صَبرم از پای درآمد؛ تـو مَرا دست بگیر ... #اوحدی_مراغه‌ای @hayrani

ز جلوه‌ی تو چه‌ گوید ، زبانِ حیرت من؟ ❤️ #بیدل_دهلوی @Hayrani

رفته است از دستِ ما بیرون عنان اختیار در رکابِ باد، چون برگ خزان افتاده‌ایم... #صائب_تبريزى @Hayrani

دامن از دست من ای یار کشیدی، چه توانم؟ گله ای نیست اگر دامنِ اغیار گرفتم... #سيمين_بهبهانى @Hayrani

کوک میزنم دلم را به خوشیِ کوچکی و بزرگ می شوم. چون ابری که می بارد به شوق ِ آغوشِ دریا... #معصومه_صابر @Hayrani

🍂 فقط یک جاست که می‌شود لم داد پا را دراز کرد با چای مست شد و بلند بلند خندید بی آنکه ذره‌ای غم آدم را اسیر کرده باشد! می‌دانی کجا ؟ درست بر بلندای دوست داشتنت... #مريم_قهرمانلو @Hayrani

دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن با فراق تو که‌را خواب میسر می‌شد؟ #اوحدی @Hayrani

نگاه مهربان تو، پناهِ آخرِ من... #محمد_معتمدی @hayrani

وچه رفتن ها كه مى ارزد به ماندنهاىِ پوشالى... #سیمین_بهبهانی @Hayrani

چشم‌هاى بسته، بازترند و پلك، پرده‌ایست كه منظره را عميق‌تر مى‌كند... #گروس_عبدالملکیان @Hayrani

ما برگهای زردیم، افتاده بر سر هم در قتلگاهِ پاییز، نتوان شمرد ما را #محمد_قهرمان @Hayrani

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم عقل هی فلسفه می‌بافد و ما می‌خندیم #وحشی_بافقی @Hayrani