هدایت شده از پایگاه فرهنگیتبلیغی بلاغ
VID_20191128_123626_a01.mp3
10.7M
﷽ ❁ #بیان_خیلی_خوب ❁
🔊 #دقیق و کامل بشنوید :
💎 تحلیل سردار سرلشکر #سلامی
🔰حضرت آیتالله خامنهای صبح چهارشنبه در دیدار بسیجیان، ضمن تقدیر از سخنان سردار سلامی، فرمودند: تحلیلی که جناب آقای سلامی، فرمانده محترم سپاه کردند نوشته بشود و در اختیار جوانها قرار بگیرد؛ بسیار خوب بود، #بیان_خیلی_خوبی بود. ۱۳۹۸/۰۹/۰۶
📢 #واجب_الانتشار
✉️ دوستان را به بلاغ دعوت نمایید.👇
@balaq_ir |بلاغ| balaq.ir
هدایت شده از بیداری ملت
🔴عرق شرم غلامحسين كرباسچي از مصاحبه وزير كشور و قهقهه هاي روحاني!/انتخاب
⏪با شاه مبارزه کرد زندان رفت از ترس توبه نامه نوشت و درخواست عفو ملوکانه کرد عرق شرم نریخت، خود را خلع لباس کرد عرق شرم نریخت، ریخت و پاش و فساد مالی کرد عرق شرم نریخت، زندان رفت عرق شرم نریخت، رشت الکتریک را داد همسرش بخورد عرق شرم نریخت، لیست رانتی بست باز عرق شرم نریخت
حسن ببین چه کردی که این غرق در عرق شرم شده
#بهلول
✍بیداری ملت
@bidariymelat
@bidariymelat
خدای بزرگی دارم...:
🔶پنجشنبه است
بافاتحه وصلواتی چشم به راهان را هدیه دهیم!!
🔴امام رضا(علیه السلام) در این باره فرموده اند: "هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و در کنار آن هفت مرتبه إنّا انزلناه بخواند، خداوند او را با صاحب قبر می آمرزد.
📙بحار الأنوار، ج 82، ص 169
💢روایتی کوتاه از آنچه در نجف اشرف گذشت
🔹🔸چهارشنبهشب، کنسولگری جمهوری اسلامی ایران با حمله یک گروه آشوبطلب حرفهای روبرو شد که رسانههای غربی اصرار دارند آنها را "معترض" بخوانند.
♦️مسلم است که متجاوزین توانستهاند دستکم بخشهایی از کنسولگری ایران در شهر مقدس نجف را به آتش بکشند.
♦️هنوز در خصوص میزان خسارات واردشده به ساختمان کنسولگری، اظهارنظر رسمی وجود ندارد.
♦️بر اساس گزارش منابع محلی، متجاوزین به کنسولگری ایران در شهر نجف، نه از اهالی این شهر بلکه عموماً گروهی نقابدار بودهاند که با برنامهریزی برای این اقدام و آتشافروزی به نجف آمده بودند.
♦️اعضای هیئت دیپلماتیک ایران، پیش از تجاوز به کنسولگری، توسط نیروهای امنیتی عراق از محل ساختمان کنسولگری خارج شدهاند. تا این لحظه گزارشی از آسیبدیدن هیچیک از اعضای هیئت دیپلماتیک ایرانی منتشر نشده است.
♦️چهل و هفت نیروی امنیتی عراقی در جریان حمله به کنسولگری ایران در نجف زخمی شدهاند.
♦️شبکه سعودی العربیه که در عراق ممنوعالفعالیت است، از ابتدا اقدام به پخش مستقیم حمله به کنسولگری ایران در نجف کرده و این احتمال وجود دارد که از برنامهریزی برای حمله به آن آگاه بوده
#اینچنین_بودند...
همراه آقا میرفتیم درس.
چشمم افتاد به نعلینشان. قسمتی از کفهاش جدا شده بود.
میدانستم خودشان وقت نمیکنند. اهل زحمتدادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سالها در کنارشان بودم.
بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلینتون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.»
آقا سرش را بهطرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟»
همیشه وقتی شوخی میکردند، میخندیدم. اینبار هم مثل همیشه؛ ولی یکدفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با اینهمه عبادت و بندگی، هنوز هم بهفکر درستکردن خودش است، اما من...».
