آرام بگیر!
گاهی باید یک دایره بکشی
و بنشینی درونش،
بگذار به حال خودش زندگی را
و هیاهوی آدم ها را...
بنشین کنار سکوتت
و یک فنجان چای به خودت تعارف کن.
#معصومه_صابر
@hayrani
يا حياة
لا تكوني بخيلة كالفرح..
كوني سخية
كالحزن
كالشتاء
كالانتظار
ای زندگی،
چو شادی چشم تنگ نباش
بخشنده باش
مانند غم
مانند زمستان
مانند انتظار...🕊
#محمود_درويش
@hayrani
دلم میخواست یک نفر،
یک گوشهی این دنیا بود که مثل آلبرکامو بهم میگفت:
«هر اتفاقی هم که بیوفتد،
فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که
همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی»
و منم با یه بیت فاضل نظری بهش میگفتم:
"باز با گریه به آغوش تو برمیگردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن.."
@hayrani
جهان كوچك من؛
حسرت ميخورم كه نيمى از زندگى ام را سپرى كردم و
تو را كنارِ خودم نداشتم…
دوست داشتنِ شما،
براى اين سالهاى باقيمانده از عمرم،
به قدرى ناچيز است كه اگر دوباره زاده شوم،
تو را زودتر،
عميق تر،
و بيشتر از هر چيزى در اين دنيا دوست خواهم داشت!
جهان كوچك من؛
هر آنچه از عشق را،
هر آنچه از دوست داشتن را،
به هر آدمى روى اين كره ى خاكى،
قبل از شما به زبان آورده ام،
خطايى بوده،انسانى!
عشق با شما معنا مى يابد و
بى شما جهان خالى از هر دوست داشتنى ست
جهان كوچك من؛
براى ديدنِ روى ماهتان،
ثانيه ها را به تماشا مينشينم،
شهرها و كشورها را يكى پس از ديگرى طى ميكنم،
و روزى هزاران بار از خدايم ميخواهم،
كه وصالِ شما را برايم مقدر سازد.
روزى خواهد رسيد،
كه هر كجا سخن از عشق به ميان آيد،
"جهانِ كوچك من"،
نامش بر سر زبانها خواهد چرخيد!
#علی_قاضی_نظام
@hayrani
#فاطمیه
🔹ما أدراکَ ما زهرا🔹
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
#سیدحمیدرضا_برقعی
@hayrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که
اگر گنجینه ای داری، نگاهش دار پنهان تر…
#فاطمیه
#سید_تقی_سیدی
@hayrani