هدایت شده از 📌تبلیغات خبر فوری📌
کاملا معتبر و واقعی من خودم چندین ساله مشتریشم 😍بانصف قیمت از اینا کالا بدون کارتن میخرم،به هیچکسم نگفتم🤪
لینکش برات گذاشتم اول قول بده دعام کنی👇
https://eitaa.com/joinchat/3982098606C73680a6c10
آخرین پیامک مقتول راز جنایت را فاش کرد
قاتل بریتانیایی، به خاطر پیامی که قربانی قبل از مرگش برای دوستش ارسال کرده بود، دستگیر شد.
به گزارش همشهری به نقل از بیبیسی، ساعت 5 بعد از ظهر ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۴ پلیس بیرمنگام در جریان یک حمله مسلحانه مرگبار به یک خودرو با 3سرنشین در محله اکوهایلندز قرار گرفت. تحقیقات اولیه پلیس نشان داد که بیش از 20 تا 30 گلوله به خودرو و سرنشینانش شلیک شده است و هر سه سرنشین به نامهای آرکیا بری ۲۸ ساله، پسر ۵ سالهاش لندین بروکس و نامزدش اریک اشلی جونیور ۲۸ ساله، بر اثر جراحات ناشی از گلوله در ماشین جان خود را از دست دادهاند. در بررسی تلفن همراه قربانیان، مشخص شد که آرکیا اسم قاتل به نام «جاکو» را برای یکی از دوستانش پیامک کرده است.
ادامه تحقیقات نشان داد که جاکو لقب جاکوریان مکگرگور ۲۵ ساله، نامزد سابق آرکیاست. او در تصاویری که از دوربینهای مداربسته توسط پلیس به دست آمده، در حال رانندگی در نزدیکی ماشین آرکیا دیده شده است. بدینترتیب پلیس تحقیقات خود را برای دستگیری جاکو آغاز کرد و چند هفته بعد او در مخفیگاهش به دام افتاد. جاکو بعد از دستگیری در بازجوییهای پلیسی اعتراف کرد که تحمل جدایی از آرکیا را نداشته و بعد از اینکه متوجه شده او با فرد دیگری نامزد کرده، فهمیده که او را برای همیشه از دست داده است برای همین تصمیم گرفته همه آنها را از بین ببرد.
براساس گفته مقامات، جاکو در حال حاضر در زندان جفرسون نگهداری میشود و قرار است بهزودی محاکمه شود./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
رابطه پنهانی با مرد متاهل بعد از طلاق از شوهر خیانتکار
۲۱ ساله بودم که برای درمان سرماخوردگی به یکی از بیمارستان های مشهد رفتم. آن روز متوجه نگاههای جوانی شدم که به عنوان یکی از اعضای کادر درمانی در آنجا مشغول به کار بود. وقتی از بیمارستان بیرون آمدم، ناگهان او را مقابل خودم دیدم که پیشنهاد دوستی داد. من هم که بی میل به این موضوع نبودم، شماره تلفنم را در اختیارش گذاشتم و این گونه رابطه من و «یوسف» آغاز شد. یک سال با او قرارهای عاشقانه می گذاشتم و احساس می کردم بهترین روزهای زندگی ام را می گذرانم .
به گزارش روزنامه خراسان، خلاصه بعد از این مدت او به خواستگاری ام آمد و من هم که آخرین ترم تحصیلات کارشناسی ام را در دانشگاه می گذراندم، پای سفره عقد نشستم. حالا به این نتیجه رسیده بودم همه حرف هایی که درباره عشق های رنگی و روابط قبل از ازدواج می زنند پوچ و بی ارزش است چرا که خودم بعد از یک سال رابطه پنهانی با «یوسف» ازدواج کرده بودم. خلاصه دخترم به دنیا آمد و من زندگی رویایی را تجربه می کردم؛ اگرچه مانند همه زوج های جوان گاهی مشاجره هایی نیزبین ما بر سر موضوعات مختلف رخ می داد اما این قهر وآشتی های زودگذر تاثیری در عشق و علاقه من نداشت و خیلی زود با گفت وگو برطرف می شد. اما ماجرای تلخکامی های من از روزی شروع شد که پسرم را در سومین بهار زندگی دخترم باردار شدم و احساس می کردم روابط عاطفی بین من و «یوسف» کم رنگ شده و او توجه زیادی به من ندارد. وقتی اعتراض می کردم او پاسخ می داد به دلیل بارداری هورمون هایت تغییر کرده است و حساس شده ای! ولی حس ششم من اشتباه نمی کرد.