📚 در خانه اگر کس است، ص١۶؛ بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظمله
🌺🌺🌺🌺🌺
هدایت شده از رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
#عکس_نوشت | دکتر کارلو کوربوچی #تازه_مسلمان ایتالیایی:
✅بزرگترین آرزویم تحقق بخشیدن تعالیم اسلام است....
https://rahyafteha.ir/67562
#رهیافته
🌐 @rahyafte_com
خدای بزرگی دارم...:
از افلاطون پرسيدند :شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟
پاسخ داد : از كودكى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود .
ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند .
طورى زندگى مى كند كه انگار هرگز نخواهد مرد ، و بعد طورى مى ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است .
انقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست ، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست.
🌺❤️🌷🌺❤️🌷🌺❤️🌷🌺
🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏در این سه مورد سوگند اعتبار ندارد
🔹قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): لَا يَمِينَ فِي غَضَبٍ وَ لَا فِي قَطِيعَةِ رَحِمٍ وَ لَا فِي جَبْرٍ وَ لَا فِي إِكْرَاهٍ.
🔻امامصادق عليهالسلام فرمود:
سوگند در حال خشم، يا براى قطع ارتباط با خويشان يا از روى اجبار و اكراه، اعتبار ندارد.
📚الكافي، ج7، ص: 442.
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
🍒🍎🍏🍒🍎🍏🍒🍎🍏پادشاهي وزيري داشت كه هر اتفاقي مي افتاد وزیر ميگفت:خيراست!!
روزي دست پادشاه درسنگلاخها گيركرد ومجبور شدند انگشتش را قطع كنند،وزيردر صحنه حاضر بودگفت:خيراست!
پادشاه ازدرد به خود ميپيچيد،از رفتار وزير عصبي شد،اورا به زندان انداخت،۱سال بعد پادشاه كه براي شكار به كوه رفته بود،در دام قبيله اي گرفتارشد كه بنا بر اعتقادات خود،هرسال ۱نفررا كه دينش باانها مختلف بود،سر ميبرندو لازمه اعدام ان شخص اين بودكه بدنش سالم باشد
وقتي ديدند اسير،يكي از انگشتانش قطع شده،وي را رها كردند🍎🍏
انجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود:خير است!
پادشاه دستور ازادي وزير را داد
وقتي وزير ازاد شد و ماجراي اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد،گفت:خيراست!
پادشاه گفت:ديگرچرا؟؟؟
وزير گفت:از اين جهت خيراست كه اگرمرا به زندان نينداخته بودي و زمان اسارت به همراهت بودم،مرا به جاي تو اعدام ميكردند ...🍎🍏
نتیجه هراتفاقی که برایتان می افتد خیری دران است اگربخدااطمینان داشته باشین...پس دیدتان راخیرکنیدچون کارگردان دنیاخداست...
🍎🍏🍎🍏
@hashemy313
✅ هیچگاه،
«مشکلاتتان را»،
برای «مردم» تعریف نکنید.
«نیمی از آنها»،
«علاقهای» به «شنیدنش ندارند»،
و «نیمی دیگر» هم،
از شنیدن آن «خوشحال میشوند.!»
و «شما»،
در هردو صورت «کوچک میشوید.»
🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺
میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه یک پا داشت .
فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست.
سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبك را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.»
سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: «هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جــــــدا شود!»
*قابل توجه وطن فروشای نامرد
👌👂سوغاتی هندی👳🏻
داستانی عبرت آموز از عزت و شرف و کرامت مردم یک سرزمین*
👇 بخوانیم و قدر خودتان و شهدایتان را بدانید.
⭐در زمان اشغال هند توسط بریتانیا خبیث، روزی افسر انگلیسی بدون هیچ دلیلی سیلی محکمی به یک شهروند هندی زد. شهروند ساده هندی چنان با مشت به روی افسر بریتانیایی زد که او از اثر شدت ضربه به زمین افتاد.
افسر بریتانیایی از این عکس العمل هندی وحشت زده و خشمگین شده بود ولی چون تنها بود چیزی نگفت و بطرف مقر سربازان بریتانیایی رفت تا با گرفتن نیرو برگردد و جواب مرد هندی را بدهد که جرات کرده به افسر امپراطوری سیلی بزند که آفتاب در قلمرو آن غروب نمی کند.
پیش ژنرال انگلیسی رفت و درخواست کرد تا سرباز به او بدهد و برگردد و آن ضربه را تلافی کند.اما ژنرال بدون این که جواب او را بدهد او را به اتاقِی برد که در آن پول نگهداری می شد و گفت : 50000 روپیه بردار و برو نزد آن هندی و در مقابل کاریِ که انجام داد به او بده و معذرت بخواه!
