✅انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم" محمد کامران "
#راوی #همسر محترم شهید:
🌷محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم❤️.
ایران باشم یا خارج،
هرجا باشم عاشقتم...»
میگفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش برکت زندگی است.»
🌷در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که میگفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از بیتالمال به گردنم نماند.»
🌷محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. خدا را شکر میکنم که محمد من هم شهید شد. چون او شهادت را دوست داشت.
خیلی شهادت را دوست داشت...
شهید مدافع حرم #محمد_کامران
📅ولادت :۱۳۶۹/۲/۹
📅شهادت :۱۳۹۴/۱۰/۲۳
#محل_شهادت:سوریه.حلب
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
برای داشتن یک رابطه عاطفی بلند مدت، شما باید احترام میان خود و شریک زندگی تان را نگه دارید.
در حقیقت، احترام یکی از مهمترین عواملی ست که استحکام یک رابطه را حفظ می کند.
❣️اگر شما از طرف مقابل تان انتظار دارید که به شما احترام بگذارد، شما نیز باید احترام او را نگه دارید.
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
بعد از عقد گفت:🙈
تُ هَـمـونـے کهـ دِلَـم مـےخـواسـت
ڪـاش مَـنَـم هَـمـونـے شَـم
کِـہ دِلِـت مـیـخـاد...🙂❤️
#همسرشهید🌱
#شهید_محمدحسینمحمدخانی
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
─┅═ঊঈ💞💍ঊঈ═┅─
#سیاست_های_زنانه
⭐️ خانمها بدانند که مردها با آنها تفاوت دارند، وقتی آنها عصبانی هستند، باید کمی تنها باشند تا با گذشت زمان، شعله خشمشان خاموش شود
اگر از آنها در موقع عصبانیت بازجویی کنید، عصبانیتر میشوند!
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
🔴 #نصف_پاداش_شهید
💠 مردى، نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: #زنى دارم که هرگاه وارد (خانه) مىشوم، به #استقبالم مىآيد و هرگاه (از خانه) خارج مىشوم، بدرقهام مىکند، و هرگاه مرا #اندوهگين مىبيند، مىگويد: چرا اندوهگينى؟ اگر غمِ روزیات را مىخورى، غير تو (خداوند) آن را برايت #ضمانت کرده است، و اگر غم #آخرتت را دارى، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد.
💠پيامبر خدا فرمود: خداوند، #کارگرانى دارد و اين زن، يکى از کارگران اوست. براى او نصف پاداش #شهيد در نظر گرفته شده است.
📙 وسائل الشیعه، ج ۱۴
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
.
همسرانه
با #مرد_ها چطور رفتار کنیم⁉️
وقتی از مرد دیگری در مقابل همسرتان تعریف میکنید، او حُسنهای آن مرد را نمیشنود؛ بلکه میشنود:
- تو به اندازهی او خوب نیستی
- تو به اندازهی او توانمند نیستی
و...
همچنین اگر جذابیت شوهرتان برای شما کم شده، گاهی از چشمِ زنِ دیگری همسرتان را نگاه کنید؛ آنوقت میبینید چقدر جذابیت دارد که به مرور برای شما عادی شده. پس کارهایی انجام دهید که بیشتر پایبند شما شود. گاهی تصور کنید در دوران نامزدی هستید، احترام همسرتان را بیشتر حفظ کنید و بیش از حد در کارهایش سرک نکشید.
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
#سیاست_زندگی
یکی از بایدهای زندگی این است که به هنگام اختلاف و بروز مشکل، ناراحتی و خشم خود را باز گو کنید.
نکته مهم این است که اگر ناراحتی خود را به زبان نیاورید؛ همسر، نامزد یا هر فرد دیگری متوجه نمیشود که شما چه احساسی دارید.
به جای خشم و پرخاشگری، با استفاده از کلمات مناسب، احساس خود را بیان کنید. مثلاً بیان کنید که «زمانی که به قولت عمل نمیکنی، ناراحت میشوم.»
با بیان احساسات خود، زمینه مناسبی را برای حل مشکلی که چنین احساساتی را به وجود آورده است، فراهم میکنید
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#رمان_صفیر_پارت 3 فریادی کشیدم و با ناباوری دوباره به طرف قماره نگاه کردم. هیچ اثری از ناخدا جمال
#رمان_صفیر_پارت 4
سرم را که بالا گرفتم دیدم موجودی مثل یک مار پیتون از آن سوی لنج به سمتم می خزد.