بالاخره یک شب با بررسی گوشی همسرم فهمیدم که او با یکی از همکارانش ارتباط غیراخلاقی دارد. زمانی که موضوع را برایش بازگو کردم، به شدت منکر ماجرا شد و ادعا کرد دچار سوءتفاهم شده ام! من هم دیگر موضوع را فراموش کردم تا این که پسرم به دنیا آمد اما این حس زنانه رهایم نمی کرد تا این که تماس های مشکوک «یوسف» شدت گرفت . به همین خاطر یک روز به محل کار همسرم رفتم و دیگر تردیدی برایم باقی نماند که آن ها مدت هاست با یکدیگر ارتباط نامتعارف دارند. در این شرایط به خانه پدرم رفتم و تقاضای طلاق دادم . برخلاف تصورم «یوسف» هم خیلی زود به طلاق توافقی راضی شد و من در برابر پذیرفتن سرپرستی فرزندانم، مهریه ام را بخشیدم و از او جدا شدم.
«یوسف» با همان همکارش ازدواج کرد و این گونه من روزهای سختی را می گذراندم. برای رهایی از این وضعیت در یک سالن زیبایی مشغول کار شدم و تنها به تربیت و مراقبت از فرزندانم می اندیشیدم. با کمک پدرم خانه ای خریدم و بعد از ۳سال در یک مهمانی فامیلی شرکت کردم . آن جا بود که متوجه نگاه های غیرعادی پسرخالهام شدم.
«صمد» درکنارم قرار گرفت و گفت و گوهای ما پر از اشاره ها و درخواست های پنهانی بود که فقط خودمان می فهمیدیم چه می گوییم! با آن که «صمد» متاهل بود ولی روابط پنهانی ما در حالی شروع شد که تصمیم به عقد موقت گرفته بودیم. در همین حال «صمد» آخر هر ماه به بهانه ماموریت کاری به مشهد می آمد و چند روز را باهم می گذراندیم. مدتی بعد او مدعی شد همسرش به ماجرای روابط ما مشکوک شده است و باید این ارتباط را کمرنگ تر کنیم تا او بتواند اعتماد همسرش را جلب کند. بالاخره ۳ سال از این روابط نامتعارف گذشت تا این که همسر«صمد» باردار شد و او آب پاکی را روی دستم ریخت و ارتباطش را با من قطع کرد. من هم برای حفظ آبرویم نتوانستم هیچ اقدامی بکنم! حالا اگرچه خوشحالم که مانند همکار همسرم یک زندگی دیگر را متلاشی نکردم اما به این نتیجه رسیدم که این عشق های پوشالی چیزی جزهوسرانی نیست! اگر چه بازهم دیگران از این تجربه ها عبرت نمی گیرند مگر آن که خودشان در این شرایط وحشتناک قرار بگیرند ای کاش …
با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های روانشناختی و اقدامات مشاوره ای برای رهایی زن ۳۴ ساله از این شرایط روحی و روانی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
متولدین ماها اگه دستشویی بودن ... !💩🧻🤌🏻
بکوب روی #مـاھ تولدت 😻😵💫👇🏿
•💗 🚽|فـروردین
•💗 🚽|اردیبهشت
•💗🚽|خــرداد
•💗🚽|تــیــر
•💗🚽|مــرداد
•💗🚽|شـهریور
•💗🚽|مـهــر
•💗🚽|آبـان
•💗🚽|بـهـمـن
•💗🚽|اسفند
•💗🚽|آذر
•💗🚽|دی
من دستشوییم کفش پاشنه دار بود🤢🚽💩
هدایت شده از 📌تبلیغات خبر فوری📌
🔮عـلـت مـرگ مـتـولـدیـن هـر مـاه⚰
متولد کدوم ماهی بزن رو لینک علت مرگت رو بفهمی 🙀💦
فَروردین⚰ اردیبهِشت⚰ خُرداد⚰
تیرِ⚰ مُرداد⚰ شَهریور⚰
مِهر⚰ آبان⚰ آذر⚰
دی⚰ بَهمن⚰ اسفند⚰
علت مرگ من تصادف بود☝️😰😱
نجات چهار محکوم به قصاص با ساخت مدرسه
اولیایدم جوان ۲۱ سالهای که به قتل رسیده است با شرط ساخت مدرسه از قصاص قاتلان گذشتند.
