eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده آرام و امن. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃👈آقایان! با همسرتان مانند یک #ملکه #رفتار کنید تا او هم با شما مانند یک #پادشاه رفتار کند 🔹هر چه زن رو تحویل بگیرید و او را بالا ببرید، همسرتان هم شما را با خودش بالا می برد. ‌‌‌#همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃#هردوبدانیم ✔️ اگر مشکلی وجود دارد که باعث به هم ریختن آرامش شما می‌شود، حتما آن را با همسر خود در میان بگذارید. 👌 مطمئن باشید که همیشه صحبت کردن و برقراری ارتباط با او بسیار تأثیرگذار است. ‌‌‌#همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃 اگر در مهمانی هستید دایم سرتان با دیگران گرم نباشد.❗️ گاهی به همسرتان کنید👀 و بزنید 😉 تا محبت شما را حتی در شرایطی که برو و بیا زیاد است و مهمانی و آمد و شد باعث شده کمی از هم دور شوید حس کند. این کار شما حسابی را خوب می‌کند.😍 ‌‌‌‌ عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
❤️🍃#تو_فقط_لیلی_باش ❣😍 #بانو_جان با خوش اخلاقی عشق و محبت شوهرت را جلب کن❤️ تا به زندگی و خانواده علاقه مند شود، با شوق و ذوق کار کند و اسباب رفاه شما را فراهم سازد. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#رمان_صفیر_پارت 4 سرم را که بالا گرفتم دیدم موجودی مثل یک مار پیتون از آن سوی لنج به سمتم می خزد. هر
5 دیگر دلهره نداشتم راه افتادم و تلوتلو خوران خودم را رساندم به قماره. ناخدا بیهوش افتاده بود کف زمین باران بند آمده بود. نبضش را گرفتم. بدنش گرم بود. قوطی آب معدنی را برداشتم وپاشیدم روی صورتش و چند سیلی آرام زدم به گونه هایش. یکهو چشمانش را باز کرد و با دیدن من ابروانش را گره انداخت و با کمکم از جا پاشد و گفت -اینجا چه خبره سرهنگ؟ کلتم را که انداخته بودم کنارش برداشتم و این بیشتر کنجکاوش کرد. گفتم -شما چند دقیقه بیهوش بودی ناخدا. چیزی یادت نمیاد؟ به ساعتش نگاهی انداخت و بعد هم سکان را گرفت توی دستش: -یادمه یه صفیری تو گوشم پیچید، بعد دیگه چیزی تو خاطرم نیست. رفتم دنبال غلاف اسلحه و کتم را هم برداشتم و برگشتم نزدیک اتاقک قماره. گفتم -ناخدا این حرفارو ولش کن. لنج رو همین جا نگه دار. فورا هم یکی از این گاردهای ساحلی رو خبر کن بیان اینجا. زیر آب یه خبراییه چین و چروک های پوست صورتش بیشتر شد: -خیر باشه سرهنگ بی حوصله تر از این حرفها بودم: -خیر نیست ناخدا. در ضمن ، گفتم که من سرهنگ نیستم. یه وقت جلوی این ژاندارما به من نگی سرهنگ. ناخدا بسم اللهی گفت و شروع کرد زیر لب به دعا خوندن. یک ساعت بعد آن منطقه پر از پلیس های دریایی بود. کارت شناسایی اداره آگاهی را که نشان رئیس شان دادم، حرفم را قبول کرد و چند غواص فرستاد پایین. بعد هم غوغایی به پا شد. اینطور که گزارش دادند، حجم و تعداد اجساد به بیشتر از صد نفر می رسید. یاد سریال دکستر افتاده بودم. آیا واقعا در این استان، یک قاتل زنجیره ای وجود داشت؟ یا اینکه کشتاری صورت گرفته و از ترس جنازه ها را ریخته بودند به دریا؟ اصلا چطور می شود که جنازه ها روی آب نیامده اند؟ همینطور سوال بود که پشت سوال ذهنم را بیشتر می آشفت. از طرفی توضیحات من هم برای رئیس گارد ساحلی پر از ابهام بود. چطور حلقه را پیدا کردم بودم؟! اگر ماجرای این زن دریایی را تعریف می کردم حتما فکر می کردند، مخم تعطیل شده. نزدیک نیمه شب بود که برگشتم به هتلم. یه چیزی سرهم کردم و بهشان گفتم. مهم نه گم شدن حلقه همسرم بلکه کشف این همه اسکلت انسانی بود. هنوز کلتم را در نیاورده بودم که دیدم زنگ در اتاق را می زنند. برگشتم و بدون اینکه چیزی بپرسم بازش کردم. میان درگاهی ایستاده بود! خشکم زد! لباس محلی به تن داشت با نقابی که فقط چشمهایش را خیلی خوب نشان می داد. اما بلافاصله شناختمش. یک چادر شیک و بلندِ آبی رنگ جنوبی انداخته بود سرش .