eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هفدهم مستقیم رفتم تو اتاقم. هیچ کس خونه نبود! انگاری به پوچی رسیده بودم! انگ
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هجدهم تااینکه انگار رسیدیم به قبری که متعلق به خودم بود... از اعماق وجودم داد میزدم، اما انگار صدام به هیچکس نمی‌رسید، اصلا صدامو نمیشنیدم! چقدر اون لحظه از کارم پشیمون بودم! چقدر ابلهانه و احمقانه فکر میکردم، اصلا واقعا برای چی خودکشی کرده بودم! یهو انگار یه چیزی به ذهنم اومد، گفتم امام حسین، امام حسین، من اشک ریختم تو مجلسش... صداش زدم، با تموم انرژی و توانی که داشتم، فریاد میزدم، ازش کمک میخواستم! میدونستم که این دو نفر دارن منو سمت قبرم میبرن، اما نمیدونم چرا منو مثل بقیه توی قبر نگذاشتن، احساسم میگفت بخاطر اسم امام بود و چون حالمو بهتر میکرد مدام صداش میزدم. از ترس اینکه وضعیتم بدترنشه یه لحظه ساکت نمی‌شدم. تا اینکه از اون فضا خارج شدم، دیدم صحنه عوض شد... دوباره تو همون بیابون بودم... هیچکس رو نمیدیدم! این بیشتر عذابم میداد.. دوست داشتم ببینم الان تو چه وضعیتی ام! همین که این از ذهنم رد شد، تو اتاقم بودم و دیدم رو تخت بصورت نشسته افتادم، کف از دهنم زده بیرون! هیچکس خونه نبود. چیکار باید میکردم! چه غلطی بود کردم! چه اشتباه بزرگی بود! دیگه انگار هیچ راهی نبود... آدم مؤمن و معتقدی نبودم، اما عمیقا امام حسین رو دوست داشتم. محرم رو دوست داشتم، هیئت رو دوست داشتم! دوست داشتم ببینم مامانم کجاست، چرا نمیاد! که دیدم تو تاکسی هستم و مامانم داره میاد به سمت خونه! به خونه رسید، کلید انداخت، در رو باز کرد. من همزمان که پیش مادرم بودم، تو اتاقم هم بودم! که شنیدم، مامان داشت صدام میزد.. رفت تو آشپزخونه، از آشپزخونه داد زد : _ ای تنبل، یه غذا گرم کردن هم انقد سخته، که گشنه خوابیدی! اومد سمت اتاقم! خوشحال شدم، گفتم حتما یه کاری میکنه... وارد اتاقم شد.. ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟 توصیه خاص معنوی استاد مؤیدی شیوه توسل به حضرت فاطمه (س) 🔺بعد از پایان جلسه وَعظِ استاد مؤیدی در شرح صحیفه مبارکه سجادیه (ع)، جناب آقای عباس موزون (تهیه‌کننده محترم برنامه زندگی پس از زندگی، از ایشان دستور و توصیه خواستند که با هم ببینیم.. 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
🟣 سخن آسمانی (٧) 🟡 جرعه نوشان بهشت قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که روزه او را از غذاهای مورد علاقه اش باز دارد برخداست که به او از غذاهای بهشتی بخورانند و از شرابهای بهشتی به او بنوشاند. بحار الانوار ج 93 ص 331 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
🟣 روزه گرفتن زن باردار ج: اگر بر اثر روزه، خوف ضرر بر جنین داشته باشد و خوف وی هم دارای منشأ عقلایی باشد، افطار بر او واجب است و در غیر این صورت واجب است که روزه بگیرد. 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴امر به معروف با توصیه و تذکر و یادآوری فرق دارد اگر کسی دید گناهی می شود گفت "به من چه" با آن گنهکار هر دو عذاب می بینند. اگر کسی دارد بی حجاب حرکت می کند و شما امر به معروف کردید، این گفت "به تو چه" ! این دو بار عذاب می بیند. آیت الله جوادی آملی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
20 - TopSeda.ir.mp3
4.01M
🎧 تندخوانی جزء بیستم استاد معتز آقایی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
🍃 بیستم رمضان اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ و اغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَ وَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین 🌸 خدایا بگشا برایم در آن درهاى بهشت و ببند برایم درهاى آتش دوزخ را و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل کننده آرامش در دلهاى مؤمنان.🌸 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هجدهم تااینکه انگار رسیدیم به قبری که متعلق به خودم بود... از اعماق وجودم
🍁 🔴 رمان ســارا پارت نوزدهم با دیدنم تو اون حال، جیغ بلندی کشید، گیج شده بود و اینو با تمام وجودم حس میکردم! فوری شماره اورژانس رو گرفت، تو ذهنش درگیر بود که به بابام خبر بده یا نه! بعد با خودش گفت، حالا ببرمش بیمارستان اگه چیزه مهمی نبود، خبر نمیدم نگران بشه! تو این فاصله، لباس تنم کرد. با دستمال دهنم رو تمیز کرد و مدام گریه میکرد. اورژانس اومد. منو بردن بیمارستان.. فوری معده ام رو شست و شو دادن... تو تمامی مراحل من مثله یه بیننده که داره فیلم میبینه، همه رو میدیدم. بعد حس کردم از نوک انگشتای پام یه چیزی واردم شد. حس گرما میگرفتم، تا اینکه انگار این انرژی به ملاجم رسید! هینِ بلندی کشیدم و نشستم رو تخت! گیج بودم از اتفاقاتی که برام افتاده بود، احساس میکردم ساعتها و شاید روزها داشتم عذاب میکشدم اما در نهایت خیلی خوشحال بودم که برگشتم و حال عجیبی داشتم. مامان که رو صندلی کنارم بود، از تعجب و شوک بهم خیره شده بود! _ چی شد؟ خوبی عزیزم! _ نمیدونم، نمیدونم! انگار زبونم قفل شده بود، مغزم قفل شده بود! حالا که یه فرصت دیگه خدا بهم داده بود، احساس خیلی خوبی داشتم! حس میکردم خوشبخت ترینم! لحظه شماری میکردم برم خونه امون، برم تو اتاقم، خودمو خدا، خلوت کنیم... مامان گفت: _چیزی میخوای برات بیارم؟ در عینه اینکه هم گشنه بودم هم تشنه، اما اصلا دوست نداشتم لب به چیزی بزنم! _نه، فقط بریم خونه _ بذار دکتر بیاد، بپرسم ازش، اگه مشکلی نیست، بریم خونه! _ساعت چنده؟ _یک و نیم شب! _بابا کجاست؟ _رفته کمپوت بگیره _فهمیده...؟ _نه، نذاشتم بفهمه، گفتم مسموم شدی! سکوت کردم، ازشون خجالت میکشیدم! مامان چشماش پر از سوال بود، که خودم میدونم سوالاشو، اما نمیخواستم هیچوقت ازم بپرسه، چون جوابی براش نداشتم! چی میگفتم، میگفتم برای چه دلیل مسخره ای خودکشی کرده‌بودم...! ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 تصویری هوایی از اجتماع بزرگ احیا شب بیست و یکم ماه رمضان در حرم مطهر رضوی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