eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
. یه ضرب المثل جالبی هست که می‌گه اگر فریاد بزنی به صدایت گوش میدهند واگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند! قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را این باران است که باعث رشد گل‌ها می‌شود نه رعد و برق سلام روزتون بخیر 🌸 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💌عکس نوشته های داستانی سردار دلها شهید سپبهد حاج قاسم سلیمانی🇮🇷 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💌عکس نوشته های داستانی سردار دلها شهید سپبهد حاج قاسم سلیمانی🇮🇷 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
روایتی که توی تصویر هست رو حتما بخونید 👆🌸 خیلی مهمه که حواسمون باشه که داریم چیکار میکنیم 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🌸 #رمان_دختران_آفتاب #فصل_سوم #پارت_هجدهم راحله زیر لب زمزمه کرد: - چه عجب! ولی عاطفه نشنیده گر
🌸 به نظرم آمد که سمیه عمداً زود صحبتش را شروع کرد. انگار می خواست بچه ها را وادار کند تا خنده شان را قطع کنند. می خواست من کمتر خجالت بکشم. شاید هم واقعاً اون به گونه اي هواي مرا داشت. گفت: - خب، موقعی که گفتم زن ها، دقیقاً منظورم صرف ارتباط زن ها با همدیگه نبود. بلکه منظورم شخصیت و هویت زن ها بود. عاطفه اخم هایش را در هم کشید: - آتو دیگه چرا ادا و اطواردر می آري، قلمبه، سلمبه حرف می زنی. هنوز هیچی نشده از راحله واگرفتی؟ - خب، یعنی این که ما زن ها و دخترها به طور معمول خودمونو دست کم می گیریم. جایگاه انسانی و اجتماعی خودمونو گم می کنیم. براي همین هم معمولًا زندگی و وقتمون رو صرف چیزهاي بیهمده می کنیم. چیزهایی که هیچ ارزشی ندارن. به قول معروف، نه به درد این دنیا می خورن نه اون دنیا. عاطفه با دست کوبید روي صندلی: - د بازم که همون شد آبجی، دلري بوگو بذار مام بفهمیم. - خب این که هر روز باید یه ساعت از وقتمون رو پاي آینه تلف کنیم و خودمون رو آرایش کنیم. که چی؟ هیچی! باید همیشه یه آینه دنبالمون باشه و دقیقه به دقیقه خودمون رو توش تماشا کنیم و به چشم و ابرومون ور بریم که چی؟ هیچی! همه فکر و ذکرمون النگو و گردنبند و طلا شده که چی؟ هیچی! با لباس ها و مانتوهاي رنگارنگ بریم این طرف و اون طرف که چی؟ همه نگاهمون کنند! خب اینه معناي زن بودن؟ وقتی که ما خودمون رو این طوري دست کم می گیریم، باید به بقیه هم حق بدیم که به ما مثل یه عروسک نگاه کنن، نه مثل یک انسان. - طعنه که نمی زنی؟ بالاخره او هم به حرف آمد! ثریا بود! سردي و خشونت عجیبی در صدایش موج می زد که با لحن گرمش در آشنایی روز اولمون فرق می کرد. سمیه سرش را به سمت ثریا برگرداند: - منظورت چیه؟ براي چی باید طعنه بزنم؟ ثریا مستقیم و صریح خیره شد توي چشم هاي سمیه. - حس می کنم تو از بودن من توي این سفر خوشحال نیستی. عاطفه خندید. خونسرد و بی خیال: - دیوونه شدي؟ معلومه که این طور نیست! چطور ممکنه فکر کنی که اون از تو خوشش نمی آد؟ براي چی باید این طور باشه؟ ثریا سرش را پایین انداخت. - پس منظورش از این حرف ها چی بود؟ سمیه هم سرش را پایین انداخت و کمی مقنعه اش را جلوتر کشید. - خب من!... من هیچ منظور خاصی نداشتم. من فقط عقیده ام رو گفتم، حرفم هم کاملًا کلی بود درباره حس خود کم بینی در زن ها. ثریا دوباره سرش را بالا آورد. این بار جهت نگاهش به همه بود، با حالتی تدافعی. - کی می گه؟ این دو تا هیچ ربطی با هم ندارن. آرایش کردن هیچ ربطی با خود کم بینی و این مزخرفاتی که تو می گی نداره. خود کم بینی یعنی این که زن هاي ما امروز خودشون رو توي خونه هاشون قایم کردن! - خب پس تو که می دونی، بگو براي چی آرایش می کنن؟ - معلومه! براي این که همه باید با سرو وضع مرتب رفت و آمد کنیم. همه می خوایم قشنگ تر باشیم. جایی که می ریم مسخره مون نکنن، تحویلمون بگیرن. ... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قصه‌های‎آسمان| من آن عبا را نمی‌خواهم داستان واقعی از زندگی آیت‎الله فاطمی‎نیا 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💠 روایتی جالب از حضور اهل بیت در روضه های خانگی 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🌸 #رمان_دختران_آفتاب #فصل_سوم #پارت_نوزدهم به نظرم آمد که سمیه عمداً زود صحبتش را شروع کرد. انگار
