى تا اراده نکند نمى داند.
📚تفسیر نمونه
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#تفسیر
#عکس_نوشته_تولیدی
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
💦💦💦
💦💦
💦
🌼حضرت امام_حسین عليه السلام:
🌸اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ يَعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِيٌّ بِالْإِحْسَانِ
🌷همچون کسی عمل کن که می داند به خاطر گناهانش مؤاخذه می شود و به خاطر نیکوکاری، پاداش می یابد
📚 بحارالأنوار ،ص۱۲۷
👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺
#عکستولیدی
#حدیث
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
@harimehayat
حریم حیات
📕 #ضُحی ✍ #شین_الف #قسمت_هشتم من هم از گوشه ی چشم حواسم بهش بود و خوب آنالیزش کردم... هم قد خودم ب
📕 #ضُحی
✍ #شین_الف
#قسمت_نهم
حالا علت نگاه گیج چند لحظه قبلش رو درک میکردم... راه افتادم سمت تخت و به لوسی که هنوز گیج نگاهمون میکرد گفتم: چیزی نیست لوسی جون ایشون هم ولایتی ما در اومدن لطف کن بیا از من یه پاکت خون بگیر...
لوسی گیج پرسید:
_گروه خونی...
_فرقی نمیکنه هر چی باشه میخوره –O ام فقط یکم سریعتر
آنژیوکت رو وصل کرد و یه پاکت آبمیوه هم از یخچال داد دستم...
پاکت که پر شد تماس گرفت که از اورژانس بیان و خون رو ببرن...
دوست ژانت هم که تا اون لحظه عرض اتاق رو متر میکرد بی معطلی بیرون رفت...
لوسی که حسابی از دستش حرصی بود غر زد:چه بی ادب... حتی ازت تشکر نکرد انگار وظیفه ت بوده...
لبخند کم جونی زدم و بلند شدم که اعتراض کرد: کجا میری همین الان کلی خون ازت گرفتم بدنت سسته میخوری زمین... بشین یکم استراحت کن...
گفتم:ممنون عزیزم مواظبم عجله دارم باید برم...
از سالن اومدم بیرون و با پاهایی که از کمجونی دنبال خودم می کشیدمشون دنبال اون دختر توی اون راهروی مطول راه افتادم... باید میفهمیدم مشکل ژانت چیه شاید کمکی به حل معمای ذهنیم میکرد... ضمنا همسایه ای گفتن و حق همسایگی... شاید لازم میشد عیادتی بکنم...
به هر سختی که بود خودم رو بهش رسوندم و از پشت سر صداش کردم: ببخشید خانوم...
ایستاد و برگشت طرفم... ولی حرفی نزد و فقط منتظر نگاهم کرد...
فوری گفتم:ببخشید من اسم شریفتون رو نمیدونم...
چند ثانیه مغرورانه بهم خیره شد و بعد گفت: کتایون فرخی...
_خانم فرخی چه اتفاقی برای ژانت افتاده؟
راه افتاد و هم قدم شدیم... با سردی تمام گفت: برای شما چه فرقی میکنه...
_اگر فرق نمیکرد که نمیپرسیدم
_ژانت شدیدا مینوره از دیشب یکم ضعف داشت اما به موقع نیومد بیمارستان امروز حالش وخیمتر شد رسوندمش بیمارستان گفتن چند واحد خون نیاز داره بقیه شم که خودت دیدی
رسیدیم پای آسانسور. دکمه رو لمس کرد و برگشت طرفم... با لحنی که از صد تا فحش بدتر بود گفت:
_ممنون بابت خون...
در کابین باز شد و خیلی زود کتایون فرخی ناپدید شد...
دلیل لحن سردش چی بود؟ لابد اون هم از دعوای بین ما خبر داره..
داشتم فکر میکردم خیلی عجیبه که ژانت یه دوست ایرانی داشته باشه و خیلی اتفاقی از این بیمارستان سر دربیاره و اتفاقی تر من یه سری به بانک خون بزنم و ببینمش...
چه دنیای کوچیکی داریم...
همینطور در خیالات خودم غوطه ور برگشتم آزمایشگاه و پشت میز نشستم که کارم رو ادامه بدم که تازه یادم افتاد چرا از اینجا بیرون رفتم و توی بانک خون چیکار داشتم...
