هدایت شده از 📌تبلیغات خبر فوری📌
🌱 بگو چه مزاجی داری؟
تا بگم بهترین گیاهان دارویی برای تو چیه :
🔥 صفـراوی (گرم و خشک)
⛅️ دمــوی ( گرم و تر )
❄️ سوداوی (سرد و خشک)
🌧 بلغمی ( سرد و تر)
👌من بلغمی بودم خیلی پیشنهادای توپی داد👆
4.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسابقه مرگبار گاوبازی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
هدایت شده از تبلیغات گسترده ترابایت
🔴 دکـتـر عـزیـزی
✍ از همه هموطنان عزیز دعوت میکنم تا در کانال «روانشناسی دکتر عزیزی» عضو شوند
جهت عضویت کلیک کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/3345744880Cfce035a273
+تراپی ؟ - نه ممنون
به پادکستای دکترعزیزی گوش میدم👆
هدایت شده از 📌تبلیغات خبر فوری📌
3 تا صلوات بفرست انگشت مبارکتو بزن رو این کندوها ببین برات چی میاد؟👇👇
🍯🍯🍯🍯🍯🍯🍯
🍯🍯🍯🍯🍯🍯🍯
🍯🍯🍯🍯🍯🍯🍯
🍯🍯🍯🍯🍯🍯🍯
🍯🍯🍯🍯🍯🍯🍯
من زدم😍 خیلی عالی بود برا من👆 👌
درگذشت حیدر حبیبی جوان ورزشکار مشهدی / تصادف پژو با نرده های کنار خیابان
حیدر حبیبی، جوانی با قامت ورزشی و روحیهای پر از رویاهای زیبا، متولد ۱۳۸۲ بود. او از همان کودکی هم اهل علم بود و هم در کمک به پدر، همدلی نشان میداد.پس از پایان تحصیلاتش، خدمت سربازی را آغاز کرد و در لشکر ۷۷ ارتش وظیفهاش را میگذراند.
حیدر عشق بیپایانی به امام رضا (ع) داشت و اشکهایش به پای نام امام حسین (ع) جاری میشد. ورزش کشتی نیز به او روحیه پهلوانی بخشیده بود.
اما بامداد هجدهم اردیبهشت ماه، دفتر زندگی این پسر مهربان بسته شد. حادثهای دلخراش در بلوار خیام مشهد رخ داد. حیدر که سرنشین خودروی پژو ۴۰۵ بود، در تلاش برای جلوگیری از تصادف با خودرویی دیگر، ناگهان از مسیر منحرف شده و به شدت با نردههای کنار خیابان برخورد کرد و خودرو واژگون شد.
با آنکه حیدر میدانست پدر و مادرش مشتاق دیدن رخت دامادیاش و برادر و خواهرش چقدر او را دوست دارند، جان عزیزش را از دست داد و به آسمان پر کشید./رکنا
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
هدایت شده از تبلیغات گسترده ترابایت
😍 آقای اصغری رو که میشناسی 😍
😳 ایشون تو 5 سال گذشته هزاران بیمار رو با محصول عجیبش و مشاوره صحیح درمان کرده
😔 کسایی که امیدی به درمان نداشتن
از کشورای دیگه براش میان ایران 😱
بعد شما کانالشو نداری ؟ 😐
⬇️این کانال مستقیم زیر نظر خودشونه👇
https://eitaa.com/joinchat/2495742208Ca66702eb2e
میتونی برا هر بیماری مشاوره بگیری 😍👆۱۹
تلخ ترین سرنوشت زن جوان در خانه فساد / مینا از دخترش دور افتاد
مینا در خانوادهای پرجمعیت و در شرایطی بسیار سخت به دنیا آمد. پدرش کارگر فصلی بود و بیشتر ایام سال بیکار میماند. وضعیت مالی خانواده، همواره بحرانی و نگرانکننده بود. مینا روزهای کودکیاش را با صدای فریادها و مشاجرات والدینش آغاز میکرد؛ صدای شکستن ظرفها، تهمتها و دعواهایی که فضای خانه را پر میکردند. با وجود این، مینا دختری خوشقلب و امیدوار بود. رویایش این بود که روزی اوضاع بهتر شود، پدرش کاری مناسب پیدا کند و مادرش برایش لباسهای نو مدرسه بخرد، درست مثل دوستانش. اما روزها میگذشتند و تغییری در زندگیشان حاصل نمیشد، و کمکم امید در دل مینا کمرنگ شد.
