eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
651 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 همیشگی مون از /شهرستان مُهر🦋 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مبارکتون باشه 🌹 بمونید برام♡✓ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
دلتنگ نباش❤️🕊 (شهید روح الله قربانی) کتاب ؛ شهید روح الله قربانی، جلد چهاردهم از مجموعه مدافعان حرم و نوشته زینب مولایی است که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است...🌱🌱 کتاب دلتنگ نباش بخش هایی از زندگی شهید مدافع حرم روح الله قربانی از زبان همسر شهید خانم زینب فروتن می باشد که حاصل مصاحبه های مولف زینب مولایی با ایشان و نزدیکان شهید روح الله قربانی است..🌸🌖 ✍🏻نویسنده:زینب مولایی ▫️ناشر:روایت فتح ▫️قالب کتاب:زندگینامه 📖تعداد صفحات:۳۷۶ صفحه قیمت کتاب 73/000 ت قیمت با تخفیف 68/000 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
یه قاچ خوشمزه🍉😊 🕊💙 ده روز بعد از عقدش ، باید می رفت ماموریت ، یک اردوی اجباری بود که دانشگاه برگزار کرده بود... از دانشگاه با زینب تماس گرفت و تلفنی خداحافظی کردند..📞مقصد ماموریتشان جنگل بود.. وقتی رسیدند ، همگی توجیه شدند . گروه بندی شده بودند..هر یک از گروه ها را در نقطه ای از جنگل رها کردند و به آن ها نقطه مقصد را نشان دادند..باید هر یک از گروه ها در آن وضعیت زندگی می کردند و در موعد مقرر به مقصد می رسیدند...🌱🌱 زندگی در شرایط سخت خوراک روح الله بود.. بارها خودش را در این موقعیت قرار داده بود و حالا که به عنوان از آن ها چنین چیزی می خواستند ، کیف می کرد..پیچیدگی جنگل و بارندگی ها 🌧، کار را سخت می کرد. اما هر چه کار سخت تر میشد ، بیشتر لذت می برد...✨🌸 ـــــــــــــــــــــ ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🦋 📗 📕 📘 📒 ....... دوست کتابخون مون از 🌺 همیشگی باشین🌷
🍃 قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند. آخرهای صحبتشان بود. زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟» – بله – چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟ روح ‌الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید. کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه» زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.» روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت. دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم» ـــــــــــــــــــــــــــــ♡♡ـــــــــــــــــــــــــــ @hasibaa2📲 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💔 زینب عادت داشت، گل‌هایی را که روح‌الله برایش می‌خرید، پرپر می‌کرد و لای کتاب خشک می‌کرد. در یکی از نبودن‌های روح‌الله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ‌ها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمی‌دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روح‌الله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود: «عشــــقِ من دلتنگ نباش!» ـــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــ 🟢قیمت کتاب۱۶۰/۰۰۰تومان 🔴قیمت با تخفیف ۱۵۰/۰۰۰تومان ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
تو حواس من بودی از وقتی رفتی... همه سراغت را میگیرند هی می پرسند حواست کجاست؟ ــــــــــــــــ 📚 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•
🌹 همیشگی مون از ❤️ 📙 📗 📘 📕 ــــــــــــــــــــــــــــــــ همیشگی بمونی♡✓
🍃 قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند. آخرهای صحبتشان بود. زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟» – بله – چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟ روح ‌الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید. کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه» زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.» روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت. دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم» ـــــــــــــــــــــــــــــ♡♡ـــــــــــــــــــــــــــ @hasibaa2📲 ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💔 زینب عادت داشت، گل‌هایی را که روح‌الله برایش می‌خرید، پرپر می‌کرد و لای کتاب خشک می‌کرد. در یکی از نبودن‌های روح‌الله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ‌ها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمی‌دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روح‌الله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود: «عشــــقِ من دلتنگ نباش!» ـــــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــ 🟢قیمت کتاب175/000تومان 🔴قیمت با 130/000تومان ★᭄ꦿ↬ @hasebabu •┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•