15982241778543282981952.mp3
10.9M
با اینکه سنگ خوردم سنگ تورو سینه زدم..🥀
_حاجمهدیرسولی
شبسوم ماه محرم
#یاحضرترقیه
#محرم
#امام_حسین
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
قَبل اَز خواب زِمزِمِه کنیم؛
اَللَّهُمَّ اغـْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ
الَّتی تُحْرِمُنِی الْحُسَیـْنْ ...
خُدایا گُناهانی را که مَرا اَز
حُسین(ع) مَحروم میکنَد.
ببخش!💚🌱
شبتون کربلایی رفقای جان
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
☆بسم رب الحسین ع☆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ وَ عَلیَ الْمُسْتَشْهِدِینَ بَینَ یَدَیکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهْ»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@hasebabu
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْىء قَدْراً"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#سلامآقاجانم
#امام_زمان♥
اَلسّلامُ عَلی الحُسَین وَ عَلی علی اِبن الحُسَین
وَ عَلی اَولاد الحُسَین وَ عَلی اَصحاب الحُسَین
♻️ امروز سه شنبه
۱۹ تیر ۱۴۰۳ هجری شمسی
۳ محرم ۱۴۴۶ هجری قمری
ذکر مخصوص روز سه شنبه:
«یا ارحَمَ الراحِمین» ۱۰۰ مرتبه
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
مداحی آنلاین - رقیه های زمانه.mp3
3.6M
.
#محرم | #غزه
🔸بابا آروم برو من یه بار دیگه
🔹ببینمت... 😭
امام زمان نه به خاطر ما بلکه به
خاطر رقیه های زمان ظهور کن..
ــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_رقیه س
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#آفتاب_بر_نی
💢درباره کتاب آفتاب بر نی
«آفتاب بر نی» از ۱۰۰ داستانک با زبان ساده و روایت اجمالی تشکیل شده است. داستانهای اینکتاب درباره ولادت، امامت و شهادت و سیره و سبک زندگانی امام سوم شیعیان است.
📌 از عناوین دیگر مجموعه چهارده خورشید، یک آفتاب میتوان به آفتاب در محراب، مادر آفتاب، آفتاب دانش، آفتاب هشتمین، وسعت آفتاب، در محضر آفتاب، تا همیشه آفتاب، آفتاب در سجده، آفتاب در محاق، آفتاب غریب، آفتاب نیمهشب و ... اشاره کرد.
✅قیمت کتاب ۷۵/۰۰۰ ت
❌قیمت با تخفیف ۷۰/۰۰۰ ت
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
#واریزی_محصولات_محرمی
🔹گلسر یا رقیه ۱۰ عدد
🔸سربند لبیک یا حسین قرمز ۱۰ عدد
🔹پیکسل محرمی دخترانه ۵ عدد
🔸پیکسل محرمی پسرانه ۵ عدد
🔹کتاب داستان حسین جان من از کودکی..عاشقت بوده ام 30 جلد
همیشگی مون از #بوشهر/کنگان❤️
نگاه آقا اباعبدالله الحسین ع بدرقه ی زندگیتون 🦋
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
و هیچ.. آغاز و پایانی بی رقیه نیسـت..🖤 ولی اونجا ک مداح این تیکرو میخونه حرف دل منو میزنه: بزار
#ارسالی_اعضاء ❤️
بعد تو ضرب المثل شد دختران بابایی اند🥺
#حضرت_رقیه س
#محرم
ــــــــــــــــــــــــــــ
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
📚 #درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
💠 مادرانه ترین کتاب دفاع مقدس
🍂روایت زندگی مادر شهیدان خالقی پور؛
کتابی سرشار از روایتهای بارانی و آسمانی، روایتهای ناب مادرانه...
💌 برشی از کتاب:
دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم.
📖 درگاه این خانه بوسیدنی است
🖊️ به قلم: زینب عرفانیان
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
ــــــــــــــــــــــــ
قیمت کتاب 70/000ت
قیمت با تخفیف 65/000 ت
★᭄ꦿ↬ @hasebabu
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
﷽
🌱📚
اگر با مطالعۀ کتاب یادت باشد این سؤال برایتان ایجاد شد که چگونه میشود مانند حمید شد، یا چگونه میشود فرزندی چون حمید تربیت کرد، کتاب #کاش_برگردی را بخوانید.👌🌻
معتقدم این روایت نهتنها روایت مادر زکریا، بلکه روایت همۀ مادران شهدای سرزمین ماست.💚
این «د ر ا م» تنها «م ر ا د» دل ما بر «م د ا ر» زندگی یک «م ا د ر» نیست؛ بلکه مادرانهای برای همۀ نسلهاست.
آینهای روشن از همۀ مادرانی که از جگرگوشههایشان گذشتند تا ما طعم تلخ نا امنی را نچشیم.😢
این مادرانه فرصتی برای مرور تلاش همۀ مادران این سرزمین در تربیت نسل بالندۀ مدافعان غیرت و شهامت است.🍃
#کاش_برگردی
.
#لذت_متن:
دستش را که گرفتم یخ کرده بود، پاهایش می لرزید، رو به من گفت: عزیز نمی تونم راه برم، منو بغل می کنی؟
یک دستی فاطمه را بغل کردم و با دست دیگرم دوچرخه اش را گرفتم و راه افتادم، فاصله زیادی تا خانه نبود ولی آن چند دقیقه خیلی سخت گذشت،😢 فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک می ریخت🥺 و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است سنگ صبور این خانواده باشد... .🌿
هر چه جلوتر می رفتیم فاطمه محکم تر مرا بغل می کرد، می دانستم آغوش پدر می خواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر شهید را حس می کردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم...😔🥀