۲۸ دی ۱۳۹۸
۲۹ دی ۱۳۹۸
۳۰ دی ۱۳۹۸
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آیینهى بهشت اما آه
بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستهست
زیرا یکی از دریچه ها بستهست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد
#مهدى_اخوان_ثالث
@Hayrani
۳۰ دی ۱۳۹۸
🌧
هنگامی که باران می بارد، درست است که تنها قدم زدن طعم دلپذیری دارد، اما باید کسی باشد که زیر باران لبخند بر لب هایت بیاورد، موهای آشفته ات را دوست بدارد، آغوشش برایت امن باشد و پابهپایت خیس شود. باران لذتی دارد که باید آن را دو تایی چشید و به راستی چه کسی دوست دارد زمانی که بهترین لباسش را پوشیده، بهترین عطرش را زده و در مجلل ترین رستوران شهر نشسته است، تنهایی غذا بخورد؟
📚#کتاب قهوهٔ سرد
#روزبه_معين
@Hayrani
۱ بهمن ۱۳۹۸
۱ بهمن ۱۳۹۸
گلهای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تورا خوب ببینم کافیست
#محمدعلی_بهمنی
@Hayrani
۲ بهمن ۱۳۹۸
در دفتر سپید تو ای برف
میبایدم نوشت
شعری به گرمیِ گل آتش
به جای حرف...
#فریدون_مشیری
@Hayrani
۳ بهمن ۱۳۹۸
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
#وحشی_بافقی
@Hayrani
۴ بهمن ۱۳۹۸