قد آن به حدی بود که روی زمین کشیده می شد. حتی نوک پاهایش را هم نمی توانستم ببینم. یک برقع ظریف و خوش نقش هم زده بود به صورتش به همان رنگ. یادم آدم که پولک های بدنش هم آبی بودند! نمی توانم بگویم که ترسیده بودم یا هرچی. اما باز هم زبانم بند آمده بود. و فکر هایم قفل شده بودند. دستش را چنان به در تکیه داده بود که امکان بسته شدن وجود نداشت. با یک فشار این را فهمیدم زورم بهش نمی رسید از گوشه چشم نگاهی به جالباسی انداختم و عقب عقب رفتم به سمت غلاف اسلحه که آویزان بود. آمد تو و در را بست. هنوز دستم را دراز نکرده بودم که نقاب را بالا زد. از دیدن لبخندی که به لب داشت از منظورم منصرف شدم صورت کشیده و استخوانی داشت با چشمانی که مثل دو تا تیله آبی براق بودند و می درخشیدند. ابروها و موهایش یک رنگ بودند یعنی می توانم بگویم اصلا رنگی نداشتند. انگار که زندگی توی دریا ظاهر آنها را به میل خودش عوض کرده بود. اندام باریک و بلندی داشت. چادرش را انداخته بود دور کمرش. گویی عمدا نمی خواست پایین تر معلوم باشد کمی به من زل زد.. ادامه دارد.. کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
@havayeadam.mp3
1.22M
دعــاے_عهـــد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت #دعای_عهد به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج ) هر روز صبح #همسرانه #عاشقانه_زندگی_کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری #حوای_آدم ❤️ @havayeadam 💚
!سخنرانی حجت الاسلام ناصری 98.9.11.mp3
7.82M
#سخنرانی_صوتی #خانواده 🎧 موضوع: شرط و راهکار اساسی برای خوشبختی در زندگی مشترک 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری 🗓 تاریخ جلسه: ۱۳۹۸/۹/۱۱ ⏱ زمان: ۳۲ دقیقه 📍 در جمع خانوادگی طلاب و فضلای مدرسه عالی فقه دارالهدی قم 🔸با توجه به نکات ارزنده ای که در زمینه زندگی مشترک در این جلسه ارائه شده است استفاده از این فایل به همه خانواده ها سفارش می گردد. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🎤راوی همسر شهید : 💠 😢👇 💢محمد پارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با و ناراحتی میگفت😢: مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه💔. ایوب فقط میخندید😂. 💢نیایش بعد از رفتن پدرش میزد😫 و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر تو😩، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم.😭 💢حالا بعد از پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن😔😔. ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم 🕊میشوم و فیلم از من زیاد بگیر، بچه‌ها بزرگ شدند پدرشان را ببینند. 💢روزهای آخر صدایش میکردم. موقع رفتن گفتم: ایوب جان ننوشتی، گفت: نمازت را بخوان همه چیز خود به خود حل میشود👌. فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم😔. 💢عکس های و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام من هستند🌹، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم😍❤️، و همه آن عکسها را با خودش به برد. 💕 عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
*بهت نیاز دارم ❣️ مثل جون تو بدنم ❣️ مثل نفس تو سینه ام ❣️ بیشتر از هر کسی ...❣️ بیشتر از هر چیزی ...😍😘💕❣️💕* #عشقم #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚 ‌‌‌‌◉✿❅ঊঈ🌺👫🌺ঈঊ❅✿◉ ‌
❤️🍃#توصیه_های_کاربردی_همسران ✍️ #دوست_خوبی برای همسر خود باشید #توصیه‌های زیر به شما کمک خواهد کرد تا بهترین #رابطه_دوستانه را با همسرتان برقرار کنید:👇 🌸 همسرتان را هم‌رتبه و همانند خود در نظر بگیرید. ازدواج یک ارتباط اشتراکی است که زمانی در آن آسودگی و فراغت ایجاد می‌شود که یکی از طرفین دائماً در تلاش برای مدیریت و یا کنترل رفتار طرف مقابل نباشد. ❌با یکدیگر رقابت نکنید. منظور ما این است که سعی کنید در سوء رفتار و اشتباهات از هم پیشی نگرفته و با هم رقابت نکنید #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
⚠️با ناسزا و فحش با خانم تان شوخی نکنید. 💠این مدل شوخی از باقی‌ مانده‌های بامزگی‌های دوران مجردی است. فحش‌ دادن شاید در میان دوستانتان بامزه و نشان صمیمیت بیش از حد میان شما باشد، اما رابطه شما با همسرتان از جنس محبت و احترام است. ❌هرگز همسرتان را با الفاظی مانند: بدبخت، بیچاره، زشت، چاق و کلماتی این‌چنینی صدا نزنید. #همسرانه عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال #همسرداری حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚
🍃🌺 🍃 عقب نشینی از مشاجرات بی‌حاصل و اعصاب خردکن از رموز در زندگی مشترک می باشد. 👈 در زندگی گاهی باید کوتاه آمد تا برنده شد.... عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇 کانال حوای آدم ❤️ @havayeadam 💚