به گزارش سایت جنایی، اوایل سال ۸۹ در یکی از روستاهای شهرستان داراب در استان فارس پسر ۲۱ سالهای که زخمی شده بود پس از انتقال به بیمارستان بر اثر جراحات فوت شد. در روند درمان مشخص شد ضرب و جرح عمدی باعث مرگ او شده است. به این ترتیب ماموران پاسگاه نزدیک محل زندگی او در جریان قرار گرفتند.
به این ترتیب تحقیقات آغاز شد و خانواده پسر فوت شده گفتند: سر مسائل کشاورزی و تقسیم آب با خانواده دیگری اختلاف داریم که ممکن است در مرگ پسر ما دخالت داشته باشند.
به این ترتیب گفتههای اولیایدم مورد بررسی قرار گرفت و در جریان تحقیقات مشخص شد سه برادر جوان و داماد خانواده طرف مقابل در آخرین درگیری با مقتول با چوب و سنگ او را کتک زده و او را روانه بیمارستان کردهاند که به مرگش منجر شده است.
با بدست آمدن این نتایج سه برادر و داماد در حالی که فراری بودند تحت تعقیب قرار گرفتند تا اینکه دو ماه بعد از ماجرای مرگبار دستگیر شدند. متهمان در تحقیقات اعتراف کردند سر اختلافات کشاورزی خانوادهها چندین بار با هم درگیر شدند و آخرین بار هم همان درگیر مرگبار بود.
در نهایت با توجه به تقاضای اولیایدم برای قصاص قاتلان، پرونده در دادگاه مورد رسیدگی قرار گرفت و حکم قصاص هر چهار متهم پرونده به اتهام مشارکت در یک فقره قتل عمدی صادر و در دیوان عالی کشور تایید شد و به دادسرای استان فارس رفت تا اجراشود.
پس از آن چهار محکوم به قصاص سه بار به قرنطینه رفتند تا حکم اجرا شود، اما جلسات صلح و سازشی که تا آخرین لحظات ادامه داشت باعث توقف روند اجرای حکم شد. خانواده مقتول در هیچ یک از دفعات رضایت ندادند و فقط با مهلت به محکومان موافقت میکردند.
به هر ترتیب محکومان در زندان بودند تا اینکه دو سال قبل پدر مقتول فوت شد و پس از آن خواهر و برادران مقتول که وارث پدرشان بودند در کنار مادرشان به عنوان اولیایدم محسوب شدند. در تمام این مدت هم یکی از پروندههایی که جلسات صلح و سازش آن زیر نظر منوچهر محمودی مسئول شورای حل اختلاف شهرستان داراب و آذر شهسواری ادامه داشت پرونده این چهار محکوم به قصاص بود. در پی جلسات متعددی که زیر نظر این افراد و با همکاری دادستان و خیری از اهالی استان برای صلح و سازش این پرونده تشکیل شد در نهایت اولیایدم رضایت دادند که چهار نفر را قصاص نکنند.
این اتفاق پس از آن رخ داد که یک نیکوکار پیشنهادساخت مدرسهای به نام مقتول در روستا زادگاهش را به اولیایدم داد.
همین پیشنهاد نظر اولیایدم را جلب کرد و در حال حاضر زمینی خریده شده است که مقداری از پول آن را فرد نیکوکار داده و مقداری را هم خانواده قاتلان فراهم کردهاند. با آموزش و پرورش هم هماهنگ شده تا کلنگ این مدرسه به زودی به زمین بخورد و پرونده با نجات محکومان به قصاص پایان یابد.
