🕋 لوح | مولود کعبه
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «شخصیت امیرالمؤمنین از لحظهی ولادت تا هنگام شهادت، یک شخصیت استثنائی است. ولادت او در جوف کعبه است -که نه قبل از آن حضرت و نه بعد از آن حضرت تا امروز چنین اتفاقی نیفتاده است- شهادت آن بزرگوار هم در مسجد و محراب عبادت است. بین این دو نقطه هم، همه زندگی امیرالمؤمنین جهاد و صبرلله است و حرکت در راه رضای الهی است.» ۱۳۸۹/۰۴/۰۵
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
دل برده ای از انس و ملک.mp3
6.15M
#مداحی
🎼 دل بردهای از انس و مَلَک...
🎙 میثم مطیعی
#مقاومت_علوی
#حضرت_علی_علیه_السلام
#سیزده_رجب
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#میلاد_امیرالمومنین
#ماه_رجب
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
🔴 "دیدی گفتــم" ممـــنوع!
💠 وقتی همسرتان اشتباه میکند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ میشود.
💠 این هراس، زمینهی از بین رفتن اقتدار و اعتماد بهنفس همسر، مخفیکاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و ســرد شدن رابطهتان خواهـــد شـــد.
💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینهی اصلاح همسرتان را فراهم میکند و هم شما را در نزد او محبوب میسازد.
💠 درخطاهای بزرگ و ریشهدار که از همسرتان سر میزند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید.
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
⭕️ اعمال شب سیزدهم ماه رجب
🌸 آغاز شبهای بیض [یعنی شبهای روشن و تابناک که عبارتاند از: شبهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه] است و در آن سه عمل مستحب است:
🌼 اوّل:
غسل کردن.
🌼 دوم:
چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت «یک بار» سوره «حمد» و «بیست و پنج بار» سوره«توحید».
🌼 سوم:
دو رکعت نماز که در «اعمال شب سیزدهم»رجب و شعبان بیان شد؛ در هر رکعت پس از سوره «حمد» سورههای «یس» و «تَبارَک المُلک» و «توحید» را بخواند.
🔷 اعمال روز سیزدهم رجب
🌼 روز سیزدهم مصادف با میلاد امیرالمؤمنین حضرت علی ابن ابیژالب علیه السلام و روز اول «ایام البیض» است و برای روزه این روز و روز چهاردهم و پانزدهم، ثواب بسیاری وارد شده؛ و اگر کسی بخواهد «عمل اُمّ داود» را بجا آورد، باید این روز را روزه بدارد.
#رجب #این_الرجبیون
🔴 #گناه_بزرگ_قهــر_از_همــسر
✍ پیامبــر اســلام (ص):
🔸ايُّما امْرَأةٍ هَجَرَتْ زَوجَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ حُشِرَتْ يَوْمَ القيامَةِ مَعَ فِرْعَوْنَ وهامانَ وَ قارُونَ في الدّركِ الأسْفَلِ مِنَ النّــارِ الّا أنْ تَتُوبَ و تَرْجِعَ
💠 هر زنی که با شوهرش قهر کند در حالی که خودش مقصر بوده است، در روز قیامت با فرعون، هامان و قارون در پایین ترین جایگاه آتش محشور می شود، مگر اینکه توبه کند و (نزد شوهرش) برگردد.
📘 مكارم الاخلاق، ص ۲۰۲
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
4_5857321491699336526 (2).mp3
7.13M
🎵سرود_ای مطربمهتاب رو
#حاج_مهدی_رسولی
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
🌹 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ؛ 🌹
🌹میلاد با سعادتِ آقاجانمان، سیدالعرب والعجم - خیرالبشر - وجه الله - عین الله - اذن الله - لسان الله - یدالله - باب الله - سیف الله - سرالله - ثارالله - نورالله - روح الله - شمس الله - غیرت الله - قدرت الله - ولی الله - خلیفة الله - عبدالله - اسدالله الغالب - غالب کل غالب - مظهر العجائب - مصدر الغرائب - ابوتراب - زوج بتول - وصی رسول - قائدالغر المحجلین - لنگر آسمان و زمین، حیدر کرّار صاحبِ لوح و قلم و ذوالفقار علی امیرالمؤمنین علیه السلام بر شما و همه شیعیان عزیز آن حضرت مبارکباد. 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نامه عجیب #معاویه به سپاهیان امیرالمؤمنین
♨️ وقتی دشمن #نقطه_قوت ما را نقطه ضعف نشان میدهد!
