🔴اتمام حجت
✳️ امام حسین علیه السلام بر اسب رسول خدا که مرتجز نام داشت سوار شد و با صدای بلند در مورد معرفی خود چنین فرمود:
☑️مردم!به سخنم گوش بدهید و عجله نکنید تا آنچه را حق است به شما بگویم و راه عذر را بر شما ببندم.
❗️در نسب من بنگرید،من کیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر که با دوبال در بهشت پرواز میکند عموی من نیست؟
آیا فرمایش رسول خدا در مورد من و برادرم به شما نرسیده که فرمود این دو سید و آقای جوانان بهشتند؟ پس چرا آماده ریختن خون من شده اید؟
🔥در این موقع شمر گفت: بخدا نمیفهمم چه میگویی!
🌹حبیب در پاسخ گفت: راست گفتی زیرا خداوند قلبت را مهر کرده و سخن حق را نمیفهمی.
🌸 در این هنگام امام حسین علیه السلام فرمود: وای برشما! ایا کسی از شما را کشته ام که خونش را از من طلب میکنید یا مالی از شما برده ام یا کسی را مجروح کرده ام که در مقام تقاص و قصاص من بر آمده اید؟
💥سپس فریاد زد: ای شیث،ای حجار و ای قیس و ای یزید!مگر برای من نامه ننوشتید که میوه های ما به ثمر رسیده و اگر بیایی سپاه آماده در خدمت تو هست؟
⚡️جمعیت که جوابی برای سخنان امام نداشتند چون در اینکه او پسر پیغمبر و بی گناه هست شکی نداشتند فلذا سکوت کردند
⚡️و فقط قیس ابن اشعث که به حیله گری معروف بود گفت: خوب چرا تسلیم حکم یزید نمیشوی که به آنچه میخواهی برسی و آرزویت برآورده بشود؟
🌷 امام در جوابش فرمود: نه بخدا مانند اشخاص خوار و ذلیل دست در دست شما نمیگذارم و مانند برده هم فرار نمیکنم،بلکه با شهامت و شهادت در برابر ظلم و ستم ایستادگی میکنم و شهادت را برتسلیم و خفت فرار،ترجیح میدهم.
🔘بخدا سوگند بعد از این زندگی درازی نخواهید داشت و مانند میله وسط سنگ آسیا دائم در نگرانی و اضطراب به سر میبرید.حالا ابتدا با همفکران خود مشورت کنید و اگر توجیه نشدید آنگاه قصد کشتن مرا بکنید و مهلت ندهید که من بر خدای جهانیان توکل جسته ام و هیچ چیز خارج از قدرت او نیست...
🌟بعد از سخنان امام حسین برخلاف انتظار سپاهیان کوفه، اولین فرمانده شان حربن یزید ریاحی به امام حسین پیوست و حالت تزلزلی در سپاه کفر ایجاد شد که باعث ترس عمر سعد شد و ترسید که اگر بیشتر تعلل کند سپاهش متلاشی گردد.
🔥بهمین خاطر پرچم به دست گرفت و اولین تیر را به سمت سپاه امام حسین رها کرد و گفت: گواهی دهید نزد امیر که اولین تیر را من به سوی حسین پرتاب کردم...
✍ادامه دارد...
📕اعیان الشیعه ج 1 ص602
📒ابصارالعین ص11
📗نفس المهموم ص 236
📘ارشاد مفید ص 235
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️درظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت سوم)
🔴السلام علی حر ابن یزید ریاحی
🌟در قاموس قرآن و اسلام،راه توبه هیچگاه بسته نمیشود،و گناه هرچقدر بزرگ باشد مانع از بازگشت به سمت خدا نمیشود،
⛔️بلکه بعضی از گناهان باعث سلب توفیق از توبه کردن میشود و در آن انسان از خواب غفلت بیدار نمیشود،اما حر با اینکه گناهکار بود،وجدان آگاه و بیداری داشت که راهش را به سمت خدا باز کرد...
🌺حر قبل از اینکه به سپاه امام بپیوندد نزد عمر سعد رفت و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟
🔥عمر سعد:آری جنگی که سبکترینش قطع شدن دست و پا و جدا شدن سرها باشد!
✨حر که خود را میان بهشت و جهنم مخیر میدید لرزه بر اندامش افتاد و با خود گفت:
آیا به سمت حسین 🌹بروم و مرگ را به جان بخرم و در ازایش بهشت را به دست بیاورم یا در سپاه عمر سعد🔥 بمانم و فرماندهی کنم و آخرت را به دنیا بفروشم؟
🔷همانطور که با خود تفکر میکرد تصمیمش را گرفت. با خداوند چنین نجوا کرد: خدایا به سوی تو بازگشت میکنم از اینکه دلهای دوستان تو و فرزندان پیامبرت را ترساندم.
✳️سپس از اسب پیاده شد سپرش را وارونه گرفت و درحالیکه از شرمساری سرش پایین بود صدا زد: یا اباعبدالله! من از کرده خودم پشیمان و نادمم آیا توبه ام پذیرفته است؟
🌹امام حسین که مظهر لطف و بخشش است فرمود: آری خداوند توبه ات را میپذیرد.
✨حر برای اینکه نظر امام را برای رفتن به میدان جنگ جلب کند عرض کرد: یابن رسول الله،اجازه بدهید من اولین کسی باشم که در رکاب شما کشته میشود چون اولین کسی بودم که بر شما خروج کردم.
🔴 شهادت حر
🌹حر بعد از اذن گرفتن از امام حسین وارد میدان شد ،سپاهیان دشمن چون حریف او نمیشدند تیری به شکم اسب او زدند اسب نقش زمین شد و حر پیاده به جنگ پرداخت تا اینکه لشکریان دشمن چون تک به تک حریف او نمیشدند دسته جمعی به او حمله کرده و اورا به شهادت رساندند.
🔴امام بر بالین حر
✳️وقتی حر درحالیکه هنوز رمقی به تن داشت توسط اصحاب امام حسین به خیمه گاه آورده شد. امام حسین علیه السلام به بالینش آمد و خون از چهره نورانی او پاک کرد و فرمود:
✨تو آزادمردی،چنان که مادرت تورا حر نامید،در دنیا آزادمرد بودی و در آخرت هم سعادتمندی.
