#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_سیوهفتم
معلوم میشود، که من كِشت و کار توام، و لو حقّ، رویانیده و به کمال رسانیده.
🌟 «أَفَرَأَيْتُمْ ماتَحْرُثُونَ * ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ؛
آیا هیچ درباره آنچه كِشت میکنید اندیشیده اید؟!
آیا شما آن را میرویانید یا ما میرویانیم؟! / سوره واقعه،63و64»
و من حمد میکنم خدا را که همه حمدها از اوست و راجع به اوست.
«وَآخِرُ دَعْویهُمْ أَنِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ؛ و آخرین سخنشان این است که حمد، مخصوص پروردگار عالمیان است. / سوره یونس،10»
🤔پرسیدم: آن شعری که خواندید از غزليّات خواجه حافظ بود، تو از کجا فراگرفتی؟!
🧚♀گفت: وقتی که خواجه به این مقام رسید، اهالی اینجا خواهش نمودند که بیش از آنکه میبایست اینجا بماند، اقامت کند تا غزلهای مرغوب او را فرا گیرند و همینطور هم شد و از آن وقت در تمام این خیام، در سرودههای خود، غزلهای او را میخوانند بهویژه آنهایی که مبنی بر وصال است. و چون و چرایی که با او نمودند افشای بعضی اسرار بود در بین عامّه، که جا نداشت.
پس از اظهار کمالات صوری و معنوی، که مرا مست لایشعر (ناآگاه) ساخته بود، سرود آغاز نمود:
🌸«رهرو منزل عشقیم و ز سر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
🌸سبزه خطّ تو دیدیم زبستان بهشت
به طلبکاری این سبزه گیاه آمده ایم
🌸با چنین گنج که شد خازن او روح امین
به گدایی، به در خانه شاه آمده ایم.»
پس از آن، انواع مختلف خوراکیها و نوشیدنیها، حاضر گردید. 🍍🍌🍷🍰🍎
خوردیم و نوشیدیم و به متكّاها تکیه زدیم.
🤔 گفتیم: چنین معلوم میشود که تو در اینجا متوطّن نیستی.
گفت: بلی!
من به استقبال تو آمدهام که در اینجا برهه ای استراحت کنید و این خیمه و اثاثیه را من آورده ام؛
بلکه این همه خیام که در بالا و دامنه این کوهها دیده میشود، همه از استقبال کنندگان است که به استقبال واردین خود آمدهاند و این محلّ با باغها و رَوح و ریحان و خوشی و خرّمیها، همه وقف بر واردین است و مهمانخانه خداوندی است و شما که از اینجا بروید، من هم به محلّ خود عودت میکنم.