این در حالی است که از سه برادر، دو نفر با توجه به مدت حبسی که تحمل کردهاند آزاد شدهاند، یکی از آنها هنوز زندانی است که مراحل آزادی او هم در حال انجام است، اما تلاشها برای نجات داماد هم ادامه دارد چون اولیایدم هنوز به او رضایت ندادهاند و قرار است در جلسات بعدی صلح و سازش جلب رضایت انجام شود./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
اعضای باند گروگانگیری پسر ۱۱ ساله بازداشت شدند
همه متهمان پرونده ربودن پسر ۱۱ سالهای که ۱۰ روز در اختیار گروگانگیران بود، دستگیر شدند.
به گزارش سایت جنایی، شروع تحقیقات این پرونده مربوط به نیمه دوم اسفند سال گذشته است که پسر ۱۱ سالهای از خانهاش در ولنجک تهران ربوده شد.
خانواده این نوجوان در زمان طرح شکایت گفتند: پسران مثل هر روز که به مدرسه میرفت از خانه بیرون رفت و منتظر سرویس مدرسه بود و ما فکر کردیم که او به مدرسه رفته، اما پس از چند ساعت از مدرسه او به ما زنگ زدند و گفتند او به مدرسه نرفته است. آن موقع دوربینهای دم در را دیدیم و الان هم برای شکایت آمدهایم.
وقتی ماموران تصاویر دوربینهای مداربسته را بررسی کردند و متوجه شدند سرنشینان یک خودرو سواری پسر نوجوان را با خود بردهاند.
پس از آن با توجه به حساسیت موضوع رییس پلیس آگاهی پایتخت تحقیقات پرونده را زیر نظر گرفت که در نهایت منجر به آزادی کودک ۱۱ ساله ربوده شده پس از ۱۰ روز اسارت شد.
سردار علی ولیپور گودرزی پس از آزادی کودک در جمع خبرنگاران گفت: پس از ۱۰ روز که چهار فرد مجرم با برنامهای از قبل طراحی شده این پسر را در مسیر مدرسهاش ربودند، تحقیقات همکارانم آغازشد.
این در حالی بود که به نظر میرسید آنها با جعل هویت مامور، کودک را سوار خودرو کرده و به مکانی نامعلوم منتقل کرده بودند.
پس از وقوع این جرم، تیمهای مجرب معاونت مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با حمایت عوامل اطلاعاتی وارد عمل شدند و سرانجام، در حالی که ماموران به دستگیری نفرات اصلی این آدمربایی نزدیک شدند، کودک ۱۰ ساله در نزدیکی خانه اش رها شد.
کودک ربوده شده گفت: چهار نفر بودند که من را دزدیدند و بردند،. آنها گفتند سرویس خراب شده و ما جای راننده سرویس آمدهایم و حتی اسم راننده را هم گفتند.
با بررسیهای دقیق مشخص شد آدمربایان پسر را پس از سوار کردن به شمال کشور بردند و ۱۰ روز زندانی کردند.
پس از آن در تماس با خانوادهاش درخواست ۵۰۰هزار دلار کردند اما روز یازدهم کودک را در حوالی محل زندگیاش در تهران آزاد کردند. پس از آن همچنان پیغام و تماس با خانواده کودک ربوده شده ادامه داشت و آنها پدر کودک را تهدید میکردند که اگر پول درخواستی را ندهی دفعه بعد بچهات را میکشیم.
در نهایت با ادامه تحقیقات و رد زنی مجرمان دیروز عصر هر چهار متهم این پرونده دستگیر شدند و در اعترافات گفتند: یک نفر که از آشنایان و اقوام آن خانواده بود سراغ ما آمد و گفت پدر بچه تاجر و پولدار است و اگر بچه را بدزدیم، پولدار میشویم.ما هم وسوسه شدیم و بعد از دزدیدن او را ۱۰ روز به ویلایی در شمال بردیم.