🌾بستگان حر از عمر سعد خواستند تا بدن حر را به انها تحویل بدهد لذا بدن اورا در مکان فعلی دفن کردند و سرش را هم جدا نکردند.
🔴شک در قبولی توبه حر
✳️شاه اسماعیل در سفری که به عراق و زیارت امام حسین علیه السلام داشت در مورد قبول شدن توبه حر دچار شک شد،
▪️ لذا گفت: قبر اورا نبش میکنیم اگر توبه اش پذیرفته شده باشد بدنش از بین نرفته و فاسد نشده،ولی اگر بدنش از بین رفته پس توبه اش قبول نشده است.چون جسد مومن شهید از بین نمیرود.
🔆چون قبر را شکافتند بدن حر را سالم یافتند و دیدند دستمالی که امام حسین در روز عاشورا بر پیشانی او بسته باقی است. شاه اسماعیل میخواست برای تبرک دست سیدالشهدا،دستمال را باز کند و بردارد اما تا دستمال را باز میکردند خون تازه بیرون میریخت و بند نمیامد،هردستمالی امتحان میکردند فایده نداشت.
♻️به این نتیجه رسیدند که این دستمال جایزه حر بوده و باید همان دستمال باقی بماند .دوباره دستمال را به سر حر بستند و سپس شاه اسماعیل دستور داد برای حر بارگاه و بقعه بسازند ...
*
📕 حیات الحسین ج3 ص221
📒 بحار ج 45 ص 13
📚 ابصار العین ص 120.
📘 نفس المهموم ص 274
📙 انوار نعمانیه ص266
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️ در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت چهارم)
🔴 السّلام عَلی مسْلم ابن عوسجه اسدی
🌻امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بر بالین هشت نفر از یاران خود که به درجه رفیع شهادت نایل شده بودند حاضر شد که این حضور ،دلیل بر عظمت شهید بود.
یکی از آنها مسلم ابن عوسجه اسدی بود...
🍀در زیارت ناحیه منسوب به آقا امام زمان (عج) از هیچ یک از شهدا به اندازه مسلم تقدیر و تجلیل نشده است...
🌷مسلم کسی بود که وقتی امام به او اجازه بازگشت به وطن داد گفت: نه بخدا قسم برنمیگردم تا آنقدر نیزه در سینه دشمن فرو کنم و باشمشیر بجنگم تا شمشیر از دستم بیفتد و اگر سلاحی برایم نماند با سنگ با دشمنان شما خواهم جنگید تا در رکاب شما به شهادت برسم...
🌺 مسلم مردی شریف و از زهاد زمان خود بود و پیوسته در پای ستونی در مسجد کوفه نماز و به دعا و نیایش مشغول بود واز شجاعان نامی روزگار و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و در جنگهای اسلامی از نامداران به حساب می آمد.
🌿وی برای امام حسین نامه نوشت و اورا دعوت کرد و بر عهد خود باقی ماند.
🌹 موقعی که مسلم ابن عقیل نماینده امام حسین وارد کوفه شد مسلم ابن عوسجه به وکالت از مسلم ابن عقیل برای امام از مردم بیعت میگرفت.
🍀 وی هنگام اطلاع از حرکت امام از کوفه خارج شد و به اتفاق حبیب به کربلا آمدند و به امام پیوستند..
🔴شهادت مسلم ابن عوسجه
🌹مسلم ابن عوسجه در میدان نبرد دلیریهای بسیار کرد تا سرانجام دوتا از دشمنان با کمک یکدیگر اورا از پا در آوردند.
🌺امام علیه السلام به سرعت به بالین او آمد و مسلم هنوز جان داشت. امام فرمود خدا تورا رحمت کند...
🌑 آخرین نفس های مسلم
🌷مسلم لحظات آخر عمر خود را میگذراند که حبیب هم به بالینش آمد و گفت: مرگ تو بر من گران است تورا به بهشت بشارت باد، اگر نبود که ساعتی بعد نیز من به تو ملحق میشوم،دوست داشتم تا به من وصیت کنی و وصیت تورا انجام دهم.
💥اما میدانم که امکان ندارد و ساعاتی بعد من هم به شما ملحق خواهم شد.
✨مسلم با صدای ضعیفی گفت: من تورا به این مرد(اشاره به امام حسین علیه السلام ) وصیت میکنم که تا جان داری او را یاری کنی.
💐حبیب گفت: به خدا که غیر از این نکنم . در این هنگام مسلم جان به جان آفرین تسلیم کرد . یاران امام نعش او را برداشتند و در خیمه شهدا گذاشتند...
✍ادامه دارد...
📗 اعیان الشیعه ج 1 ص 605
📘 ابصارالعین ص 62
📒بحار ج 45 ص 20
📔 حیات الحسین ج 3 ص 212
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت پنجم)
🔴 السلام علیک یا حبیب ابن مظاهر اسدی
🌼حبیب از جمله کسانی بود که زمان رسول خدا را درک کرده بود و از خواص اصحاب امام علی و امام حسین (علیه السلام) به شمار می آمد.
🍃 ایمانی بسیار قوی داشت و در روز کربلا از همه خوشحال تر به نظر میرسید،
در یک شب قرآن را ختم میکرد و در زمان شهادت 75 سال داشت.
🌑شهادت حبیب
🌺بعد از اینکه ابوثمامه زمان نماز را به امام حسین یادآوری کرد به دستور امام از سپاه عمرسعد مهلت خواستند برای اقامه نماز.
🔥حصین بن تمیم صدا زد: نماز شما قبول نیست!
🌹 حبیب به او گفت: گمان میکنی نماز پسر پیامبر قبول نمیشود و نماز تو غدار الاغ قبول است؟
🔥حصین به حبیب حمله کرد و حبیب هم شمشیری به صورت اسب حصین زد و اسب حصین را به زمین زد،یارانش سریع اورا نجات دادند اما جنگ آغاز شده بود.