از تصور اینکه با این ضعف دوباره باید تا اون سر راهرو برم آه از نهادم بلند شد...
👈لطفا با ارسال(فوروارد)مطالب؛ در معرفی کانال به دیگران ما را یاری رسانید.🌺
#رمان
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
@harimehayat
📄 ۱۷ مرداد، روز خبرنگار بر کوششگران فهیم
عرصه رسانه گرامی باد✨💖✨💖
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#روز_خبرنگار
#عکس_نوشته_تولیدی
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
⚜هر روز با کلام خدا
🕋 إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ
🌠او سخنان آشکار را مى داند، و آنچه را کتمان مى کنید (نیز) مى داند (و چیزى بر او پوشیده نیست).(انبیاء/۱۱۰)
💠این تصور را نیز به مغز خود راه مدهید که اگر تأخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که: خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست، نه، او همه را مى داند او هم سخنان آشکارتان را مى داند و هم آنچه را کتمان مى کنید (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ).
💠اصولاً پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن کس که علمش بى پایان است، غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مى باشد.
📚تفسیر نمونه
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#تفسیر
#عکس_نوشته_تولیدی
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🌸حکایتی عجیب از دنیا🌸
از حضرت صادق (علیهالسلام )روایت است که: روزی حضرت داوود (علیهالسلام )از منزل خود بیرون رفت و زبور میخواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور میخواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور حاضر میشدند و گوش میکردند و همچنان میرفت تا به دامنهی کوهی🏔 رسید که بالای آن کوه پیغمبری بود، حزقیل نام داشت و در آنجا به عبادت 🤲مشغول بود چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوهها و سنگها دید و شنید دانست که داوود است که زبور میخواند .
✨🌺✨
🌺✨🌺✨
✨🌺✨🌺✨
حضرت داود به او گفت: ای حزقیل اجازه میدهی که بیایم پیش تو؟
عابد گفت:نه،حضرت داود به گریه😭 افتاد.
از جانب حضرت باری به او وحی رسید :
داود را اجازه ده.
پس حزقیل دست داوود را گرفت و پیش خود کشید. حضرت داوود از او پرسید :
💢هرگز قصد خطیئه و گناه کردهای ؟گفت نه.
💢 گفت :هرگز عجب و غرور کردهای؟ گفت نه.
💢گفت هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا بههم میرسد؟ گفت :بههم میرسد .
💢گفت: چه میکنی که این را از خود سلب میکنی؟ و این خواهش را از خود سرد مینمایی؟
💢 گفت :هرگاه مرا این خواهش میشود داخل این غار میشوم که میبینی و به آنچه در آنجاست نظر میکنم، این میل از من برطرف میشود .
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد دید که یک تختی در آنجا گذاشتهاست و در روی آن تخت کله آدمی و پارهای استخوانهای نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاه هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و آخر عمرمن این است که میبینی که خاک فراش من است و سنگ بالش منو کرم ها 🐛و مار ها 🐍همسایه منند.
پس هر که زیارت من می کند،باید فریفته دنیا نشود❌ ،گول او نخورد.
💦❄️💦❄️💦
📚عرفان اسلامی
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری دهید.
#داستان_کوتاه
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴
🖤🏴🖤🏴🖤🏴
🏴🖤🏴🖤🏴
🖤🏴🖤🏴
🏴🖤🏴
🖤السلام علیک یا اباعبدالله 🖤
🎤#مقام_معظم_رهبری
▪️یکی از بزرگترین نعمتها، نعمت #خاطره و #یاد حسینبنعلی علیهالسّلام، یعنی نعمت #مجالس #عزا، نعمت #محرّم و#نعمت #عاشورا برای جامعه شیعیِ ماست.
۱۳۷۳/۰۳/۱۷
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🌺
#رهبری #محرم #محرم_الحرام
#عکس_نوشته_تولیدی
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat
🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴
مداحی آنلاین - کجا بودم من در این یکسال - میثم مطیعی.mp3
3.12M
🔳 #محرم
🌴کجا بودم من در این یکسال
🌴کجا بودم دور از این احوال
🎤میثم مطیعی
👈لطفا با ارسال (فوروارد) مطالب ؛در معرفی کانال به دیگران ما را یاری کنید.🏴🏴🏴
#مؤسسه_آموزش_عالی_حوزوی_فاطمیه_دامغان
🆔 @harimehayat