افراد دستگیر شده گفتند: پیغام و تماس با خانواده را همان فردی انجام میداد که نقشه را کشید و ما را وسوسه کرد.
متهمان دستگیر شده در مورد آزادی گروگان نیز گفتند: همان فرد روز یازدهم به ما گفت پلیس خیلی به ما نزدیک شده است. بچه را به تهران ببرید و رها کنید.در همین حال طراح نقشه آدمربایی که مجرمی سابقهدار در زمینه کلاهبرداری است، بعد از دستگیری در مورد این آدمربایی گفت: وضع مالی من به هم ریخته بود، از طرفی میدانستم وضع مالی پدر آن پسر خوب است به همین خاطر نقشه ریختم و زمینه ربودن بچه را فراهم کردم، حتی من بودم که اسم راننده سرویس را به همدستانم گفتم و بعد از ربودن هم من پیام میدادم و خانوادهاش را میترساندم، من از دو ماه قبل نقشه کشیده بودیم.
در حال حاضر این پرونده در شعبه هفتم بازپرسی جنایی نزد بازپرس غلامحسین صادقزاده در حال رسیدگی است./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
شوهرم عشق قدیمیاش را دوباره ملاقات کرده، طلاق میخواهم
معصومه برای جدا شدن از همسرش اقدام کرده است. او یک فرزند دارد و حالا دنبال طلاق است. معصومه برای اعتمادآنلاین از زندگی شخصیاش میگوید.
*چند سال با شوهرت زندگی کردی؟
13 سال.
*در این سالها اختلاف داشتید؟
نداشتیم. خیلی خوش زندگی کردیم.
*حالا چه شده که با همسرت درگیر هستی؟
همسرم سالها قبل دختری را دوست داشت. نشد که با هم ازدواج کنند. حالا سر و کله آن دختر پیدا شده است.
*از کجا میدانی؟
بعد از اینکه من و مصطفی ازدواج کردیم به تهران آمدیم. در همه این سالها هم به شهر خودمان نرفتیم چون مصطفی بسیار کار میکرد و میخواست زندگی خوبی برای ما درست کند. بالاخره پارسال به شهرمان رفتیم. بعد از آن متوجه شدم رفتار مصطفی تغییر کرد. بعد از آن دیگر رابطه ما خوب نشد تا اینکه از طریق یکی از خواهرهای مصطفی فهمیدم که زهره دختری که شوهرم عاشقش بوده درهمان روزها در شهر ما بوده است.
*درباره این مساله با شوهرت صحبت کردی؟
پرسیدم اما گفت اشتباه میکنم. سعی میکرد همه چیز را مخفی کند. با این حال من فهمیدم زهره را دیده و با اوصحبت کرده است.
*آن زن در این سالها ازدواج نکرده است؟
او ازدواج کرده و بچه دارد اما از شوهر جداش شده و حالا آمده زندگی من را خراب کند.
*چطور مطمئن هستی شوهرت به تو خیانت کرده است؟
از وقتی آن زن در شهرمان با شوهرم روبهرو شد این اتفاق افتاد.
*شوهرت راضی به طلاق هست؟
نه. قبول نکرده. این خواسته من است.
* ایا دخترت راضی است؟
او هم راضی نیست ولی من نمیتوانم این خفت را تحمل کنم و طلاق میخواهم.
*دخترت حالا کجاست؟
پیش پدرش زندگی میکند. من هم در خانه خالهام هستم تا تکلیف طلاق روشن شود./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
نجات جان ۶ بیمار با اهدای عضو جانباز دفاع مقدس
🔺مرحوم سعید قاسمی پاینده، جانباز دوران دفاع مقدس، پس از مرگ خود با جهادی دیگر با اهدای اعضا به ۶ نفر جان تازه داد.
🔺همسر مرحوم سعید قاسمی پاینده جانباز سرافراز با بیان اینکه مرحوم سال ۸۵ به همراه برادرم برای اهدای عضو ثبت نام کرده بود، گفت: وقتی که مرحوم شد، از بهشت سکینه به ما زنگ زدند و گفتند رگهای دست و پاهای ایشان مرحوم برای ورزشکاران و سرطانیها مناسب است، اگر اجازه بدهید انجام بدهیم.