💥حبیب برای به دست آوردن حصین با سایر دشمنان جنگید و از کشته پشته میساخت تا اینکه دشمنان با هم به او حمله کردند و مجروحش ساختند،سپس حصین با شمشیر به فرق سرش زد و حبیب به شهادت رسید.
🔴مرگ حبیب امام حسین علیه السلام را شکست
☑️در روز عاشورا مرگ عده ای برای حسین علیه السلام گران آمد که یکی از آنها حبیب بود، با مرگ حبیب امام با دلشکستگی فرمود: جان خود و یارانم را به حساب خدا میگذارم..
🔴سوال حبیب از امام حسین علیه السلام
✳️از حبیب ابن مظاهر نقل شده که:
🌺از حسین علیه السلام پرسیدم: خدا قبل از اینکه شما را خلق کند شما چه بودید؟
✨فرمود: کنا اشباح نور،ندور حول عرش الرحمان،فنعلم الملائکته التسبیح و التهلیل و التمجید.
🌷فرمود: ما شخصیتهای نوری بودیم،گرد عرش پروردگار میچرخیدیم و فرشتگان را تسبیح و تهلیل و ذکر خدا می آموختیم...✨
✍ادامه دارد...
📗ابصارالعین، ص 60-
📘کامل 71/4.
📒 طبری 349/7
📓نفس المهموم ص 272
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت هشتم)
🌺حسین علیه السلام هنگامی که دید یارانش یکی پس از دیگری به شهادت میرسند، آنها را به استقامت دعوت کرد:
✨ تحمل و بردباری پیشه کنید ای فرزندان آزاده، که مرگ پلی است که شماها را از سختی و مرارت عبور میدهد و به نعمتهای پایدار میرساند.
🌿مرگ برای مومن پلی است به سمت بهشت و برای کافر پلی به سمت جهنم..🔥
⚫️فرار ضحاک ابن عبدالله مشرقی
✳️براستی روز عاشورا روز امتحان و محک بزرگی برای انسانها بود، اکثر افراد واقع بین و وقت شناس در آخرین لحظات خود را از آتش جهنم نجات دادند و به سعادت ابدی رسیدند و عده ای هم سعادت عظیمی را از دست دادند...
💥عبدالله مشرقی از جمله دسته ی اخیر بود که سعادت ابدی را از دست داد...
⚡️خودش نقل میکند:
مابر حسین علیه السلام وارد شدیم و آن حضرت به ما خوش آمد گفت.
🌷سپس پرسید برای چه آمدید؟ گفتیم آمدیم شما را از اخبار مطلع کنیم مردم کوفه تصمیم به جنگ با شما گرفتند. حسین علیه السلام فرمود: حسبی الله و نعم الوکیل.
🌹 سپس فرمود: چه میشود که مرا یاری کنید؟
🌾گفتم من شخصی مقروضم باید برگردم. اما اگر اجازه بدید تا جایی که احساس کنم مفیدم میمانم ولی اگر دیدم دیگر یاری ندارید و ماندنم فایده ندارد اجازه بدهید که بروم.
🌹امام فرمود: باشد،هرگاه چنین شد بیعتم را برمیدارم.
⚫️از دست دادن سعادت ابدی
⚡️ضحاک تا اخرین ساعات زندگی امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در کربلا بود.او میگوید: در روز عاشورا من اسب خود را پشت خیمه ها بستم و پیاده جنگیدم و دو نفر را هم کشتم تا اینکه دیدم از یاران حسین کسی باقی نمانده و دشمن بر اهل بیتش چیره شده اند.
▪️نزد حسین علیه السلام رفتم و از او اذن ترک جنگ خواستم.
🌺امام فرمود اگر میتوانی برو،اما چگونه میخواهی فرار کنی؟ گفتم اسبم تازه نفس است. سپس سوار اسب شدم و به تاخت از آنجا دور شدم...
📕 ابصار العین ص 133
📒قاموس الرجال 129/7
📗نفس المهموم ص 298.
📘طبری 235/7
📓کامل 73
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️درظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت نهم)
🔴جانبازی جوانان هاشمی
✳️تا وقتی که حتی یک نفر از اصحاب و یاران اباعبدالله باقی مانده بود، به جوانان هاشمی که از بستگان و نزدیکان امام حسین علیه السلام بودند اجازه ی جهاد داده نمیشد.
🌹تا اینکه تمام اصحاب حضرت به شهادت رسیدند و نوبت جانبازی جوانان هاشمی شد.آنها یکدیگر را در آغوش میگرفتند و بوسه نثار هم میکردند و آماده ی شهادت بودند.
✨ اما هنگامی که چشمشان به امام حسین علیه السلام میافتاد بر غربت و تنهاییش گریه میکردند ...
مخصوصا وقتی صدای گریه و ضجه ی زنان علوی را میشنیدند بی طاقت میشدند...
🌸 بهمین خاطر امام حسین علیه السلام درباره بعضی از جوانان اجازه جنگ نمیداد و تحمل کشته شدنشان بر او گران می آمد.
🌿لذا آنان به دست و پای حضرت می افتادند تا اجازه جانبازی بگیرند.
⚫️السلام علی علی ابن الحسین
حضرت علی اکبر دوسال بعد از شهادت جدش علی علیه السلام به دنیا آمده بود و به نقل مشهور در کربلا هجده سال داشته.با اینکه از حضرت سجاد کوچکتر بوده اما نام علی اکبر را به خود گرفت بدلیل اینکه از علی اصغر بزرگتر بود.
✅هنگامی که حضرت علی اکبر مشاهده کرد تمام اصحاب امام به شهادت رسیدند و امام حسین تنها مانده سوار بر اسب خدمت امام رسید و اجازه میدان خواست.
🌺حسین علیه السلام به قد و قامت علی نگریست که زیباترین و خوش خلقترین انسانها بود و شبیه ترین به پیامبر،سپس اشک از دیگانش سرازیر شد اما بی مهابا اجازه داد.
