حال این روزام نزدیکه به اونجا كه ابتهاج ميگه:
نمی دانم چه می خواهم بگویم،
غمی در استخوانم می گدازد... :)
حَیـّان
- روز بیست و چهارم -
درگیریهای روزانه اینقد زیاده که شب یه وقت خالی پیدا میکنی واس رازو نیاز:)
حَیـّان
آنکه از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شود
هرکسی دیوانهٔ عشقت نشد، عاقل نشد
غیر نوکرهایت آقا، کُلُّـهُم لایَعقِــلون.!'
گفتن میریم مشهد، رزق کربلامون رو میگیریم
ولی من موندم کجا برم؛
که رزق مشهدم رو بگیرم :)
حَیـّان
[۱/۱۳] : خدایا شکرت واسه . . !
[۴/۱۲] : خدایا شُکرت بابت هرچی ک دادیُ ندادیُ قراره بدی . . :)