با شنیدن این حرف معترضانه گفت: هندی بدبخت و نوکر به یک افسر ملکه سیلی زده است و این یعنی بی احترامی به امپراطوری انگلیس ولی شما بجای مجازات به من می گویید به او پول بدهم و عذرخواهی کنم ؟!!
ژنرال با خشم گفت: این یک دستور است، باید بدون چون و چرا اجرا کنی .
افسر به ناچار پول را به مرد هندی داد و عذرخواهی کرد.
هندی پذیرفت و با خوشحالی تمام پول را از او گرفت و یادش رفت که او حق داشته اشغالگر وطنش را بزند!
پنجاه هزار روپیه آن زمان پولِ هنگفتی بود و او با آن خانه خرید و با بقیه اش چندین ریکشا (وسیله ی حمل و نقل درون شهری در هندوستان) گرفت و با استخدام چند راننده آن ها را به کرایه داد...
روزگار گذشت و از قِبَل آن50هزار به یکی از تجارِ شهر تبدیل شد .... *او فراموش کرده بود که با گرفتن پول از کرامتش گذشته ولی انگلیسی ها آن سیلی او را فراموش نکرده بودند* .
سالها بعد!!روزی ژنرال انگلیسی، افسرِی را که از آن هندی ضربه سختی خورده بود فراخواند و به او گفت: آیا آن هندی را که به تو سیلی زده بود به یاد داری؟
افسر پاسخ داد : بلی چگونه می توانم او را فراموش کنم .
ژنرال گفت :
حال وقتش است که بروی و انتقام آن سیلی را ازش بگیری، ولی او را در حالی با سیلی بزن که مردم در دور و برش جمع باشند ...افسر گفت:
آن روز که هیچ کسی نداشت مرا از زدن او باز داشتی حال که صاحب جاه و جلال و خدمه شده است می گویی برو او را بزن؟!
می ترسم افرادش مرا بکشند!
ژنرال گفت:
خاطرت جمع باشد، نمی کشند، فقط برو و آن چه را که گفتم ،انجام بده و برگرد.
وقتی افسر انگلیسی داخل خانه هندی شد او را در میان جمع کثیری از مردم یافت در حالی که خادمان و محافظانش او را احاطه کرده بودند، بدون مقدمه بطرف او رفت و با سیلی چنان محکم به رویش کوبید که برزمین افتاد، افسر ایستاده بود تا عکس العمل او را ببیند ولی هندی بدون هیچ عکس العملی از جایش هم بلند نشد و به طرف انگلیسی حتی چشم بالا نکرد!
افسر از تعجب دهنش باز مانده بود ولی خوشحال از گرفتن انتقام نزد ژنرال خود برگشت.
ژنرال به افسرش گفت: خیلی خوشحال به نظر می آیی و فکر می کنم متعجب شدی .
افسر پاسخ داد:
بلی برای بارِ اول که او را با سیلی زدم او از من محکم تر بر رویم کوبید درحالی که فقیر بود ولی امروز که او صاحب جاه و جلال و خدمه است حتی پاسخ سیلی ام را با حرف هم نداد، این مرا به تعجب واداشته است .
ژنرال در پاسخ افسرش گفت :
دفعه اول او «کرامت»ِ داشت و آن را بالاترین سرمایه خویش می پنداشت برای همین از آن دفاع کرد .
ولی دفعه دوم، او کرامت خود را در مقابل پنجاه هزار روپیه فروخته بود برای همین از آن نتوانست دفاع کند «چون می ترسید که مصالح و منافع خود را از دست بدهد»
این داستان، حکایت افراد زیادی است.
*آنان که با گرفتن پول و مقام از طرف صاحبان قدرت، حقوق و وام نجومی ،ملک و زمین و اموال، رانت و اختلاس و پارتی و سایر امتیازات، فرستادن فرزندان شان به اروپا و آمریکا و ... کرامتِ خویش را فروخته اند، از ترس باختن اندوخته های کاذب خود لال مشده اند و حرفی نمی زنند* !
ان شاالله نظام اسلامیمان و رهبر عزیزمان و آحاد ملت ایران عاقبت بخیر شوند و محققاًخداوند مزد مقاومت آنان را بزودی خواهد داد.
✌✋❤️❤️❤️❤️❤️❤️