📺 برشی از گفتگوی #حجت_الاسلام_راجی در برنامه #حالا_خورشید از شبکه ۳سیما
✅ﭘﺸﺖ ﺟﻠﺪ ﻛﺘﺎﺏ #ﺟﺮﺝ_ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﺴﻴﺤﻰدر مورد امام علی (علیه السلام) ﭼﻨﯿﻦ نوشته شده👇
” ﺍﻯ ﻋﻠﻰ !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮﻯ ،
ﺩﻳﻨﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ ،
ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻰ … !
ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ :
ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ ؟ !
#میلاد_امام_علی
❓چگونه نماز جعفر طیار را بخوانیم؟
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
🌷راوى گويد : به امام باقر (عليه السلام) عرض کردم : فدايت شوم مردم مى گويند : خواب بعد از سپيده صبح مکروه است ، چون روزىها در آن وقت تقسيم مىشود ، حضرت فرمودند :
🌿 اَلْأرْزاقُ مُوظُوفَةٌ مَقْسُومَةٌ، ولِلّهِ فَضْلٌ یُقَسِّمُهُ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إلى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ ذلِکَ قَوْلُهُ: وَاسْألُوا اللّه َ مِنْ فَضْلِهِ.
☘ روزى ها مشخصّ و تقسیم شده است ولى خداوند متعال روزى فوق العاده دارد که آن را از طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم مى کند ، و همین است منظور پروردگار متعال که فرمود : از فضل پروردگار بخواهید.
📖 بحارالانوار ،ج۵ ص۱۴۷، ح۷
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
🌷 شیخ جعفر آقا مجتهدی (ره) :
☘ ذکر توسل را قطع نکنید و با پیامبر اکرم و ائمه (علیهم السلام) ارتباط داشته باشید.
🌿 این طور نیست که ائمه (علیهم السلام) دوستانشان را به حال خود رها کنند ، و اگر از دوستان غفلتی سر بزند ، مواظب آنها هستند و بالأخره آنها را نجات خواهند داد.
✍#قتل_شصت_تن_از_علویان_بی_گناه!
عالم جلیل القدر مرحوم سید نعمت الله جزائری در کتاب «الأنوار العمانیة» مینویسد: شیخ صدوق روایت کرده که شخصی به نام بزاز گفت: من با حمید بن قحطبه ی دوسی معاملاتی داشتم. در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان نزد او رفتم. حمید در اتاقی که آب در آن، جریان داشت، نشسته بود و از دیدن من بسیار خوشحال شد. سلام کردم و نشستم. حمید فرمان داد تا خادم آب و تشتی حاضر کند، دستان خود را شست و به من نیز گفت که دستانم را بشویم. به دستور حمید، سفره ی غذا گسترده شد و من چون روزه بودم از خوردن غذا خودداری کردم. حمید که چنین دید، پرسید: چرا غذا نمیخوری؟ گفتم: ای امیر؛ ماه مبارک رمضان است و من نیز بیمار نیستم و برای شکستن روزهام عذر شرعی ندارم. حمید از سخنم به شدت گریست. چون از خوردن غذا فارغ شد، پرسیدم: ای امیر! چه چیز تو را به گریه انداخت؟ گفت: هنگامی که هارون الرشید در طوس بود، شبی مرا احضار کرد. وقتی بر هارون وارد شدم، دیدم نزدش شمعی روشن و شمشیری از نیام برآمده و خادمی ایستاده است. وقتی در برابر هارون ایستادم، از من پرسید: تا چه اندازه از امیر مؤمنان (هارون) اطاعت میکنی؟ گفتم: با فدا کردن جان و مال. هارون سر به زیر افکند و پس از مختصری تأمل، اجازه ی مرخصی داد و من به خانه رفتم. پس از دقایقی فرستاده ی هارون به خانهام آمد و گفت: امیر مؤمنان (هارون) تو را به حضور طلبیده است. با خود گفتم: «إنا لله وإنا إلیه راجعون»، نکند هارون تصمیم به کشتن من گرفته است؟! با همین فکر و خیال نزد هارون رفتم. هارون از من پرسید: تا چه اندازه از امیر مؤمنان اطاعت میکنی؟ گفتم: با فدا کردن جان، مال، زن و فرزند. هارون خندید و اجازه ی مرخصی داد و من به خانهام رفتم. پس از دقایقی فرستاده ی هارون به خانهام آمد و گفت: فورا به محضر امیر مؤمنان شرفیاب شو. نزد هارون رفتم. هارون از من پرسید: تا چه اندازه از امیر مؤمنان اطاعت میکنی؟ گفتم: با فدا کردن جان، مال، زن، فرزند و دین!
