eitaa logo
حیـّان🇵🇸
840 دنبال‌کننده
700 عکس
133 ویدیو
10 فایل
حیّان: زنده؛ نام شهیدی در کربلا.. بهره‌ی هر کدام شما از زمین، به اندازه‌ ی طول و عرض قامت شماست.. - امیرالمومنین علی(ع)، خطبه‌ی۸۳ نهج‌البلاغه. ناشناس: https://daigo.ir/secret/81278163 پاسخ پیام‌هایتان: @hayyeragheb
مشاهده در ایتا
دانلود
ننگ بر شامی که بی غم‌خواری او خفته‌ایم ای دریغا تن بخوابد، بی‌دلان چون رفته‌ایم؟ - زهرا.
۱ آذر ۱۴۰۱
غوغای جدایی من از خود به خفا رفت آن ناشنوا دل به پی شاه نوا رفت آمیخته در شوکت او هجرت و دوری‌ست یک مملکت از حسرت رویش به کجا رفت! هرچه قدمی پیش گذاری به تو دور است غم ماند، حزین کشت و نگویم که وفا رفت در معرکه با ‌حیله و نیرنگ نه شاید بر چشم دل صاحب دل خوب به جا رفت یارا مگر از عشق تنم طالب چیزی‌ست؟ چون روح و دلم سوخت، بدیدم که جفا رفت.. - زهرا هنروران.
۱ آذر ۱۴۰۱
خبر خیلی خوب، قرار بود جمعه بیاد ولی امروز رسید ؛)))
۲ آذر ۱۴۰۱
بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست.. - سعدی.
۲ آذر ۱۴۰۱
یا رب از غصه چنان خانه‌ی متروک شدم نه توانی به گریز است و نه کس می‌آید.. - زهرا.
۲ آذر ۱۴۰۱
حقیقتا خسته‌ام؛ به نهایت عمق این کلمه خسته‌ام.
۲ آذر ۱۴۰۱
فکرهام جزام‌وار دست‌هام‌و بلعیدن و از الان به بعد دیگه چیزی ندارم که باهاش یقه بیچارگی‌ها رو بگیرم؛ چقدر عالی.
۲ آذر ۱۴۰۱
مرا رازی‌ست اندر دل به خون دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم.. - سعدی.
۲ آذر ۱۴۰۱
وقتی بعد از مدت زیادی درگیر بودن با نوعی بدرفتاری ناگهان روند تغییر می‌کند، آدم نمی‌داند باید از همان یک‌ ذره تغییر مثبت نهایت استفاده را بکند یا تن به آن ندهد و متظاهر باشد که همه چیز مثل قبل است. تقابل دردناک میل درونی به لذت بردن از آن و واقعیت سخت ماجرا تمام فکر و ذهن را بهم می‌ریزد. آنچنان که نه توانی برای ماندن می‌ماند نه باریکه‌راهی برای فرار. در واقع هیچ‌کس را در کنار خود ندارم در حالیکه همه خود را نزدیک‌ می‌خواهند. گاهی شاید فراموشی موهبتی باشد که ناگهان برای ما معجزه می‌کند، اما سردرگمی بعد آن، بحران هویتی که روان آدم را شمرده و صبورانه خرد می‌کند، رنجی کمتر از دانستن خاطرات ندارد. خاطره‌ی درد، نادیده گرفته شدن، خندیدن، شاد بودن، گریستن‌های از ته دل و حتی حقارت‌های عمیق، هویت آدم را می‌سازند. اگر به زور بخواهم یکی را کنار بگذارم و خودم را خفه کنم که یادم برود چه بر من گذشت و چه بلایی به سرم آمد، انگار چاقوی کند روی ران می‌کشم تا کی بشود و بتوانم جدایش کنم. مسئله بسیار حادتر از آن است که با منحرف کردن ذهن حل شود. من نمی‌توانم ذهنم را از آنچه او در  زندگی‌ام ساخته پاک کنم؛ نمی‌توانم گذشته‌ام را مسئه‌ای جدا از خود و با قابلیت نادیده گرفته شدن بدانم. نبود خاطرات تکه پازلی از هویت من را گم می‌کند. - روزنوشت؛ بیستم تیر هزار و سیصد و نودونه‌.
۳ آذر ۱۴۰۱
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین..
۳ آذر ۱۴۰۱
حساب کتاب قیامت اینطوریه... @ir_tavabin
۳ آذر ۱۴۰۱