در کنار این مشکلات، نگاههای سرد و سنگین اطرافیان نیز بار مضاعفی بر دوش او میگذاشت. با این حال، مدرسه و بودن در کنار دوستانش، دلخوشی کوچکی برایش بود؛ پناهگاهی موقت از طوفان زندگی. ولی این آرامش هم دوام چندانی نداشت. با افزایش فشارهای اقتصادی و شدت گرفتن تنشهای خانوادگی، بالاخره اتفاقی که مینا سالها از آن میترسید، رخ داد: خانوادهاش اعلام کردند که دیگر توان تأمین هزینه تحصیل و زندگیاش را ندارند، و مینا مجبور شد مدرسه را رها کند تا به خانواده کمک کند.اما این تازه آغاز تلخیهای زندگیاش بود. شرایط زمانی وخیمتر شد که خانوادهاش او را مجبور کردند با پسر یکی از بستگان دور ازدواج کند. بهروز، مردی بیمسئولیت، بداخلاق، خوشگذران و معتاد بود. مینا که تنها ۱۵ سال داشت، میدانست این ازدواج تنها راهی برای فرار خانواده از فشار مالی است، اما در دل هنوز امیدوار بود که شاید این زندگی مشترک برایش بهتر از گذشته باشد.
در ابتدا، اوضاع نسبتاً آرام بود، اما بهمرور زمان چهرهی واقعی زندگی مشترک نمایان شد. مشاجرات پیدرپی و بیپایان بین مینا و همسرش، فضای خانه را متشنج کرده بود. پس از چند سال، روزی مینا خبر بارداریاش را به بهروز داد؛ خبری که ابتدا باعث خوشحالی او شد. آنها نام دخترشان را هستی گذاشتند. بهروز وعده داد که بهخاطر فرزندشان تغییر کند و اعتیاد را کنار بگذارد، اما این وعدهها نیز مانند بسیاری از قولهای دیگرش، توخالی بود.
با گذر زمان، نهتنها تغییری در زندگیشان ایجاد نشد، بلکه اوضاع بدتر از قبل هم شد. سرانجام، آن دو تصمیم به جدایی گرفتند. حضانت هستی به پدرش واگذار شد و مینا دردی تازه را تجربه کرد؛ دوری از فرزندی که برایش تمام دنیا بود. او بارها برای دیدن هستی تلاش کرد، اما هر بار با سکوت یا بیخبری مواجه شد، تا آنکه با تغییرمحل زندگی بهروز، امید دیدار دخترش نیز از میان رفت.
اندوه، تنهایی، و ناامیدی تمام وجود مینا را فرا گرفته بود. در حالیکه روی نیمکتی در پارک محله نشسته بود، زن میانسالی به سراغش آمد؛ زنی مهربان که به صحبتهای مینا گوش داد و آرامشش، دلگرمی موقتی برای دل شکستهی او شد. این آشنایی ادامه پیدا کرد، تا روزی آن زن قرصی به مینا داد و گفت که با خوردن آن، دردهایش را فراموش خواهد کرد.
مینا، با تردید، قرص را قورت داد و بهناگاه موجی از آرامش ساختگی سراسر وجودش را در بر گرفت. چند روزی به همین منوال گذشت و زن ناشناس، بدون درخواست پول، قرصها را به او میداد. اما این آرامش، بهایی سنگین داشت. قرصها اعتیادآور و گرانقیمت بودند، و بهزودی مینا مجبور شد برای بهدستآوردنشان، به خواستههای تحقیرآمیز آن زن تن دهد.
اعتیاد، بهتدریج کنترل زندگی او را بهدست گرفت و مینا، خود را گرفتار در دنیایی دید که هیچگاه حتی تصورش را هم نمیکرد. در نهایت، در یکی از عملیاتهای پلیس، مینا در یک خانه فساد دستگیر شد.
در گوشهی بازداشتگاه، اشکریزان به مسیر زندگیاش فکر میکرد؛ به همهی انتخابهایی که او را تا اینجا رسانده بودند. اما در دل تاریکی، جرقهای از امید روشن شد. اشکهایش را پاک کرد، خودش را جمعوجور کرد و باصدایی محکم گفت: «میخوام با مشاورتون صحبت کنم.»
نظر کارشناس روانشناسی:
فاطمه احمدی، کارشناس ارشد روانشناسی، در تحلیلی روانشناختی از زندگی مینا معتقد است که بستر خانوادگی ناسالم و سبک فرزندپروری نادرست، زمینهساز بسیاری از مشکلات بعدی او بوده است. نبود ارتباط مؤثر با والدین، فشارهای مالی شدید، و محرومیت از آموزش مهارتهای زندگی، موجب شد مینا نتواند بهدرستی با مشکلاتش روبهرو شود.