هارون با صدای بلند خندید و گفت: این شمشیر را بگیر و آنچه این خادم میگوید، اطاعت کن. خادم شمشیر را از هارون گرفت و به من داد. همراه خادم به خانه ای رفتیم که در آن، قفل بود. خادم قفل در خانه را باز کرد. خانه یک چاه و سه اتاق داشت. خادم در یکی از اتاقها را باز کرد. در آن اتاق، بیست نفر از اولاد علی و فاطمه علیهما السلام در غل و زنجیر بودند. خادم رو به من کرد و گفت: هارون تو را مأمور کشتن این افراد کرده است. خادم آن بیست نفر را یکی پس از دیگری از اتاق بیرون آورد و من گردنشان را با شمشیر زدم. سپس خادم سرها و اجساد آنان را در چاه خانه انداخت. آن گاه خادم در یکی دیگر از اتاقها را باز کرد. در آن اتاق نیز بیست نفر از اولاد علی و فاطمه علیهما السلام در غل و زنجیر بودند. خادم گفت: هارون تو را مأمور کشتن این افراد نیز کرده است. آن گاه خادم آن بیست نفر را یکی پس از دیگری از اتاق بیرون آورد و من گردنشان را با شمشیر زدم. سپس خادم سرها و اجساد آنان را در چاه خانه انداخت. سپس خادم در اتاق سوم را باز کرد. در آن اتاق نیز بیست نفر از اولاد علی و فاطمه در غل و زنجیر بودند. خادم گفت: هارون دستور داده این افراد را نیز بکشی. خادم آن بیست نفر را نیز یکی پس از دیگری از اتاق بیرون آورد و من گردن نوزده نفر از آنان را با شمشیر زدم در واقع پنجاه و نه نفر را کشتم و او اجسادشان را در چاه انداخت. وقتی خواستم گردن بیستمین نفر در واقع شصتمین نفر را - که پیرمردی بود - با شمشیر بزنم، به من گفت: وای بر تو ای بدبخت! در روز قیامت چه عذری خواهی داشت، هنگامی که در برابر جدمان رسول خدا قرار بگیری در حالی که قاتل شصت نفر از فرزندان بی گناه علی و فاطمه هستی؟! دستانم از سخن پیرمرد لرزید و بدنم سست شد. خادم که مرا با آن حال دید، نگاهی از روی خشم و غضب به من انداخت و من گردن آن پیرمرد را نیز زدم و خادم جسد او را در چاه انداخت. حمید بن قحطبه در ادامه به من گفت: ای بزاز! من با این حال که شصت نفر از اولاد بیگناه رسول خدا را به قتل رسانده و دینم را فروخته ام، با چه امیدی نماز بخوانم و روزه بگیرم؟! ای بزاز! شک ندارم که جاودانه در آتش جهنم خواهم ماند. شیخ صدوق میگوید: نظیر این جنایت به منصور عباسی نیز نسبت داده شده است.
🌷 امام صادق (علیه السلام) :
☘️ إنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مِنَ الْعَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا ابْتَلَاهُ بِالْحُزْنِ لِیُکَفِّرَهَا
💠 زمانی که گناهان بنده بسیار شود و عمل نیکی نداشته باشد که گناهان او را جبران کند، خدا او را به اندوه در دنیا گرفتار میکند تا کفاره گناهان او شود.