🔺وی در پاسخ به این سوال که این تصمیم برای خانواده سخت نبود؟ گفت: خودش به این کار راضی بود، دختر بزرگم ابتدا ناراحت شد و مخالفت کرد ولی بعد راضی شد.
🔺یکی از دوستان نزدیک آن مرحوم گفت: با آن مرحوم همسایه و هم محلی بودیم و با هم بزرگ شدیم. زمان دفاع مقدس نیز با هم جبهه رفتیم و در یک منطقه جانباز شدیم. ایشان خصوصیات ویژه ای داشت.
🔺همسایه دیگر مرحوم نیز اظهار داشت: ایشان مرام خاصی داشت و بسیار با گذشت بود. در قبال جامعه نیز بسیار احساس مسئولیت داشت.
🔺یکی از هم محلیهای مرحوم نیز بیان داشت: آقای قاسمی روحیه مردمی داشتند و در همه مراسمات حضور پیدا میکردند. آنقدر تواضع داشتند و به گونهای با مردم برخورد میکردند که حتی بسیاری افراد تا قبل از این اتفاق نمیدانستند ایشان جانباز هستند.
🔺گفتنی است؛ جانباز ایثارگر سعید قاسمی پاینده در سال ۱۳۶۵ از ماهدشت عازمجبهه های حق علیه باطل شد و بعد از سالها تحمل درد حاصل ناشی اصابت گلوله و ترکش و به دیار باقی شتافت./مهر
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
درخواست طلاق از مردی که از همسرش پولتوجیبی میگیرد
پریا مدتی است که برای پیگیری پرونده طلاق به دادگاه رفت و آمد میکند. او میگوید طاقت ادامه زندگی به این شکل را ندارد و خواستار جدایی است. پریا از دلیل طلاقش برای اعتمادآنلاین میگوید.
*چه مدتی با شوهرت زندگی کردی؟
من و شوهرم سه سال با هم بهصورت مشترک زندگی کردیم و نزدیک به یک سال است، جدا هستیم.
*چطور با هم آشنا شدید؟
ما در یک تور مسافرتی با هم آشنا شدیم و بعد از مدتی هم تصمیم گفتیم رابطه را جدیتر کنیم. وقتی این رابطه جدیتر شد با توجه به اینکه سنم داشت بالا میرفت تصمیم گرفتم ازدواج کنم.
*یعنی چون سن تو بالا میرفت به سمت ازدواج رفتی؟
بله. من کلا آدم مستقلی بودم و هستم. وقتی خیلی بچه بودم پدر و مادرم را از دست دادم. خالهام من را بزرگ کرد و بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم خودم کار کردم و خرج تحصیلم را درآوردم. بعد هم خالهام آنچه از پدر و مادرم مانده بود به من داد و آن راسرمایه زندگیام کردم. کار میکردم و زندگی خوبی داشتم تا اینکه با پوریا آشنا شدم و ازدواج کردم.
*بعد از ازدواج زندگی خوبی داشتید؟
بله. ما واقعا زندگی خوبی داشتیم.
*پس چرا میخواهی از شوهرت جدا شوی؟
چون آدم مسئولیتپذیری نیست. شوهرم مردی است که مسئولیت زندگی را قبول نمیکند. او میخواهد همه خرج زندگی را من بدهم و من هم با این موضوع مشکلی ندارم. مشکل من اینجاست که حتی مسئولیت خودش را هم قبول نمیکند. او از من پول توجیبی میخواهد و من نمیتوانم با چنین مردی زندگی کنم.
*طلاق تصمیم هردوی شماست؟
طلاق درخواست و تصمیم من است. اشتباه کردم ازدواج کردم. پوریا مرد خوبی است. خوشرفتار است. به من سخت نمیگیرد و اذیت نمیکند اما توقع من به عنوان یک زن را برآورده نمیکند. من نیاز دارم مردی پناهم باشد اما او پناه من نیست. بازهم بار زندگی روی دوش من است. بار هزینههای شخصی شوهرم هم روی دوش من است چون میگوید کارکردن را دوست ندارد.