▪️سپس محاسن شریفش را در دست گرفت و رو به آسمان فرمود:خدایا بر این قوم گواه باش که کسی به جنگ آنها میرود که از نظر شکل و شمایل و خلق و خو و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبر توست و ما هروقت مشتاق پیامبر میشدیم اورا نگاه میکردیم...
🌾بار خدایا برکت خود را از آنان بردار و در میان آنها فرقه بینداز و هرگز حکومت را از آنان خشنود نساز که اینان ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند اما بر ما تاختند تا مارا بکشند...
🔴 به میدان رفتن حضرت علی اکبر
🌺وقتی حضرت علی اکبر سواره به طرف میدان به راه افتاد حسین علیه السلام هم بی اختیار پیاده از عقب سر علی به راه افتاد تا به سپاه عمر سعد نزدیک شد و سپس فریاد زد:
⚡️ پسر سعد تورا چه میشود که خدا ریشه ات را قطع کند چنانکه ریشه مرا قطع کردی و قرابت مرا به رسول خدا رعایت نکردی..
📕ابصار العین ص 21
📗 اعیان الشیعه 607/1
📘بحار 45/45
📓نفس المهموم 309
📚حیات الحسین ص 244
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت دهم)
🌺علی اکبر علیه السلام به دشمن حمله کرد و جنگ سختی نمود تا حدی که نوشته اند صدو بیست نفر را به هلاکت رساند و خود جراحات بسیاری برداشت و تشنگی بر او فشار آورد.
✳️لذا نزد پدر برگشت و عرض کرد: پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی شمشیر مرا به زحمت افکند،
💦آیا میشود شربت آبی به من برسانی تا با آن در جنگ با دشمن نیرو بگیرم؟
🌹حسین علیه السلام از ناراحتی پسرش گریان شد و فرمود: بر جدت محمد مصطفی و و علی ابن ابیطالب و من دشوار است که نتوانیم خواسته ات را برآوریم.
✨ پسرم صبر پیشه کن و اندکی دیگر بجنگ که نزدیک است رسول خدارا ملاقات کنی و با کاسه لبریز چنان سیرابت کند که هرگز تشنه نشوی...
☘سپس زبان حضرت علی اکبر علیه السلام را در دهان گرفت،علی اکبر فهمید کام حسین علیه السلام از او خشک تر است..
🌷 سپس امام حسین انگشتر خود را به او داد و گفت: انگشتر را در دهان نگه دار.
🔴نکته:
مگر حضرت علی اکبر نمیدانست که در خیمه گاه آبی وجود ندارد چرا از پدر تقاضای آب کرد؟
🌹گویا میخواسته به بهانه ی آب تجدید دیدار دوباره ای با پدر داشته باشد...
🌸علی اکبر علیه السلام دوباره به میدان بازگشت و به دشمن حمله کرد،همانند جدش و پدرش میجنگید.
⚡️حمید بن مسلم میگوید:ایستاده بودم و نبرد علی اکبر را نگاه میکردم که به یمین و یسار حمله میکرد و همه از او میگریختند.
🔥مره بن منقذ در کنار من بود گفت: گناه همه عرب برگردن من باشد اگر این جوان از کنار من عبور کند و پدرش را عزادار نکنم.
⚡️گفتم مره چنین مگو،این جمعیت او را کفایت میکنند،علی اکبر علیه السلام به ما نزدیک شد، مره از پشت سرش با نیزه به او حمله کرد که علی اکبر روی قوس زین افتاد.
سپس مره با با شمشیر بر فرق علی زد و سرش را شکافت.
🌷علی دست بر گردن اسب انداخت ،خون روی چشمان اسب را پوشاند و اسب بدون اینکه متوجه باشد علی را به دل دشمن برد، دشمن اطرافش را گرفت و با شمشیرها قطعه قطعه اش کردند...
🍀در این هنگام علی اکبر علیه السلام فریاد زد:
🌺پدرم سلام بر تو،اینک جدم مرا سیراب نمود و به شما سلام میرساند و میفرماید به سوی ما شتاب کن که برای شما هم ابی ذخیره کرده ام. سپس ناله ای کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود...
🌹همینکه صدای علی اکبر به گوش پدر رسید مانند باز شکاری خود را کنار نعش پسرش رساند و دید علی قطعه قطعه شده و هیچ جای سالمی در بدن ندارد...
💥صدا زد: خدا بکشد مردمی که تورا کشتند،چقدر نسبت به خدا و هتک حرمت رسول خدا جسور شدند..
🌷سپس با چشمانی پراشک فرمود: علی جان بعد تو خاک بر سر دنیا...
🎋راوی میگوید ناگهان دیدم زنی(زینب سلام الله علیها) سراسیمه از خیمه ها بیرون دوید و خود را روی نعش علی انداخت.
🌹حسین علیه اسلام اورا به خیمه ها بازگرداند و سپس به جوانان گفت:جوانان بنی هاشم بیایید و برادرتان را به خیمه ها ببرید.
🌸سپس نعش علی را به خیمه شهدا بردند..
📕ابصارالعین، ص22
📗نفس المهموم 309
📒 حیات الحسین ص244
📘مقاتل ص115
📙طبری 357/7
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️درظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت یازدهم)
🔴 السلام علی قاسم ابن الحسن
🌹قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام مادرش رمله مکنی بود، قاسم علیه السلام بیش از 13 سال از عمر مبارکش نگذشته بود جوانی بسیار رعنا و زیبا بود،
🍃چنانکه مورخین نوشته اند:
کان وجهه شقه القمر: یعنی چهره اش مانند ماه پاره بود
✨و چون در دامن امام حسین علیه السلام رشد و نمو پیدا کرده بود در سنین کم دارای ایمانی راسخ و عزت نفس و عظمت روحی مانند اباعبدالله بود.
🌿در روز عاشورا که عمویش را تنها مشاهده کرد گفت: تا شمشیر در دست من است عمویم به شهادت نخواهد رسید!
🔴 قاسم اذن جهاد میطلبد
🌸اباعبدالله که دید قاسم آماده شهادت شده است دست در گردن او انداخت و هردو آنقدر گریستند تا بیحال شدند.