📗 کافی، ج۲، ص۴۴۴
🌙 برنامهای برای ماه رجب
🌱 وقتی گفته میشود این سه ماه(رجب، شعبان و رمضان)، ماه عبادت و بندگی خداست، معنایش این است که لازم است ما مقداری برنامههای عبادیِ خودمان را در این ماه تقویت کنیم. معنای دوّمش این است که طاعاتمان را با دقّت بیشتری انجام بدهیم. یعنی آمار گناه را کمتر کنیم، بیشتر مراقبت داشته باشیم، و از آنطرف اگر میتوانیم خیرمان به کسی برسد، در ماه رجب بیشتر به دیگران خدمت کنیم.
#ماه_رجب
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
✍#کنیز_زیبا
آورده اند: معاویه کنیز بسیار زیبایی را به صد هزار درهم خرید و به اطرافیان خود گفت: این کنیز برای چه کسی شایسته است؟ گفتند: برای شما. معاویه گفت: درست نگفتید؛ بلکه این بانو برای حسین بن علی(ع) شایسته است؛ زیرا این زن هم دارای شرافت و شخصیت است و هم بین من و پدر حسین اختلافاتی وجود داشت، امید آن که با اهدای این کنیز، اختلاف ما برطرف شود. معاویه با طرح این دسیسه ی سیاسی، کنیز را همراه اموال بسیار و لباسهای فاخر به حضور امام حسین (ع) فرستاد. امام حسین دید کنیز زیبایی است، پرسید: اسمت چیست؟ کنیز گفت: «هون»، (آرزو و عشق). امام حسین فرمود: خودت هم مثل نامت هستی. سپس امام حسین از او پرسید: چیزی حفظ هستی؟ کنیز گفت: آری! قرآن بخوانم یا شعر؟! امام فرمود: قرآن بخوان. کنیز این آیه را خواند: «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ » کلیدهای غیب، تنها نزد خدا است و جز او کسی آن را نمیداند. او آنچه در خشکی و دریا است میداند. هیچ برگی از درختی نمی افتد، مگر این که از آن آگاه است، نه هیچ دانه ای در مخفیگاه زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز این که در کتاب آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است. امام حسین از او خواست شعری بخواند. کنیز این شعر عبرت انگیز را خواند: أنت نعم الفتی لو کنت تبقی غیر أن لا بقاء للانسان یعنی: تو جوان نیک و زیبایی، اگر بقاء داشته باشی؛ ولی بقایی برای انسان نیست. امام حسین ع سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گریه کرد. آن گاه به آن کنیز با معرفت رو کرد و فرمود: تو را آزاد کردم، هر چه معاویه فرستاده مال خودت باشد.
📙فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه ۸۱/۱ - ۸۳؛ به نقل از: دراسات وبحوث فی التاریخ و الاسلام ۱ / ۱۵۵.
🌺#حکایتی_زیبا
🔹مردی بنام «ابن صمه» در بیشتر اوقات شبانه روز به محاسبه نفس خود میپرداخت. روزی، ایام گذشته عمر خود را محاسبه کرد و دید شصت سال از عمرش گذشته است. روزهای شصت سال را حساب کرد که بیش از ۲۱۰۰۰ روز میشود.
آن گاه گفت: "وای بر من! اگر روزی یک گناه بیشتر نکرده باشم در این صورت خدا را با بیش از ۲۱۰۰۰ گناه ملاقات خواهم کرد."
این را گفت و بیهوش بر زمین افتاد و در همان حالت جان سپرد!
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
لایکوُنُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتَّی یحاسِبَ نَفْسَهُ اَشَّدُّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّریکِ شَریکَهُ وَ السَّیدِ عَبْدَهُ.
[هیچ بندهای، مؤمن نمی باشد تا این که به حساب نفس خود رسیدگی کند، شدیدتر از حسابرسی شریک نسبت به شریکش و مولیٰ نسبت به بندهاش.]
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی پند آموز و بسیار جالب که توصیه میکنم حتما ببینید
═══♥️ ♥️═══
🦋 با ما همراه باشید ...
