eitaa logo
«حوادث»
9.9هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
11.9هزار ویدیو
13 فایل
☫ ﷽ ☫ کانال حوادث موثق ترین و جدیدترین حوادث روز ایران و جهان تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/2470642016C31359a7823 . . . . . #ترک_کانال . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
410.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم واکنش به موقع ترک نشین موتور از حادثه 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
یه تجربه متفاوت از درمان دیسک _ بدون تیغ جراحی! می‌گفتن «۳ تا دیسک پاره‌ست، فقط جراحی جواب می‌ده!» ولی پدرم با یه روش متفاوت، دوباره بدون جراحی راه رفت. شب‌ها از درد نمی‌خوابید، پاش بی‌حس می‌شد… تا اینکه با یه کانال آشنا شدیم که همه‌چی رو تغییر داد. رضایت‌های آخر کانال رو ببین… خودت دلیل موندن ما رو می‌فهمی. https://eitaa.com/joinchat/3498508525Cc3548bddf5
دیسک کمرت اذیته؟ بیا راه حل طبیعیشو پیدا کن! نه تیغ، نه قرص، فقط یه روش خاص... اگه دنبال تغییر مسیری، اینجاست آغاز... https://eitaa.com/joinchat/3498508525Cc3548bddf5
مرگ مرموز موادفروش جنایتکار در زندان یک قاچاقچی موادمخدر که به اتهام قتل یکی از مشتریانش در زندان به سر می‌برد، به طرز مرموزی جان باخت. به گزارش هشمهری، این حادثه در زندان شهر کمبریج‌شایر در انگلستان رخ داد. ساموئل هنبری، ۶۴ ساله یک فروشنده مواد‌مخدر بود که مدتی قبل به جرم قتل اندرو فلامسون دستگیر شد. ‌اندرو یکی از مشتریان ساموئل بود که از وی موادمخدر به ارزش 400پوند خریده بود اما پولش را نمی‌داد. مرد موادفروش بارها به سراغ مشتری‌اش رفته و با او بر سر پول مواد مشاجره کرده بود و در نهایت وقتی دید که قرار نیست به پولش برسد، نقشه جنایت کشید. او به همراه 3نفر از دوستانش سوار یک خودرو شده و به کمین اندرو نشستند. سپس او را تعقیب کرده و در جاده‌ای خلوت با سرعت به سمت وی راندند و او را زیر گرفته و به طرز هولناکی به قتل رساندند. به‌دنبال این جنایت، پلیس تمامی متهمان را دستگیر کرد و ساموئل به اتهام قتل به حبس ابد محکوم و به زندان کمبریج‌شایر منتقل شد. اما در روزهای پایانی هفته گذشته، مأموران زندان با جسد او در سلولش رو‌‌به‌رو شدند و حالا تحقیقات برای مشخص شدن علت مرگ این مرد آغاز شده است./جنایی 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم حادثه ریزش سنگ در جاده کوهستانی 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
‌🤕سردرد ، اضطراب ، افسردگی داری؟👈🏻باید اینو بخوری 🤮 دل درد ، ترش‌کردن ، نفخ داری؟👈🏻باید اینو بخوری 🦿دیسک ، گرفتگی ،سیاتیک داری؟ ‌ ‌👈🏻باید اینو بخوری 👨‍🦲ریزش‌مو ،مشکلات پوستی داری؟👈🏻باید اینو بخوری 🍶 برا همه‌چی راهکار داره👇 https://eitaa.com/joinchat/2495742208Ca66702eb2e
‌🔴 بگو چه بیماری ای داری ...تا بگم طب‌سنتی برات چه توصیه‌ای داره : 🔹افسردگی 🔹اضطراب 🔹خستگی‌زیاد 🔹چــــاقــــی 🔹کبدچرب 🔹فـشار بالا 🔹مـیگــرن 🔹دیسک 🔹معده‌و‌گوارش 🤌 خدایی مشاوره هاش عالیه☝️(رایگان)
عشق به دختر همسایه برای پسر جوان عاقبت خوشی نداشت مردی جوان که به سرقت روی آورده و گرفتار مواد مخدر شده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد. این مرد داستان زندگی‌اش را این طور تعریف کرد: در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمدم و در کنار پدرم به امورکشاورزی مشغول شدم. اوضاع اقتصادی پدرم به هیچ وجه مناسب نبود؛ به همین خاطر خواهرم زمانی که ۱۴سال بیشتر نداشت، به اجبار خانواده ام تن به ازدواج با مردی میان‎سال داد که هیچ سنخیتی باهم نداشتند. این گونه بود که خواهرم بعد از ۵سال زندگی مشترک از شوهر معتادش طلاق گرفت و به خانه پدرم بازگشت چرا که دیگر نمی توانست توهمات و کتک کاری های مردی را تحمل کند که موادمخدر همه چیزش بود.