4_6010396819073270839.mp3
1.92M
🔸ترتیل صفحه 24 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام حجاز - نهاوند
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
@havaliiekhoda
الهی
ای نزدیکتر از ما به ما !
به دلم دردی ست که تنها تو را درمانگر است،
به جانم خواهشیست که تو را میطلبد،
به دلم تمناییست که شوق تو دارد.
ای طراوت بخش لحظات تنهاییم!
نه لطف تو مرا درخور.
نه ثناء تو مرا توان.
نه معرفت تو مرا سزا و نه انس تو مرا یار!
دریاب این بندهی پریشان روزگار را
اشتیاق خویش را به دلم بیشتر کن
و آندم که به درگاهت رسیدم در بگشا
که مرا نیازیست ز تو…!
صبحتون بخیر و نیکی دوستان گرامیم عاقبتتون بخیر باشه انشاءالله
💎 #فوق_العاده_زیبا
روزی عارفی، مردم را به دور خود
جمع کرده بود و از خدا برایشان
سخن میگفت برایشان از شریعت و
طریقت و معرفت و حقیقت سخن میگفت.
او مردم را آماده میکرد برای پاسخ
به سوالهایی که حضرت حق
از آنها در مورد حیاتشان، در مورد دوستیهایشان، در مورد عبادت هایشان،
نماز و روزههایشان و... خواهد پرسید.
درویشی که از آنجا میگذشت
رو به جماعت کرد و گفت:
حضرت حق اگر
یک سوال پرسید و گفت:
👌من با تو بودم تو با که بودی؟
چی جواب میدی؟؟
@havaliiekhoda
انسانها ، روحهایشان در
ملکوت هم را ملاقات میکنند
بدون اینکه جسمشان خبر دار
شود و گاهی بدون اینکه بدانند
خیلی شبیه هم میشوند .. !
از خودتان و نگاهتان و دغدغههایتان
مراقبت کنید ، تا در لحظههای ملاقات
برایشان حسهای ناشناختهی آشنا و
قوی بسازید .. !
@havaliiekhoda
Gerek ( Piano ).mp3
4.26M
چقدر بعضی آدمها امن و گرم و دوست داشتنیاند.
مهم نیست چه نسبتی با آنان داری و چند ثانیه یا چند روز یا چند دفعه آنها را ملاقات میکنی. به محض دیدنشان و همنشینی و برخورد هرچند کوتاه با آنها، عطر ناب حضورشان جوری تو را به فضای هرچند دشوار زندگی بر میگرداند و تو را امیدوار و راغب میکند به دوام آوردن و زیستن، که از توان هر انسان دیگری خارج است.
بعضی آدمها تکهای از حضور خداوند را در نگاه و کلامشان دارند و به محض دیدن یا شنیدنشان، خداوند را به وضوح و از نزدیکترین فاصلهی ممکن، حس میکنی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
•|♥️
🍓#بیکلام...
@havaliiekhoda
وَلا تُعاجِلْني بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ...
+مرسی که میتونی عذاب کنی
ولی صبر میکنی عزیز دلم..❤️
@havaliiekhoda
در دورانی که همه به فکرِ
چشمِ زیبا هستند
تو به فکرِ نگاهِ زیبا باش.
@havaliiekhoda
داستان
نشانه ی خدا
”تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دور افتاده برده شد.
او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد.
او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد
سر آخر نا امید شد و تصمیم گرفت که کلبهای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید.
روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود.
او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد، از خواب برخاست آن کشتی میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»“
@havaliiekhoda