✨قاسم علیه الاسلام اذن جهاد طلبید.امام حسین علیه السلام امتناع نمود و فرمود:عموجان چگونه اجازه بدهم که تو یادگار برادرمی..
🌷 قاسم آنقدر دست و پای عمو را بوسید تا اجازه گرفت و با چشمان گریان روانه میدان شد.
⚫️ شهادت قاسم علیه السلام
🔷حمید ابن مسلم(خبرنگار کربلا) میگوید:
نوجوانی به سمت لشکر می آمد که چهره اش مانند ماه میدرخشید
وپیراهن و شلوار پوشیده بود و گردنها را میزد و سرها را درو میکرد گویا مرگ در اختیار اوست و جان هرکه را بخواهد میگیرد.
💥 در این میان بند کفش قاسم برید که فراموش نمیکنم پای چپش بود،ایستاد تا بند کفشش را محکم کند.
🔥عمروبن سعد بن نفیل از فرصت استفاده کرد و با شمشیر بر فرق مبارکش زد قاسم بر زمین افتاد و صدا زد: یا عمّاه!
🌸حسین علیه السلام با عجله خود را به میدان رسانید و چون شیر خشمناک بر سعد حمله کرد که دست نانجیب قطع شد و همرزمانش اورا نجات دادند.
✳️وقتی گردوغبار میدان فرونشست دیدند حسین علیه السلام در کنار قاسم علیه السلام نشسته و قاسم در حال جان دادن از شدت درد پاها را بر زمین میساید..
🌺حسین علیه السلام فرمود: مرگ بر آن مردمی که تورا کشتند. رسول خدا در قیامت دشمنشان باد.
☑️سخت است بر عمویت اورا بخوانی و نتواند تورا اجابت کند و نفعی به تو برساند.
🌹سپس نعش قاسم را در بغل گرفت تا به خیمه شهدا برساند اما پاهای قاسم بر زمین میکشید تا اورا در خیمه کنار نعش علی اکبر قرار داد.
💥نکته:
آیا حضرت قاسم در میان دشمن می ایستد بند کفش ببندد فقط بخاطر اینکه دشمن نگوید پابرهنه بود ؟؟
یا نه،چون روحیه پدرش امام حسن در او اشکار شد که به دشمن اهمیتی نمیداد و برای بی اهمیت شمردن دشمن بند کفشش را بست...
✍ادامه دارد..
📗ابصارالعین ص 36
📕مقاتل الطالبین ص 88
📘نفس المهموم ص 321
📒بحار 34/45
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت دوازدهم)
🔴السلام علی عبدالله الحسین الطفل الرضیع
🌺عبدالله رضیع که به علی اصغر مشهور گشته ،مادرش رباب دختر امرء القیس بن عدی است که امام حسین نسبت به او علاقه وافری داشت و رباب هم شیفته ی امام بود.
▪️شهادت حضرت علی اصغر
🌹چون امام حسین علیه السلام مشاهده کرد چشمهای علی به گودی رفته و لبها خشک شده و از شدت تشنگی به حالت اغما در آمده،
❄️ بدون لباس رزم و با عبا به سمت دشمن رفت تا ببینند به قصد گفتگو میرود نه جنگ.
⚡️بلکه عواطف دشمن برانگیخته شود و طفل شیرخوارش را سیراب کنند...
🌸حسین علیه السلام که طفل شیرخوارش را بخاطر گرمای زیاد زیر عبا گرفته بود، اورا سر دست بلند کرد تا همه ی دشمن اورا ببینند
✨آنگاه فرمود:
اگر به من رحم نمیکنید به این طفل رحم کنید که از تشنگی آرام ندارد و میسوزد...
🔥لکن در دلهای سخت تر از سنگ مردم کوفه اثر نداشت،بلکه حرمله ملعون تیری به چله نهاد و علی اصغر را هدف تیر قرار داد.
✨گلوی علی را گوش تا گوش برید...
علی که سوزش تیر را حس کرد مانند مرغ سربریده روی دست پدر پروبال میزد.
💥نقل شده است که در کربلا چند جا ابی عبدالله خیلی گریه کرد...
یکی هم زمانی بود که علی کوچکش روی دستش ذبح شد،حسین علیه السلام دودست را زیر گلوی علی گرفت و مشتهای لبریز از خون را به طرف آسمان پاشید.
🌸امام باقر علیه السلام فرمود: حتی یک قطره از آن خون به زمین برنگشت...
🌻 آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا تو خود بین ما و مردمی که مارا دعوت کردند تا یاری کنند و مارا کشتند قضاوت فرما..
💥به قدری مصیبت برای اباعبدالله جانسوز بود که ندایی به تسلیت از آسمان شنید :
"حسین،علی را واگذار که در بهشت او را شیر دهنده ای است"
🌷سپس امام حسین علیه السلام فرمود: تحمل همه ی این مصیبتها چون در حضور خدا و برای خداست برای ما گواراست...
☘بارخدایا شیرخوار من در پیشگاه تو کمتر از ناقه صالح نیست که بخاطر آن بر قوم صالح غضب فرمودی.
سپس امام با نوک شمشیر قبری کند و عبدالله را با بدن و قنداقه اغشته به خون دفن کرد...
✍ادامه دارد...
📕حیات الامام حسین 274/3
📗 بحار،46/45
📘نفس المهموم ص 348
📓نفس المهموم ص 349
📙حیات الحسین 275/3
📒اعیان الشیعه 609/1
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
#امام_حسين عليه السلام
به ابن عباس فرمود:
هرگز سخن بيهوده مگوى؛ زيرا بيم گناه براى تو دارم و سخن سودمند نيز هرگز مگوى، مگر اين كه آن سخن به جا باشد.