*بعد از طلاق میخواهی چه کنی؟
دوست داشتم بچه داشته باشم. خودم زندگی سختی داشتم. میخواستم خانواده تشکیل دهم اما اینطور نشد. نمیدانم بعد از این چه باید بکنم./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
پلیس آمریکا در جست و جوی سرنخی از قاتل سریالی زنان
پیدا شدن 6جسد در چند شهر منطقه نیوانگلند آمریکا در یکماه گذشته پلیس را با یک جنایتکار سریالی مواجه کرده است.
به گزارش همشهری به نقل از ایبیسی، در یک ماه اخیر، پلیس چندین شهر منطقه نیوانگلند در شمال آمریکا در جریان قتلهای سریالی در این منطقه قرار گرفتند.
ابتدا پلیس ایالت کنتیکت، در جریان پیدا شدن 4جسد در ماساچوست و در کنار رود آیلند قرار گرفت. هر 4 نفر به یک شیوه به قتل رسیده بودند و درحالیکه تحقیقات ادامه داشت، 2جسد دیگر پیدا شد. این دو نیز با شگرد قبلی به قتل رسیده بودند. براساس گفته پلیس، دنیس لیری، میشل رومانو، پیج فانون و یک زن 50ساله، 4زنی بودند که از چندماه پیش مفقود و هر یک در گوشهای از این ایالتها، در خارج شهر با لوازم شخصیشان پیدا شدند.
یکی از آنها را غواصان در داخل رودخانه پیدا کردند. بعد از آن، پلیس جسد پنجم را در داخل یک چمدان در نزدیکی گورستانی در گروتون کشف کرد. جسد ششم نیز توسط یک شکارچی در منطقهای جنگلی در پلیموث ماساچوست پیدا شد. براساس این گزارش، پلیس به مردم اطلاع داده که بهدنبال یک قاتل سریالی است و تحقیقات درباره این قتلهای مخوف ادامه دارد./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154
زن اغفالگر مرد صراف را به تله باند گروگانگیران قاتل انداخت
زن۲۱ ساله تبعه خارجی که هموطن صرافش را با عشوه گری های مکارانه به چنگ باند مخوف گروگانگیران آدمکش انداخته بود، در اعترافاتی تکاندهنده، پرده از نقش خود در ماجرای قتل هولناک مرد افغانستانی برداشت.
ماجرای تبهکاری های این باند مخوف اتباع افغانستانی از مهر ماه سال ۱۴۰۱ زمانی در مشهد شروع شد که کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با شکایت خانواده صراف ۵۰ ساله افغانستانی رصدهای اطلاعاتی را برای یافتن وی در دستور کار قراردادند چرا که خانواده این مرد صراف مدعی بودند وی از ترکیه وارد ایران شده و دیگر اطلاعی از او ندارند اما یک هفته بعد تصاویری از «احمدشهیر»از طریق شبکه های اجتماعی دریافت کردند که نشان می داد وی به گروگان گرفته شده است.
این زن جوان که «ز-خ»نام دارد، درباره ماجرای آشنایی خود با صراف افغانستانی (مقتول)و چگونگی کشاندن او به باغ ویلایی در منطقه شاندیز گفت:حدود ۲ سال و نیم قبل با «علی-خ»(سرکرده باند تبهکاران)از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم. حدود ۶ماه مانند یک دوست معمولی بودیم و ماهی چندبار یکدیگر را ملاقات می کردیم اما بعد از مدتی خانواده ام مرا از خانه بیرون انداختند. حالا پولی نداشتم و دستم خیلی خالی بود. در این شرایط«علی-خ»پیشنهادی مطرح کرد. او به من گفت:بیا با یکی از دوستانم وارد رابطه شو که قرار است از خارج به ایران بیاید! او ماهی یک یا دوبار می آید و همه مخارج تو را هم پرداخت می کند.