🌸 سمیه شانه اش را بالا انداخت: - نگفتم؟! این هم نمونه اش! لپ هاي سفید ثریا کمی قرمز شد. - یعنی چی. این هم نمونه اش؟ درست حرفت رو بزن ببینم حرفت چیه! مگه خودت از تمیزي و زیبایی بدت می آد؟ -نخیر! من فقط حرفم اینه که چرا باید دختر دانشجو و تحصیلکرده ما این قدر احساس ضعف کنه که بخواد با زیباسازي ظاهرش اونو جبران کنه؟! ثریا ابروهایش را در هم کشید: - کی می گه؟ همه زیبایی رو دوست دارند. مگه تو دوست نداري؟ سمیه سعی می کرد خودش را کنترل کند: - چرا دوست دارم! من هم زیبایی رو دوست دارم؛ ولی نه فقط زیبایی رو! چیزهاي دیگه رو هم دوست دارم. حتی بعضی هاشون رو خیلی بیشتر از زیبایی با اون تعریفی که تو منظورته، دوست دارم. ثریا دندان هایش را روي هم فشار داد: - تو...!...تو! - صبر کن! هنوز حرفم تمام نشده! تا یادم نرفته یه چیز دیگه رو هم بگم. سمیه به طرف بقیه بچه ها برگشت: - همه تون، متوجه شدین که ثریا گفت به خاطر این که هر جا می ریم تحویلمون بگیرن، مسخرمون نکن. من می خوام بگم که فقط این ثریا نیست که چنین طرز فکري داره، همه مون همین طوریم! در اصل این یه فرهنگ غلط در جامعه بود که این فکر رو در زن ها و دخترها به وجود آورد که خوبی و برتري فقط توي قشنگی و زینت آلات و لباس هاي شیکه. - تو فکر می کنی کی هستی که این طوري در مورد همه قضاوت می کنی؟ مسلماً صداي ثریا بلند بود. بیش از اندازه. ولی نه آن قدر که راننده فریاد بکشد و بگوید که « چه خبره؟ » و با صداي راننده همه ساکت شدند. من و عاطفه و فاطمه و سمیه که رویمان به سمت عقب اتوبوس بود به طرف راننده برگشتیم. توي آینه بالا سرش نگاه کرد و گفت: - معلوم هست اون وسط اتوبوس چه خبره؟ باباجون این جا اتوبوسه.میدون جنگ که نیس! دماام خیرسرامواتمون می خوایم رانندگی کنیم. باس حواسمون جم باشه یا نه؟ ثریا خواست حرفی بزند که فاطمه جلویش را گرفت. انگشتش را روي بینی اش گذاشت و لب پایینیش را گزید. ثریا دندان ایش را روي هم فشار داد و با مشت کوبید به صندلی جلوییش. شاگرد راننده به سمت او خم شد و چیزي گفت. راننده همان طور که جلویش را نگاه می کرد فریاد کشید: - چی چی و صلوات برفسم آقا مجید! دانشجون که باشن! د اینا که یعنی تحصیلکردن که باس بیشتر رعایت حال ما رو بوکنن. دماام انسونیم به ابوالفضل! اعصاب داریم. آقاي پارسا از جایش بلند شد و کمی با راننده صحبت کرد. راننده کمی سرش را به نشانه تایید تکان داد. - چشم!...چشم! آقاي پارسا به خدا ایناام مث دختر خودمون می مونن. ولی شمام باس به ما حق بدي...چشم! به رو اون دو تا تخم چشمام. آقاي پارسا از همان صندلی جلو که نشسته بود بلند گفت: - براي سلامتی آقاي راننده و آقا مجید و براي سلامتی تمام مسافرها صلوات بلند ختم کنین. بعد از فرستادن صلوات، چند لحظه همه ساکت شدند. صداي آهسته و فرو خورده عاطفه اولین صدایی بود که سکوت را شکست: - به علت خرد بودن اعصاب آقاي راننده دنباله جنگ تا چند لحظه دیگر.... پایان فصل سوم ... 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
یکی از مهمترین نکات برای حفظ شور و شوق جنسی این است که غیر قابل پیش بینی باشید! طوری رفتار کنید که همسرتان نتواند حرکت بعدی شما در آمیزش را حدس بزند. 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
اگر شریک خوب می‌خواهی خودت خوب باش. کسی که می‌خواهد انتظار پروانه را بکشد، باید بوی گل بدهد. در این عالم هیچ کس غذای تمیز را در ظرف کثیف نمی‌ریزد. مهربان باشیم و با صداقت همه انسانها معنای زیبایی را متوجه میشوند زیبا فکر کنیم و زیبایی خلق کنیم 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚
با گفتن «من در کنار تو می یابم» یا «خیلی خوشحالم که می توانم به تو تکیه کنم» مرد را سرشار از و میکنند و او را بیش از پیش، به خود علاقه مند میسازند.😉 💞 به ڪآناڷ حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️ ❤️ @havayeadam 💚