حیات طیبه👇
https://eitaa.com/hayate313
✅روایت جناب سلمان از عظمت امیر المومنین علیه السلام و جریان رفتنشان به کوه قاف و دیدن سد یاجوج و ماجوج و ظاهر و شکل آن قوم و شکل زمین که کروی نیست بلکه مانند سکه تخت هست:
👈شيخ حسن بن سليمان در كتاب محتضر مىنويسد كه بعضى از علماى شيعه در كتاب منهج التحقيق باسناد خود از سلمان فارسى نقل كرده كه گفت: من با حسن و حسين عليهما السّلام و محمّد بن حنفيه و محمّد بن ابى بكر و عمار ياسر و مقداد بن اسود كندى بودم حضرت امام حسن گفت يا امير المؤمنين سليمان بن داود از خدا سلطنتى را خواست كه شايسته احدى بعد از او نباشد. خداوند باو عطا كرد آيا شما از قدرت سليمان دارى؟! فرمود: قسم بآن كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد سليمان بن داود از خدا درخواست ملك كرد باو عنايت نمود ولى پدرت قدرتى دارد كه احدى پس از جدّت پيامبر از پيشينيان و نه آنهائى كه خواهند آمد داراى چنين قدرتى نبوده و نخواهند بود. امام حسن گفت: مايليم بما نشان دهى از فضل و مقام خود كه خداوند عنايت كرده. فرمود ان شاء اللّٰه ميدهم. امير المؤمنين از جاى حركت كرده وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و مقدارى دعا كرد كه ما نفهميديم سپس با دست اشاره بطرف مغرب كرد طولى نكشيد كه ابرى آمد و بر روى خانه قرار گرفت و بطرف ديگر خانه ابرى ديگر وجود داشت. امير المؤمنين فرمود: اى ابر پائين بيا باجازه خدا. پائين آمد در حالى كه ميگفت اشهد ان لا اله الاّ اللّٰه و ان محمّدا رسول اللّٰه و انك خليفته و وصيه تو جانشين پيامبر و وصى او هستى هر كس در اين مورد شك كند هلاك مىشود و هر كه چنگ بدامن تو زند براه نجات است.گفت ابر بر زمين گسترده شد بطورى كه بصورت سفرهاى گسترده مينمود امير المؤمنين عليه السّلام فرمود روى ابر بنشينيد، نشستيم و هر كدام جاى خود را گرفتيم اشاره بابر ديگر نمود. او نيز پائين آمد و همان سخنان اوّلى را گفت: امير المؤمنين عليه السّلام تنها بر روى آن نشست و سخنى گفت و اشاره كرد كه بطرف مغرب برود، ناگهان باد وزيد و زير دو ابر زد و بآهستگى آنها را بلند كرد. من توجه بامير المؤمنين عليه السّلام كردم ديدم روى تختى نشسته و نور از صورتش ميدرخشد بطورى كه چشم خيره ميكند. امام حسن گفت يا امير المؤمنين سليمان بن داود بوسيله انگشتر خود حكومت ميكرد شما با چه وسيله فرمانروائى ميكنيد. فرمود عين اللّٰه در زمين و زبان گوياى خدا در ميان مردمم من نور خاموش نشدنى خدايم من درب بسوى خدايم و حجت او بر مردم. سپس فرمود: مايليد بشما انگشتر سليمان را نشان دهم گفتيم آرى دست خود را در گريبان برد و انگشترى از نقره از ياقوت قرمز بيرون آورد كه بر آن نوشته بود محمّد و على. سلمان گفت ما از اين مطلب در شگفت شديم فرمود از چه تعجب ميكنيد از مثل من تعجب نيست من امروز چيزى را بشما نشان ميدهم كه تاكنون نديدهايد. امام حسن عليه السّلام عرض كرد مايلم ياجوج و مأجوج و سدّى كه بين ما و آنها است نشان دهى باد كه در زير ابر بود بحركت در آمد و صدائى مانند رعد شنيديم و در هوا بالا رفت امير المؤمنين عليه السّلام جلو ما بود تا رسيديم بكوه بسيار بلندى ناگاه درخت خشكى ديديم كه برگهايش ريخته بود و شاخههايش خشك بود.