این بود که پیشنهاد او را پذیرفتم و با آن مرد افغانستانی که هم وطن خودم بود آشنا شدم. بار اول به باغ یکی از دوستانش رفتیم وصبح روز بعد مرا به خانه ام رساند. مدتی بعد این دیدار تکرار شدو ما باهم در ارتباط بودیم. بار آخر صد دلار به من داد اما زمانی که به خانه «علی-خ»برگشتم، او عصبانی بود. به من گفت:بیا می خواهم با تو صحبت کنم! به همین خاطر به داخل پارکی رفتیم که الان نام آن را به خاطر ندارم. او به من گفت:با این مرد صراف برسر گذرنامه ام مشکل دارم. او گذرنامه مرا گرو گرفته و پس نمی دهد! هرچه پول هم پیشنهاد می دهم قبول نمی کند!
خلاصه افکار «علی-خ»خیلی درگیر بود. بعد از این گفت وگوها مرا به خانه ای رساند که در منطقه پنجتن مشهد باهم زندگی می کردیم اما روز بعد از من خواست تا به واحد مسکونی در بولوار اندیشه قاسم آباد بروم و آن جا زندگی کنم چون قرار بود دوستانش به خانه منطقه پنجتن بیایند!این درحالی بود که من همچنان ارتباط تصویری و پیامکی با آن مرد صراف را ادامه می دادم تا این که «علی»از من خواست وقتی این بار او را به باغ کشاندم محل قرارمان را به او هم اطلاع بدهم تا برای گرفتن گذرنامه بیاید!بالاخره مرد۵۰ساله دوباره به مشهد آمد. من از ترس این که اتفاقی نیفتد در باغ را باز نکردم و حتی به تماس هایش هم پاسخ ندادم! فردای آن روز وقتی به خانه بازگشتم، علی خیلی عصبانی بود و با این ادعا که زیر قولم زده ام گوشی تلفن و کارت عابربانک را ازمن گرفت و گفت:دختر دیگری را برای مرد صراف پیدا می کنم! و مرا هم از خانه بیرون کرد. چند روز منزل یکی از دوستانم ماندم اما وقتی احساس کردم شوهر او از حضور من خیلی ناراحت است به ناچار دوباره با «علی-خ»تماس گرفتم و التماس کردم اجازه بدهد من به خانه اش برگردم! ولی او با بی تفاوتی مدعی بود که دختر دیگری را برای این کار انتخاب کرده است!با وجود این چند روز بعد خودش با من تماس گرفت و گفت:بیا لباس هایت را ببر! آخر شب بود که دوباره به خانه علی رفتم و به او گفتم باید مرد صراف را به کجا ببرم؟ او گفت:اگر باز قصد داری مرا سرکار بگذاری برو! تو ارزش این همه خوبی را نداری! ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم.خلاصه مرد صراف را به ایران کشاندم و به باغی بردم که علی و دوستانش هماهنگ کرده بودند. با نقشه قبلی آن ها وارد ویلای اجاره ای در شاندیز شدند. آن مرد در حال شنا درون استخر بود که خالد(یکی از گروگانگیران)آمد و به او گفت:با خواهرم چه کار داری؟و با این جمله مرا به طبقه بالا فرستاد! در این هنگام «علی-خ»هم زنگ زد که کجایی؟ به او گفتم در طبقه بالای ویلا هستم! او گفت:همان جا بمان تایکی از دوستانم به دنبالت بیاید! من هم برای گذرنامه ها با آن مرد صحبت کنم! مدتی بعد هم یکی از آن ها مرا با خودروی عبوری به مشهد رساند!ولی من از ماجرای قتل مرد صراف اطلاعی نداشتم تا این که بعد از دستگیری در جریان قتل و گروگانگیری های دیگر آنان قرارگرفتم .
با توجه به احتمال وقوع جرایم خطرناک دیگر توسط اعضای این باند مخوف گروگانگیری و آدمکشی اتباع افغانستانی،تحقیقات بیشتر با دستورهای قاطع قاضی دکتر صادق صفری در اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی همچنان ادامه دارد./جنایی
🔻اخبار حوادث را از کانال زیر دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2329477544C54159cf154