📚بحارالأنوار : ۷۸/۱۲۷/۱۰
روزانه خیلی حرف های که به دردی نمیخوره وگاهی غیبت هم منجرمیشه میشنویم خیلی مهمه خودمان راعادت بدیم به اندازه صحبت کردن
#سکوت بهتراز حرف هایی است که خیری نداشته باشه
خودش درس بزرگیه
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
هدایت شده از حیات ابدی
#لینک_جدید_گروه
برنامه روزانه گروه منتظران ظهور
برای رضای #خدا و تعجیل در #فرج اذکاروادعیه #ایام_هفته مخصوص هر روز #ختم_قرآن
#زیارت_آل_یس #دعای_عهد
#زیارت_عاشورا #ذکر_صلوات
#دعای_فرج #ذکر_استغفار
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/joinchat/4193386513C9747402e8e
حتما عضو #گروه بشید
#منتظران_ظهور
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت سیزدهم)
⚫️السلام علی عباس ابن علی،قمر بنی هاشم
🌹حضرت اباالفضل علیه السلام سی و چهارسال با امام حسین علیه السلام زندگی کرد.
✨ از بس زیبا بود اورا قمر بنی هاشم مینامیدند، مردی قوی و شجاع و تنومند بود که وقتی بر اسبان تنومد هم سوار میشد پاهایش به زمین کشیده میشد.
🔴 قمر بنی هاشم در میدان جنگ
🌺حضرت ابوالفضل وقتی همه ی برادرانش را به جنگ فرستاد و به شهادت رسیدند به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و و اجازه میدان خواست.
🌺امام علیه السلام فرمود: تو پرچمدار منی،اگر کشته شوی دیگر دشمن بر من چیره میشود...
🌸ابوالفضل علیه السلام عرض کرد: برادر سینه ام تنگ شده و از زندگی سیر شده ام.
✨امام فرمود: پس قدری آب برای این کودکان که صدای العطششان بلند شده است بیاور.
🌹سقای کربلا مشک بدوش انداخت و سوار اسب شد و مقابل صف دشمن ایستاد و بعد از نصیحت آنها گفت: این حسین پسر رسول خداست که با او جنگیدید و اهل بیت و یارانش را کشتید .
لااقل زنان و فرزندانشان را اب دهید که دلهای آنان از تشنگی میسوزد.
🔥شمر ملعون صدا زد:
پسر ابوتراب اگر تمام دنیا آب باشد و در اختیار ما،قطره ای از آن را به شما نمیدهیم مگر اینکه بیعت یزید را بپذیرید.
✨قمر بنی هاشم از انها مأیوس شد سپس بعد از کسب اجازه از برادر وارد شریعه فرات شد و و تمام نگهبانان آنجا را دور کرد.
💥 مشک را پر از آب کرد و تا خواست کفی از آب بنوشد یاد تشنگی لبهای خشک اباعبدالله افتاد و آب را خالی کرد. سپس از شریعه خارج شد نگهبانان اطرافش را گرفتند...
🔴شهادت حضرت عباس علیه السلام
⚡️سپاهیان که تحمل ضرب شصت اورا نداشتند از جلوی راهش پراکنده میشدند تا اینکه زید ابن ورقا از پشت درخت دست راست قمر بنی هاشم را قطع کرد و بعد حکیم بن طفیلی دست چپش را...
🌺 حضرت عباس سریع مشک را به دندان گرفت و خواست سریع حرکت کند تا آب را به لب تشنگان حرم برساند که ناگهان تیری بر مشک آب اصابت کرد و آب روی زمین ریخت...
🌷 در این لحظه دیگر حضرت اباالفضل ناامید شد و متحیر وسط میدان مانده بود که دشمن به چشمانش تیر زد و با عمود آهنین بر فرق مبارک کوبید چنان که از اسب بر روی زمین افتاد و فریاد زد: برادر مرا دریاب...
🌺 امام حسین علیه السلام خود را به نعش برادر رسید و اورا دست بریده و چهره مجروح و شکسته و چشمان تیر خورده یافت.
✨امام با کمر خمیده کنار نعش برادر ایستاد و چون قدرت ایستادن نداشت در کنارش بر روی زمین نشست و شروع به گریه کرد تا اباالفضل علیه السلام جان به جان افرین تسلیم کرد.
🌾آنگاه فرمود: الان کمرم شکست و چاره ام از هم گسست...
🌹سپس حسین علیه السلام که نمیتوانست عباس را به خیمه شهدا ببرد با چشمانی اشکبار به سوی خیمه ها برگشت . سکینه به استقبال پدر آمد و پرسید: عمویم چه شد؟
امام فرمود: شهید گردید...
✍ادامه دارد..
📗ابصارالعین ص29
📕کامل 394
📒نفس المهموم ص348
📘حیات الحسین 274/3
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️ در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت چهاردهم)
🔴پس از شهادت حضرت ابوالفضل انواع مصائب بر اباعبدالله هجوم آورد:
💥1- وضعیت زنان حرم که هربار با جسد شهیدی روبرو میشوند و در محاصره دشمن قرار دارند و نمیدانند آخر کار آنها به کجا می انجامد.
💥2- از سوی دیگر صدای اطفال به العطش بلند است که میبیند کودکان از بی آبی مشرف به هلاکتند و اباعبدالله جز تحمل و سوختن چاره دیگری ندارد.
💥3-دشمنان خدانشناس نه تنها به مردان رحم نمیکنند بلکه از اطفال صغیر که طاقت و تحمل جنگ هم ندارند نمیگذرند و آنها را به شهادت میرسانند.
💥4- شدت تشنگی شخص اباعبدالله را از پا در آورده لبهای مبارک آن حضرت آنچنان خشک شده که مانند دوتا چوب به هم چسبیده ،چشمهایش تار شده و آسمان را مانند دود مشاهده میکند.
💥5- از دست دادن و مصیبت و داغ یاران و بستگان و بی کسی حضرت...
⚫️اینها مصائبی بود که یکی از آنها برای نابودی یک شخص کافی است اما اباعبدالله چنان جنگی نمود که چشم روزگار چنین قدرتی در کسی ندیده مگر در پدرش علی ابن ابیطالب...
🔴تنهایی امام حسین علیه السلام...