امام حسن گفت چرا اين درخت خشك شده فرمود از او بپرس او بتو جواب خواهد داد. امام حسن گفت اى درخت ترا چه شده كه چنين خشكشدهاى؟ جواب نداد امير المؤمنين عليه السّلام فرمود ترا بحق خود سوگند ميدهم جواب او را بده! راوى گفت: بخدا قسم شنيدم ميگفت لبيك لبيك اى وصى پيامبر و جانشين او سپس گفت اى امام حسن امير المؤمنين هر شب پيش من مىآمد هنگام سحر و دو ركعت نماز ميخواند و خدا را تسبيح مىكرد زياد وقتى از دعا فارغ ميشد ابرى مىآمد سفيد كه از آن بوى مشك مىوزيد و بر روى آن تختى قرار داشت بر آن مىنشست على عليه السّلام را مىبرد و من ببركت آن جناب زندگى ميكردم چهل روز است كه از من جدا شده اين مطلب موجب خشكى من شده است. امير المؤمنين از جاى حركت كرد و دو ركعت نماز خواند و دست بر آن ماليد درخت سبز شد و بصورت اول برگشت به باد دستور داد ما را بحركت درآورد. ناگاه ملكى را ديديم كه دستش در مغرب و دست ديگرش در مشرق بود همين كه آن ملك امير المؤمنين را ديد گفت گواهى ميدهم به لا اله الا اللّٰه وحده لا شريك له و محمّد عبده و رسوله خداوند او را براى هدايت و دين حق فرستاده تا دينش را بر تمام اديان پيروز نمايد گر چه مشركان نپسندند و گواهى ميدهم كه تو وصى و خليفه واقعى او هستى. گفتيم يا امير المؤمنين اين كيست كه يك دستش در مغرب و ديگرى در مشرق است فرمود اين فرشتهايست كه مامور تاريكى شب و روز است پيوسته تا روز قيامت. و خداوند امر دنيا را بمن سپرده، اعمال مردم هر روز بر من عرضه مىشود بعد بجانب خدا بلند مىشود. بعد رفتيم تا رسيديم بسدّ ياجوج و مأجوج امير- المؤمنين عليه السّلام بباد فرمود ما را پائين اين كوه پائين بياور با دست اشاره بكوهى بسيار بلند كرد و
آن كوه خضر عليه السّلام بود سدّ را ديديم باندازه يك چشم انداز بلند بود سياه رنگ، همچون شبى تاريك از اطراف آن دود بيرون مىآمد امير المؤمنين عليه السّلام فرمود اى ابا محمّد من صاحب اين امر بر اين بندگان هستم. سلمان گفت من سه دسته ديدم طول قامت هر كدام از آنها صد و بيست ذراع بود و دسته دوم هفتاد ذراع و دسته سوم يك گوش خود را زير خود فرش ميكرد و گوش ديگر را روكش و لحاف خود قرار ميداد .سپس امير المؤمنين بباد دستور داد او بجانب كوه قاف حركت كند بآنجا رسيد ديديم از زمرد سبز است و بر روى آن فرشتهايست بصورت عقاب، همين كه فرشته امير المؤمنين عليه السّلام را ديد گفت السّلام عليك يا وصىّ رسول اللّٰه و خليفته اجازه ميدهى من حرف بزنم. امام عليه السّلام جواب سلامش را داد و فرمود: اگر مايلى صحبت كن در صورتى كه بخواهى بتو ميگويم ميخواهى چه سؤال از من بكنى. فرشته گفت: تو بفرما يا امير المؤمنين فرمود: ميخواهى بتو اجازه دهم كه بديدن خضر عليه السّلام بروى گفت درست است فرمود بتو اجازه دادم فرشته با سرعت حركت كرد بعد از اينكه گفت بسم اللّٰه الرحمن الرحيم سپس روى كوه مقدارى راه رفتيم چيزى نگذشت كه فرشته بمكان خود برگشت بعد از زيارت خضر عليه السّلام سلمان گفت گمان ميكنم اين فرشته خضر را زيارت نكرده بود تا شما باو اجازه ندادى. فرمود قسم بآن خدائى كه آسمان را بدون ستون برافراشته اگر يكى از آنها تصميم داشته باشد بقدر يك نفس كشيدن از جاى خود تغيير محل دهد تا من اجازه ندهم نخواهد رفت حال پسرم حسن نيز چنين خواهد شد بعد از او حسين و نه نفر از اولاد حسين كه نهمى آنها قائم ايشان است. عرض كرديم اسم فرشتهاى كه مامور قاف است چيست. فرمود: ترجائيل گفتيم يا امير- المؤمنين چگونه شما هر شب باينجا مىآيى و برمىگردى فرمود: همين طور كه شما را آوردم.