eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
271 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
349 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 اگه بگن تا یڪ ساعت دیگہ شهید میشے خدایے آمادگی شو دارے ... (: @havalichadoram
هدایت شده از پچ پچ
چه با عظمت است ذی الحجه موسی به طور میرود فاطمه به خانه علی ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه محمد با علی به غدیر و حسین با همه هستیش به کربلا چریڪ⁷¹⁰
🌻 بیاید انقدر بی معرفت نباشیم...!🙃 خدا با اینکه‌هیچ نیازی بهمون نداره♥️ عاشقمونه‌وهمیشه‌حواسش بهمون هست...(:✈️ اونوقت ما وقتی توی دردسر میوفتیم میریم سراغش...!(: •°✈️ °•💛 @havalichadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"شیطان‌بہ‌رسول‌خدا‌گفت" طاقت‌دیدن⁶خصلتہ‌آدم‌را‌ندارم: ¹بهم‌میرسندسلام‌میڪنند ²باهم‌مصاحفہ‌میڪنند ³براے‌هرڪارے‌ان‌‌شاالله‌میگویند ⁴ازگناه‌استغفارمی‌ڪنند ⁵هرڪاری‌را‌با‌بسم‌الله‌...شروع‌میڪنند ⁶تانام‌تورا‌میشنوندصلوات‌میفرستند هیچ‌میدونے‌وقتے‌می‌خواے‌این‌پست‌ونشر بدی‌شیطان‌سعی‌میڪنہ‌منصرفت‌ڪنہ پس‌‌حتما‌‌پخشش‌ڪن...👍🏽 😌 📱 ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh
نظرمثبتتون چیه بریم یه نگاهے به اعمال شب عرفه بندازیم؟(:
بسم اللھ . . .(: السلام علیڪ یا صاحبنا(:
خوش‌به‌سعادت‌اونے‌که‌امرو‌ز ‌زبون‌روزه‌میره‌تاخداگناهاشو‌ببخشه(:🎈 @havalichadoram
رفقا‌امروز‌زیارت‌عاشور‌ایادتون‌نره...‌(: اگه‌نتونستید‌یه‌سلام‌بدید(:🎈 @havalichadoram
هدایت شده از پشت سنگر انقلاب(:
اعمال روز🌿
هدایت شده از شمیم آشنا
چه دعای عرفه ای... 🌙 روز عرفه بود. به اتفاق عبدالقادر با ماشین از دشت عباس عبور می کردیم. عبدالقادر پشت فرمان بود، من هم کنارش آرام و شمرده فراز های دعای عرفه را می خواندم و عبدالقادر با من تکرار می کرد. گرما بی داد می کرد، اگر در آن گرما می ایستادیم و باد نمی وزید، هر دو کباب می شدیم. ناگهان، بی مقدمه دیدم ماشین را از جاده اصلی منحرف کرد و رفت وسط دشت، که هُرم گرما از زمین خشکیده آن به آسمان پل می زد. گفتم: عبدالقادر چه کار می کنی، اتفاقی افتاده؟ چیزی نگفت. حدود یک کیلومتر از جاده اصلی دور شد. همان طور که بی مقدمه از جاده منحرف شده بود، بی مقدمه هم زد روی ترمز. تا به خودم بیایم، دیدم سر روی فرمان گذاشته و شانه هایش آرام می لرزد. حال عجیبی داشت. با بغض گفت: احمد بخون! فراز بعدی دعای عرفه را خواندم، بغض گلوی من را هم گرفته بود. کم کم نوایی آرام هم از لب هایش خارج می شد. گوش تیز کردم، با امام حسین(ع) حرف می زد، از غریبی مسلم بن عقیل می گفت که روز شهادتش بود... به خواندن ادامه دادم، کم کم لحنش عوض شد ملتمسانه می گفت: الهم الرزقنا توفیق شهادۀ... دیگر طاقت نیاوردم، همون جور که سر روی فرمان داشت، او را در آغوش کشیدم. او هم سر روی شانه ام گذاشت. همراه با گریه هایش شروع به اشک ریختن کردم. شانه هایم از اشک های گرم عبدالقادر خیس شد. توی دلم به حال خوشی که داشت حسرت می خوردم... تا نیمه شب در همان بیابان ماندیم، چه ناله ها و گریه هایی که نکرد کتاب خسرو شیرین ، راوی سردار احمد عبدالله زاده. شادی روح شهید عبدالقادر سلیمانی( اهل روستای خسروشیرین شهر آباده استان فارس. 26 ساله.شهادت:20 دی 65 کربلای 5.) صلوات
•°🌿 خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان‌خود را از آتش جهنم آزاد نمی‌کند...(:🌿 پیامبر اکرم{ص}🌿 @havalichadoram