🌺وقتی که حسین علیه السلام بدنهای مطهر شهدا را مشاهده کرد که مانند گوشت قربانی برروی خاک کربلا بر زمین ریخته اند و کسی نمانده که از حسین علیه السلام حمایت کند و زنان حرم هم شیون و گریه شان بلند است در مقابل دشمن قرار گرفت و فریادش بلند شد:
✳️آیا کسی هست از حرم رسول خدا دفاع و سرپرستی کند،آیا کسی هست درباره ما از خدا بترسد؟
استغاثه و یاری خواستن امام در روح قسی و سنگ دل مردم اثری نذاشت و بر بیشرمی آنها افزود.
🔴 پاسخ حضرت سجاد به استغاثه حسین علیه السلام
🌹همینکه صدای استغاثه ی امام حسین به گوش امام سجاد علیه السلام رسید عصا طلبید و با زحمت زیاد بر عصا تکیه و تصمیم به عزم میدان نمود.
🌷امام حسین علیه السلام که دید پسر بیمارش به میدان میرود خواهرش ام کلثوم را صدا زد و فرمود:
✨خواهرم علی را نگه دار و نگذار از خیمه بیرون رود تا زمین از نسل آل محمد خالی نشود...
🌺با وجود تمام مصائب حسین علیه السلام با یک دنیا وقار و عظمت یکه و تنها در برابر انبوه دشمن ایستاده،به نحوی که گویا این فجایع بر استقامت و صبر امام افزوده چنانکه بر ایمانش افزوده است.
🌿چنانکه از فرزندش امام سجاد علیه السلام نقل شده است:
🌺هر چقدر کار براباعبدالله سخت تر میشد چهره اش درخشنده تر و اعضا و جوارحش مطمئن تر میشد.
🔥تا جاییکه سپاهیان عمر سعد به یکدیگر میگفتند: اورا ببینید که هیچ از مرگ باکش نیست...
✍ادامه دارد...
📕 حیات الحسین 274/3
📗بحار 46/45
📒حیات الامام حسین 274/3
📘نفس المهموم ص 348
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
(قسمت اول)
💠مقدمه:
نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمدهاند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد.
🌻لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده میکنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گرانقدر «آیت الله جعفر سبحانیست» و مورد استقبال قرار گرفته است...
✍ #قسمتاول
🔴حالت احتضار:
💠چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم میداد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد.
💥کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آنها اشک در چشمهایشان حلقه بسته بود.
❄️چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کردهام. فکرش به شدت آزارم میداد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم.
⚡️در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا میکشاند،
🍀 در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمیکردم اما هرچه دستش به طرف بالا میآمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس میکردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود.
🌾تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی میکرد که احساس میکردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید.
🍃عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو... 🌱من میگویم و تو تکرار کن:
اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را میدیدم و صدایش را میشنیدم. 🔅لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکلهای سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم
✅ شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش میکنند اما هرگز گمان نمیکردم آنها در اغفال من توفیقی داشته باشند....
✍ادامه دارد..
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «یک کلیپ بسیار مهم و تاثیر گذار»
❗️نکند به پیادهروی اربعین برویم، ولی در خواب #غفلت باشیم!!!
❓چند نفر برای یاری #حسین_زمان در اربعین #لبیک میگویند؟؟؟
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت پانزدهم)
⚡️یکی از سپاهیان عمر سعد میگوید : حسین را دیدم که به هر طرف حمله میکرد همه مانند روباه از جلویش میگریختند.
💠سعد ابن عبیده میگوید :
عده ای از شیوخ و بزرگان کوفه را دیدیم که بالای تپه ای ایستاده بودند و بر مظلومیت حسین گریه میکردند و دعا میکردند که:
خدایا حسین را پیروز گردان!
🔘سعد که خود در سپاه عمرسعد بود برآشفت و به آن نالایقان گفت: ای دشمنان خدا پس چرا فرود نمیایید و اورا یاری نمیکنید؟!
🔴حسین علیه السلام وارد شریعه فرات میشود
🌸چون تشنگی بی نهایت بر اباعبدالله فشار آورد به طرف فرات روان شد . چهار هزار نگهبان در برابرش ایستادند. اما حسین علیه السلام با حمله ی حیدری همه را پراکنده ساخت تا وارد شریعه شد.
🌹امام حسین که میدانست تا دقایقی دیگر به شهادت میرسد مشت را پر از آب کرد و خواست بنوشد که دشمن احساس خطر کرد.
💥میدانست اگر حسین علیه السلام آب بنوشد دمار از روزگار آنان برمیآورد
بهمین خاطر مردی صدا زد:
آب می آشامی در حالیکه به حرم و اهل بیتت اهانت میشود؟
🌺حسین علیه السلام که غیرت علی علیه السلام در وجودش موج میزد آب را بر روی آب ریخت و شتابان از شریعه خارج شد،چون به خیمه گاه رسید دید خبری نیست و این هم مکر دشمن بوده تا از آب نوشیدن او جلوگیری کند..
🔴هجوم اراذل به خیمه گاه اباعبدالله
🌸هنگامی که امام حسین علیه السلام در قلب سپاه دشمن از هرسو دشمنان را به درک میفرستاد
🔥 اراذل کوفه به منظور سست کردن اراده اباعبدالله و انصراف از حمله به دشمن ، عده ای را فرستادند تا خیمه گاه و البسه زنان و کودکان را غارت کنند!
✨حسین علیه السلام غیرت علوی اش به جوش آمد و فریاد زد: ای شیعیان آل ابوسفیان!
اگر دین ندارید و از عذاب آخرت نمیترسید اقلا در دنیا آزادمرد باشید و به کیان خود بازگردید اگر عرب و باغیرت هستید!
🔥شمر ملعون فریاد زد: حسین چه میگویی؟
امام فرمود: من و شما با هم میجنگیم و زنان گناهی ندارند سرکشان خود را از تعرض به حرمم بازدارید!
شمر فریاد زد: برگردید و کار حسین را بسازید که او مردی کریم و غیرتمند است و اهانت به حرمش را تحمل نمیکند .
♨️جمعیت برگشتند و حسین علیه السلام را از همه طرف احاطه کردند گروهی با شمشیر و گروهی با نیزه جراحات بسیاری بر او وارد کردند که از آن جراحات خون فواره میکرد...
✍ادامه دارد...