خلاصه من هم در این شرایط و در حالی که وارد هجدهمین بهار زندگی ام شده بودم، به دختر همسایه دل باختم. «سمیرا» ۳سال کوچک‎تر از من بود ولی چهره ای شاد داشت و با خنده ها و هیجان هایش به من انرژی می داد. آن روزها به چیزی جز سمیرا نمی اندیشیدم و او همه رویاها و آرزوهایم بود تا این که بالاخره با توافق خانواده ها و با عقد غیررسمی با یکدیگر نامزد شدیم و این گونه روزهای شاد زندگی من شروع شد. ولی ۲ سال بعد به طور ناگهانی پدر سمیرا از برگزاری مراسم عقدکنان رسمی سر باز زد و مخالفت خودش را با ازدواج رسمی ما اعلام کرد. او اجازه نداد من و سمیرا پای سفره عقد بنشینیم چرا که مرا با این وضعیت بیکاری و اقتصاد پایین خانواده ام مناسب دخترش نمی دید. به همین دلیل او دست خانواده اش راگرفت و به شهر دیگری نقل مکان کردند. با رفتن سمیرا از زندگی ام، ضربه سخت روحی و روانی به من وارد شد و به گوشه گیری روی آوردم. حالا جوانی ساکت وآرام بودم که فقط در کنار پدرم به مزرعه می رفتم و مشغول کار می شدم. یک سال بعد از این ماجرا بود که پدرم پیشنهاد داد با راضیه ازدواج کنم. او دختر صاحب زمین هایی بود که پدرم در آن جا کشاورزی می کرد.پدر راضیه وضعیت مالی خوبی داشت و تقریبا از افراد ثروتمند روستا محسوب می شد ولی من زیاد راضی به این ازدواج نبودم چرا که «راضیه» ۱۰سال از من بزرگ‎تر بود و نمی توانستیم یکدیگر را درک کنیم. با وجود این با اصرارهای پدرم پذیرفتم و متقاعد شدم که با «راضیه» ازدواج کنم. او دختر خوب و بااخلاقی بود و من به این خاطر خوشحال بودم. طولی نکشید که برای زندگی مشترک به شهر آمدیم و من با سفارش پدر راضیه در یک شرکت خصوصی به عنوان «آبدارچی» مشغول کار شدم. بعد از یک سال خداوند پسری به ما عنایت کرد که فضای زندگی مشترک ما را تغییر داد. در این شرایط برادر «راضیه»هم به شهر آمد تا در کنار ما زندگی کند. این بود که اختلافات ما از همین جا شروع شد چرا که اخلاق و رفتار من و عباس به شدت با یکدیگر متفاوت بود و من نمی توانستم رفتارهای کودکانه او را تحمل کنم. البته پدر و مادر راضیه هم به مشهد می آمدند و مدتی طولانی را در خانه ما مهمان می شدند که این موضوع هم به اختلافات خانوادگی بین من و راضیه دامن می زد؛ چرا که آن ها در این مدت در زندگی ما دخالت می کردند و رفتارهای «راضیه» هم تغییر می کرد .از سوی دیگر من که اهل هیچ دود و دمی نبودم به خاطر همین درگیری های خانوادگی به مصرف سیگار و بعد هم به استعمال مواد مخدر روی آوردم و مدتی بعد از محل کارم اخراج شدم. حالا دیگر نمی توانستم مخارج زندگی را تامین کنم به همین خاطر راضیه را به همراه پسرم به روستا فرستادم تا مدتی را در کنار خانواده اش روزگار بگذراند. من هم که آواره کوچه و خیابان ها شده بودم، به سختی مخارج اعتیادم را تامین می کردم. در همین روزها بود که هنگام پرسه زنی در یکی ازخیابان ها چشمم به موتورسیکلتی افتاد که روشن بود. بلافاصله شیطان فریبم داد و موتورسیکلت را به سرقت بردم. پلاک آن را کندم و یک پلاک دست‎نویس روی آن نصب کردم و به مسافرکشی با آن پرداختم تا حداقل هزینه های اعتیادم را تامین کنم. چند روز بعد با موتورسیکلت به روستا رفتم تا همسر و فرزندم را ببینم ولی بازهم درگیری بین من و خانواده «راضیه» شروع شد. پدرش مدعی بود باید تکلیف دخترش را روشن کنم! من هم گفتم با موتورسیکلت کار می کنم و زمانی که توانستم خانه ای را اجاره کنم به سراغ همسرم می آیم! این گونه بود که دوباره به مشهد بازگشتم و به مسافرکشی با موتورسیکلت سرقتی ادامه دادم ولی چندروزبعد ناگهان گشت موتوری کلانتری شهید نواب صفوی در کنارم توقف کرد و ماموران با مشاهده پلاک موتورسیکلت ، مرا به کلانتری انتقال دادند. این جا هم مجبور شدم به ماجرای سرقت موتورسیکلت اعتراف کنم اما ای کاش … درحالی که جوان ۳۰ساله مدعی بود دیگرآبرویش رفته و همسرش طلاق می گیرد، رصدهای اطلاعاتی ماموران انتظامی با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان برای ریشه یابی سرقت های احتمالی دیگر این جوان آغاز شد. 