قسم بآن كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد من از ملكوت آسمانها و زمين آنقدر در اختيارم هست كه اگر شما مقدارى از آن مطلع شويد تاب تحملش را نداريد. اسم اعظم خدا هفتاد و دو حرف است در نزد آصف بن برخيا يك حرف بود همان يك حرف را بزبان آورد خداوند فاصله بين او و تخت بلقيس را فرو برد بطورى كه تخت را برداشت بعد زمين بمدت يك چشم بهم زدن بصورت اولى برگشت در نزد ما بخداوند سوگند هفتاد و دو حرف است يك حرف ديگر هست كه خداوند بخود اختصاص داده و در علم غيب است و لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلى العظيم. هر كه ما را شناخت شناخت و هر كه منكر ما شد منكر شد سپس از جاى حركت كرد، ما هم حركت كرديم ناگاه جوانى را ديديم كه بين دو قبر مشغول نماز خواندن است. گفتيم يا امير المؤمنين اين جوان كيست؟ فرمود صالح پيامبر است فرمود اين دو قبر متعلق بمادر و پدر اوست و او خدا را بين اين دو قبر پرستش ميكند، همين كه چشم صالح بعلى عليه السّلام افتاد از گريه نتوانست خوددارى كند با دست اشاره بامير المؤمنين عليه السّلام كرد سپس برگرداند دست خود را بطرف سينهاش در حال گريه امير المؤمنين عليه السّلام جلو او ايستاد تا از نماز فارغ شد گفتيم چرا گريه كردى؟ گفت امير المؤمنين عليه السّلام هر روز صبح مىآمد و مىنشست عبادت من با تماشاى رخسار ايشان افزايش مىيافت، مدت ده روز است كه اين ديدار من قطع شده بهمين جهت ناراحت شدهام ما تعجب كرديم از اين جريان. امير المؤمنين عليه السّلام فرمود مايليد بشما سليمان بن داود را نشان بدهم گفتيم آرى از جاى حركت كرد ما در خدمت آن جناب بوديم تا وارد بستانى شديم كه نيكوتر از آن نديده بوديم در آن باغ انواع مختلف ميوهها و انگور و نهرهاى جارى و پرندگان روى درختها به نغمهسرائى مشغول بودند. همين كه پرندهها آن جناب را مشاهده كردند، آمدند اطراف ايشان پر ميزدند تا بالاخره رسيديم بوسط باغ ناگهان جوانى را ديديم كه به پشت خوابيده و دست خود را روى سينهاش گذاشته.امير المؤمنين عليه السّلام انگشتر را از گريبان خارج نمود و آن را در انگشت سليمان كرد از جاى حركت كرد و ايستاد و گفت السّلام عليك يا امير المؤمنين و وصى پيامبر خدا، بخدا قسم تو صديق اكبر و فاروق اعظمى هر كه چنگ بدامن تو زد رستگار شد و هر كه از تو كناره گرفت نااميد و زيانكار گرديد من از خداوند بحق شما اهل بيت درخواست نمودم خداوند اين قدرت را بمن داد. سلمان گفت من سخن سليمان بن داود را كه شنيدم نتوانستم خود را نگاهدارم و خود را بر روى پاهاى امير المؤمنين عليه السّلام انداختم و شروع ببوسه نمودم و خداى را سپاسگزارى كردم بر اين نعمت بزرگى كه نصيب من نموده بهدايت يافتن بولايت اهل بيت كه خداوند آنها را از آلودگى پاك و پاكيزه نموده بقيه دوستان من نيز كار مرا انجام دادند. بعد من از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدم پشت قاف چيست؟ فرمود: پشت قاف چيزهائى است كه علم شما بآن نميرسد عرض كرديم شما اطلاع داريد؟ فرمود: علم من نسبت به پشت قاف مانند اطلاع من است از اين دنيا و آنچه در