ازدواج اجباری با فردی نامناسب، بدون هیچ پیشزمینهای از شناخت و آموزش، نهتنها راهحل نبود، بلکه موجب تشدید بحران شد. پس از جدایی، نداشتن مهارت جراتمندی و ناتوانی در حل مسئله، باعث شد که او برای فرار از دردهای زندگی، به مصرف مواد مخدر پناه ببرد و در نهایت درگیر آسیبهای عمیقتری شود./رکنا
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
هدایت شده از 📌تبلیغات خبر فوری📌
ست شال و کیف مانتو سوزن دوزی فقططط 750 تومن 😳👆👆
✨اینجا هم لباس بچه داریم هم کیف و کفش 😍😍
✨✨گران نخرید اینجا خرید مستقیم از تولیدیه
✨✨این همون کاناله که همه دنبالش میگشتید لباس بچه ۴۰۰ تومن کفش ۳۰۰ تومن 😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/815400093C4156fb6f42
این دختر 18 ساله گل نمی فروخت سارینا گل می کشید!
من سارینا هستم ۱۸ ساله ام در یک خانواده ۷نفری زندگی میکنم که چهار برادر بزرگتر دارم وپدر ومادرم همیشه برایم تعریف میکنندکه حسرت فرزند دختر داشته اند وبا به دنیا آمدن من خیلی خوشحال شده اند اما همین تک دختر بودن باعث شد که مدام در حال مراقبت از من باشند ومن حتی اجازه تنها به مدرسه رفتن را نداشتم.
برادرانم مدام به من امر ونهی میکردند و با کوچکترین خطای من در خانه جنجال به پا میشد وهمین موضوع باعث شد که از طرف دوستانم طرد شوم چون من نمیتوانستم با آنها همراه شوم وبا آنها به کتابخانه،پارک یا حتی به خانه برگردم وچند بار که مخفیانه با آنها همراه شدم خانواده ام به دوستانم تذکر دادند وآنها هم کم کم از من فاصله گرفتن ومن روز به روز بیشتر افسرده میشدم تا جایی که اصلا دوست نداشتم از خانه بیرون بروم وهمین موضوع باعث خوشحالی بقیه شده بود وفکر میکردن که که چقدر عالی است که دستور آنها را اجرا کرده ام اما نمیدانستند که من در تنهایی خودم محصور شده ام .به عنوان جایزه دیپلم گرفتنم پدرم برایم گوشی خریدو همین گوشی تمام تنهایی مرا پر کرد ومن هم تمام وقتم را در شبکه های اجتماعی سپری میکردم تا اینکه یک نفر به من پیام فرستاد که قصد دوستی با من را دارد من هم که احساس تنهایی شدیدی میکردم درخواست او را قبول کردم وخودم را فریب دادم که از پشت گوشی قرار نیست به من آسیبی برساند.متوجه شدم که یک آقای ۲۸ساله است وبه تنهایی زندگی میکند .او مدام من را تحسین میکرد و به مرور برای هم عکس میفرستادیم وساعتها با هم چت میکردیم مدام میگفت که دوست دارد من را ببیند من هم یک روز که پدر وبرادرانم به مسافرت رفته بودن وفقط من ومادرم درخانه بودیم با التماس مادرم را راضی کردم که بیرون بروم .درجایی به دور از خانه قرار گذاشتیم وبرای اولین بار علی را دیدم .خیلی خوشتیپ بود واصلا به او نمی آمد که 28ساله باشد در قرار اول مدام به من محبت میکرد وبه من احساس ارزشمندی میداد.چندین بار دیگر مخفیانه با او ملاقات کردم تا اینکه یک روز که اورا دیدم به من سیگار تعارف کرد ومن هم خواستم امتحان کنم .تمام آن روز حال خوبی داشتم وشاد بودم وعلی گفت که داخل سیگار گل بوده ومن هم که اطلاع دقیقی از گل نداشتم از اوخواستم که برایم بیاورد چون از افسردگی خسته شده بودم.حدود 3 ماه مدام مصرف میکردم ودر این بین مدام پول زیادی برای علی میفرستادم و او از طریق خواهرش گل را به درب منزل ما میفرستاد .کم کم پس اندازم تمام میشد وعلی هم کمتر به من توجه نشان میداد و چند روز بود که از اوخبری نداشتم تا اینکه دختری که به من مواد میرساند گفت که اصلا خواهر علی نبوده وعلی او را هم فریب داده وچند روز است که از کشور خارج شده است.تمام موضوع را برای مادرم گفتم والان برای ترک گل به اینجا آمده ایم./رکنا
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
هدایت شده از تبلیغات گسترده ترابایت
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶قابل توجه خانم ها👆🏻
افرادی که مشکل چین و چروک های پوستی دارید کلیپ رو کامل ببینید👆🏻👆🏻
این کرم جوان کننده جوری چروکاتون رو از بین میبره که انگار بوتاکس کردین😳👌🏻
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با تخفیف ویژه روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/NdkGW
https://landing.saamim.com/NdkGW
هدایت شده از 📌تبلیغات خبر فوری📌
🔥 چیستان - درجه سختی : متوسط
❔اگه گفتید پرنده ها مشقاشونو توی چی مینویسن؟
👈 پاسخ معما
👈 پاسخ معما