هر چه توان داشتم در خودم جمع کردم تا صدایم را بیندازم پشت حلقم و ناخدا را صدا بزنم.
اما فقط آب از دهانم بیرون می ریخت.
سعی کردم از جایم تکان بخورم و سر پا شوم.
جریان مواج دریا و موج های بلند، لنج را مثل پر کاهی بالا و پایین میبرد
ان موجود خزان، هر لحظه به من نزدیکتر می شد.
کف عرضه ولو شدم و سینه خیز رفتم به سمت اسلحه که گوشه ای روی کتم افتاده بود.
هول هولکی غلاف را برداشتم و غلتی زدم و در همان حین، با همه سرعتی که در خودم سراغ داشتم
کلتم رابیرون کشیدم و به سمتش نشانه رفتم
از همان فاصله سعی کردم توی قماره را ببینم.
ناخدا غیبش زده بود
آرنج دست آزادم را کف تکیه دادم و به زحمت نشستم و تکیه دادم به دیواره لنج
دست مسلحم می لرزید
حالا یا از ترس بود یا از تکانه های قایق
نمیدانستم با چه جانوری روبرو هستم
شاید اگر ناخدا جمال بود بهتر می توانستم با این اوضاع کنار بیایم.
چشمانم را تا حد امکان باز کردم تا در آن فضای سایه روشن که بیشتر دم به تیرگی میزد
صحنه را ببینم
با هر پیچشی که آن موجود به تنش میداد نوری از تنش ساطع میشد و برق میزد
گلنگدن را کشیدم و آماده شلیک شدم
که یکهو دیدم مثل یک تیر عمودی راست شد و ایستاد!
منتظر بودم که سری مثل اژدها از دهانش برای بلعیدن من باز کند و همان موقع آتش کنم توی حلقش
اما
چیزی که دیدم بسیار فراتر از تصورم بود
در چند قدمی من زنی ایستاده بود که همه هیکلش را پولک های درشت ماهی پوشانده بود.
تازه فهمیدم این نوری که از تنش بیرون می ریخت چه علتی داشت.
زن که موهای خیس و بلندش را ریخته بود دور شانه هایش، ساکت ایستاده و با چشمانی مثل خرنگ آتش به من خیره شده بود.
باران همچنان می بارید
اما لنج از نوسان افتاده بود
حالا آن ترس اولیه را نداشتم اما چنان بهتم زده بود که باز هم مثل قبل تنم می لرزید
پاهایم را جمع کردم و کلی زور زدم تا توانستم سرپا شوم
هنوز کلتم را به طرفش هدف گرفته بودم
از همه تنش آب می چکید
تا آدم دهانم را باز کنم و حرفی بزنم
چند سرفه بلند کردم بعد هم بالاخره با زحمت پرسیدم:
-تو چی هستی؟
دو قدم آمد جلو و دستش را به طرفتم دراز کرد.
حلقه همسرم کف دستش بود
انگشتانش هیچ فرقی با ما نداشت
ظریف و زیبا و زنانه بود
به سفیدی برف
زمانی برای فکرو استخاره نبود ، دستم را دراز کردم و خیلی سریع حلقه را ربودم
و به انگشت کردم
بعد هم ناباورانه توی صورتش خیره شدم.
چشمانش را تنگ کرد و چند ثانیه که برایم خیلی طول کشید بهم زل زد.
تبسمی لبهای باریکش را از هم باز کرد و به گونه های لاغرش چال انداخت.
بعد مثل یک مار خودش را جمع کرد و چنبره زد و با یک جست پرید روی لبه لنج و برای آخرین بار برگشت و نگاهم کرد.
هنوز دست بی رمقم ، کلت را به سویش نشانه رفته بود
و هنوز هم لبخندش را بر لب داشت
چرخید و با یک شیرجه زد به دل دریا و از نظرم کلا محو شد.
#رمان ادامه دارد..
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚
#نجوای_شبانه
پرگشايم
خوش دارم که در نيمه هاي شب
در سکوت مرموز آسمان و زمين
به مناجات برخيزم.
با ستارگان نجوا کنم
و قلب خود را به اسرار ناگفتني آسمان بگشايم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمايم،
محو عالم بي نهايت شوم .
از مرزهاي علم وجود در گذرم و در وادي ثنا غوطه ور شوم
و جز خدا چيزي را احساس نکنم...
#شهید_چمران
#خوب_بخوابی 🌙
#همسرانه
عاشقانه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیر👇
کانال #همسرداری حوای آدم
❤️ @havayeadam 💚