📒نفس المهموم ص347
📘بحار ج 45/ص47
📙حیات الحسین 283/3
📔نفس المهموم ص 346
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتدوم
◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود.
همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...
💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.
💠زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم میخواست از این وضع رنج آور نجات مییافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟
✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهرههای ناپاک فرار کردند، 💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم.
🌼 در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.
✅انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم ..
✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را میدیدم و گفتارشان را میشنیدم.
🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه میخواهی؟ همه اطرافیانم را میشناسم جز تو.
🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.
⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیدهام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه میخواهی؟
♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند میزد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بندهای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفتهای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است.
🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود.
جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازهام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون میکنند؟!
✍ ادامه دارد..
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت..(قسمت شانزدهم)
🔴 امام حسین لباس کهنه می طلبد
🌺امام که میبیند لحظه به لحظه به شهادت نزدیکتر میشود به خیمه گاه برگشت و فرمود:
جامه ای کهنه برایم بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا پس از شهادتم از بدنم خارج نکنند.
⚡️جامه ای آوردند تنگ بود
حضرت نپذیرفت و فرمود: این لباس یهودیان است که قلم ذلت برآن جاری شده است.
🌿جامه ی دیگری آوردند ،امام چندجای آن را پاره کرد و در زیر لباسهایش پوشید.
◾️اما هنگام شهادت،دشمن از آن هم نگذشت و ابجر بن کعب آنرا از بدن حضرت خارج کرد و حسین را برهنه گذاشت.
💥و خدای قهار اورا مورد خشم خود قرار داد. تابستانها دستهایش خشک میشد و زمستانها تازه میشد و همش چرک و خون از آنها جاری بود.
🌑وداع اباعبدالله با امام سجاد علیه السلام
🌷امام حسین علیه السلام در آخرین ساعات با تک تک اهل بیت وداع نمود. طبیعتا اولین وداع با امام سجاد علیه السلام است.
🌹امام به خیمه امام سجاد رفت در حالیکه امام سجاد بیحال و مریض در بستر قرار داشت،اسم اعظم و مواریث انبیا را به او سپرد و سفارش های لازم را نمود...
🌑وداع حسین علیه السلام با اهل بیت
♻️اگر بگویند بر اهل بیت امام در عاشورا لحظه ای سخت تر از وداع اباعبدالله وجود نداشت،سخن گزافی نیست.
🌷چرا که همه به شهادت رسیده اند و تنها حسین که مظهر قدرت و شوکت و پناهگاه آنهاست به راهی میرود که بازگشتی ندارد و به جز او دیگر کسی را ندارند...
🍀همه دور اباعبدالله را میگیرند ،کودکی ضجه میزند،گریه و فغان زنان به آسمان بلند است،کودکی طلب امنیت میکند، کودکی آب طلب میکند و ...
✨براستی بر شخصیتی مانند اباعبدالله که غیرت الله است و غیرت الهی در وجود او موج میزند چه میگذرد....
💥 سکینه جلو آمد و عرض کرد: پدر آماده ی شهادت شده ای؟
امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یاری برایش باقی نمانده است.
🌹سکینه که انس و الفت خاصی به اباعبدالله داشت آرام نمیشد و از همه بیشتر ناراحت بود.
🌸 امام حسین علیه السلام اورا به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود.
🌻سپس فرمود: دخترم بعد از مرگ من گریه زیادی خواهی داشت
ولی تا زنده ام با اشک خود قلب مرا آتش نزن...
✍ادامه دارد...
📕 نفس المهموم ص 347
📒بحار ج45/ص47
📗حیات الحسین 283/3
📘نفس المهموم ص 346
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الی الحبیب ... الی الحسین ع
کلیپ بسیار زیبا از دعوت شده امام حسین علیه السلام
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتسوم
✅صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است.
💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا میگرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد...
♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو میکردم ای کاش در دنیا یکبار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود.
اما ...افسوس و صد افسوس!
◼️پارچهای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم.
🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو میچرخاند.
به خاطر علاقهای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد میزدم: آهستهتر! مدارا کن!
اما او بدون کوچکترین توجهی به درخواستهای مکرر من، به کار خویش مشغول بود.
🔵آن روزها فکر میکردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است.
✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد..
🍀چون نماز تمام شد،جنازهام را روی دستهایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازهام قرار گرفتم و به واسطه علاقهام به جسد، همراه او حرکت کردم.
💥تشییع کنندگان را میشناختم. باطن بسیاری از آنها برایم آشکار شده بود .
چند تن از آنها را به صورت میمون میدیدم در حالیکه قبلاً فکر میکردم آدمهای خوبی هستند.
🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامهام را نوازش میداد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر سادهاش محترم نمیشمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا ....
💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی میکردم.
در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود.
❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرفهایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک و سود کلان و..میکنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش میبودید، به آن روزی که دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشت نخواهید داشت.
✍ادامه دارد...
▪سرباز ولایت▪ شکری _ بال و پر فرشته های خدا....mp3
4.88M
سایبون سرتو..
شور
#کربلایی_وحید_شکری
@salatin_shoor
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
https://eitaa.com/hayateabad
حتما عضو کانال بشید⬆️⬆️⬆️⬆
#حیات_ابدی
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتچهارم
آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت»
🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است...
◾️چند نفر جنازهام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتادهام...
🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرفهایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود.
هر چه میگفت میشنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار میکردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ میکرد.
🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک میساختند سخت ناراحت بودم.
🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقهای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند...
♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمیشد چقدر نامهربان بودند..
🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است:
قبری است بس تاریک، وحشتزا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت.
🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریختهاند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن میتوانست بدن انسان خاکی را منهدم کند...
🔵از ان همه فشار روحی گریهام گرفت و ساعتها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود...
💥در همین افکار غوطهور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که میگفت:
بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده!
✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشتههای الهی هستم. 🍃گفتم: گمان میکنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟
گفت: آری؟
گفتم: قسم یاد میکنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم....
گفت: این را تو میگویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در برزخ بمانی...
✍ادامه دارد..