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم حمله برق آسای شیر به مرد کنجکاو 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
🪄 دیگه وقتشه با موهای زائد خداحافظی کنی! 🅾️ جدیدترین روش حذف موهای زائد در کمتر از ۴ دقیقه 😱 بدون درد، بدون لیزر! 🔹 خواهرم استفاده کرد، پوستش مثل آینه شده! ✨ 🔹 انگار تازه از لیزر اومده بیرون😍 🔥 مناسب برای همه — بدون محدودیت پوستی یا سنی 💰 خیلی ارزون‌تر از لیزر 💨 خیلی سریع‌تر از وکس و اپیلیدی 📌 الان نوبت توئه! 👇 فقط با یه کلیک، وارد جمع ۵۱ هزار نفر شو که ازش نتیجـــه گرفتن:👇 https://eitaa.com/joinchat/2022310208C35fc95ad57
مادرشوهرم آلزایمر دارد؛ شوهرم طلاق می‌خواهد پونه و شوهرش برای طلاق اقدام کرده‌اند. به گفته پونه درخواست طلاق از طرف شوهرش است. او برای اعتمادآنلاین از زندگی مشترکش می‌گوید. *چرا می خواهی طلاق بگیری؟ محسن قصد جدایی دارد. او می‌گوید دیگر نمی‌خواهد با من زندگی کند. *نگفته چرا می‌خواهد طلاق بگیرد؟ می‌گوید اشتباه کرد با من ازدواج کرد .محسن چند سال است که جدا از من زندگی می‌کند. او بیشتر وقتش را با مادرش می‌گذارند. *چرا؟ مادرش مریض است. محسن دو برادر دارد که ایران نیستند و محسن مراقب مادرش است. چون من نمی‌خواهم این وضعیت را تحمل کنم محسن به من می‌گوید باید جدا شویم. *یعنی تو حاضر نیستی از مادرشوهرت مراقبت کنی؟ مادر شوهرم بیماری لاعلاجی دارد. او مبتلا به آلزایمر است. همه می‌گویند او را به خانه سالمندان ببرید اما محسن قبول نمی‌کند و می‌گوید نمی‌تواند مادرش را ترک کند. حتی اگر همه او را ترک کرده باشند. *فکر نمی‌کنی بهتر باشدبه شوهرت کمک کنی؟ مادرشوهرم 3 سال است که این بیماری را دارد و دکتر هم گفته معلوم نیست چند سال زنده باشد. من نمی توانم عمر و جوانی‌ام را پای او بگذارم. بچه‌هایش ممکن است دوست داشته باشند کنارش باشند اما وظیفه من نیست. *برادرشوهرهایت کمک نمی‌کنند؟ آنها فقط پول می‌فرستند. حتی به محسن گفتند که برای مادرشان پرستار بگیرد اما محسن می‌گوید پرستار هم نمی‌تواند کاری را که او برای مادرش انجام می‌دهد، انجام بدهد و باید خودش کنار مادرش باشد. *درخواست طلاق توافقی داده‌اید اما حالا می‌‎گویی محسن این درخواست را دارد. بله. من به خواست محسن اینجا هستم. عمرم را پای مادر او نمی‌گذارم اما به محسن هم حق می‌دهم که بخواهد جدا شود. ما توافقی از هم جدامی‌شویم. *بعد از طلاق چه می‌کنی؟ به زندگی عادی‌ام ادامه می‌دهم و سعی می‌کنم دوباره ازدواج کنم و بچه‌دار شوم./جنایی 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
نجات کودک دو ساله از مرگ حتمی در ساحل اسکله تفریحی کیش با اقدام به موقع نیروهای جمعیت هلال احمر یک کودک دو ساله از خطر غرق شدگی نجات پیدا کرد. جمعیت هلال احمر اعلام کرد: غرق‌شدگی کودک در محدوده اسکله تفریحی مقابل پایگاه ساحلی امام حسین (ع) کیش دریافت شد و به‌دنبال اعلام حادثه و درخواست کمک عمومی، نیروهای امدادی حاضر در پایگاه ساحلی هلال احمر به سرعت وارد عملیات شدند. دختر بچه ۲.۵ ساله پس از خارج‌سازی از آب، تحت اقدامات فوری احیای قلبی‌ریوی قرار گرفت و علائم حیاتی وی بازگشت. پس از تثبیت وضعیت اولیه، مصدوم توسط آمبولانس به مرکز درمانی منتقل شد./حادثه۲۴ 🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154