eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
288 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
💛|بسم رب المهدے|💛
💌نشاط دائم ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
~•❄️•~ ❄️ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ❄️ از رحمت خــدا نا امیـد نشـو 🙃 ❄️ سوره مبارکه زمر‌ آیه ۵۳ ❄️ آیہ آیہ ٺـا ظہـور🍃😌👇 https://eitaa.com/hazraate_eshgh .•°🦋°•.
مظانّ استجابت دعا به حَسَب مکان🌹 🍃💝🍃💝🍃💝🍃💝 در روایتی میخوانیم: دعا کردن برای حضرت ولی عصر [عج] در حرم امام رضا (ع) سفارش شده است. در روایت چنین آمده است: بعد از نماز برای هر یک از پیشوایان معصوم دعا زیر خوانده شود: 《 الَلهُمَّ صَلِّ عَلی' حُجَّتِکَ وَ وَلَیِّکَ وَ القائِم فِی خَلقِک، صَلو'هً نامِیَه، باقِیَه، تُعَجِّلُ بِها فَرَجَه، وَ تَنصُرُهُ بِها.....》 (( خداوندا! بر حجت و ولیّت و قائم در آفرینشت درود بفرست، درودی روز افزون، و پایدار که به آن فرجش را زودتر برسانی، و به آن پیروزش گردانی.)) 🌿<کامل الزیارات، باب ۷۹، ص ۴۱۳>🌿 🍃💝🍃💝🍃💝🍃💝 💌 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
•{🎊🌺🎊}• 🌸 امام هادی (ع) می‌فرمایند: 🌺 مسخره کردن (و بذله گویی) دیگران، 🌺 تفریح سفیهان 🌺 و کار جاهلان است. [بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۹] دل چَسب تریـــن زمزمہ اینجا صلوات اَست 🍃🌸 https://eitaa.com/hazraate_eshgh
بسم رب الشهداء والصدیقین [❤️] ‌ هر وقت‌می خواست‌برای جوانان یــادگاری بنویسد ، می نوشت: [مَن‌ڪان‌للہ‌ڪان‌الله‌لہ✨😌 هر که‌ با خدا باشد خدا با اوست😍] •°رسم‌ عاشق‌ نیست‌ با یک‌ دل دو دلبر داشتن ...💖°• شہید هِمت، یک خصوصیت جامع داشت، آن هم اخلاص در عمل او بود. 🙂 کارهایش برای خدا بود.✨💚 [اما رفتاری که اخلاص ابراهیم را به چشم می آورد، تواضعی بود که نسبت به دیگران داشت.] 🌸شھید محمدابراهیم همت🌸 شھدارا یادڪنیم باذڪرصلوات✨ ღ اَز گذشتن ، سرگذشت ۅ سَرنوشت ماست 💛🌿💛🌿 https://eitaa.com/hazraate_eshgh 💛🌿💛🌿
🌿🎊 حضرت هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام در همان شهر سامرا، که در واقع مثل یک پادگان بود، یک شهر بزرگِ آن‌چنانی نبود؛ پایتخت نوبنیادی بود که «سُرّ من رأی»؛ سران و اعیان و رجالِ حکومت و به قدری از مردم عادی که حوایج روزمره را برطرف کنند، در آن جمع شده بودند، توانسته بودند این همه ارتباطات را با سرتاسر دنیای اسلام تنظیم کنند. [۱۳۸۲/۲/۲۰  - رهبر انقلاب] 🌿 خۅش بہ حال دِل مَن مِثلِ تۅ آقا دارد 🌿 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
°•{♥️}•° بَرگرد [فَقَطـ] یِڪ بَغݪ باباےِمݩ باش...🍃😔 :) راهے ڪہ اَز گرفتیـ🕊ــمْ 👇✨🍃 https://eitaa.com/hazraate_eshgh
•💚• بخش سوم: *اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام* هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند. هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان بری کسی جز او روا نباشد. 💚 سه.روز.تا.عید.غدیـر.خم😍 https://eitaa.com/hazraate_eshgh
[‌"🌱…تپش‌تپش‌دل‌ ازتواذن‌مےگیـــــرد؛ اجازه‌حضرت‌جانان، عجیب‌دلتنگــم 💔‌] #چهارشنبه_های_امام_رضایی __________________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ناهار خورده و نخورده خوابش برده بود. از فرصت استفاده کردم و به دکتر رفتم. دکتر هم توصیه های لازم را گفت و اینکه حداقل تا شش ماه آینده حق بارداری مجدد ندارم.😞 اصلا به این چیزها فکر نمی کردم. تمام هَم و غَمم بود و به او...☺️😍 به خانه که بازگشتم تازه بیدار شده بود. نگران بود از نبودم و شاکی از اینکه چرا تنها رفته ام؟! ــ تو مگه استراحت مطلق نبودی؟ چرا تنها رفتی؟ چرا بیدارم نکردی باهات بیام؟ 😒 ــ نگران نباش عزیزم... چیز مهمی نبود.یه چکاپ ساده و معمولی بود.☺️ ــ هر چی باشه... وقتی من خونه م نباید تنها بری. اگه اتفاقی برات بیفته من چه غلطی بکنم؟😠 صدایش را برده بود بالا. صالح من😳 صالح مهربان و آرامم چرا اینطور پرخاشگر شده بود؟! 😞سری تکان داد و با اخم به اتاقمان رفت و درب را به هم کوبید. سردرگم به سلما نگاه کردم و چانه ام از بغض لرزید.😢 پدر جون بلند شد و به سمتم آمد. پیشانی ام را بوسید و گفت: ــ دلخور نشو عروسم...😔 صالح تا پیدا کنه طول می کشه. مدام نگرانت بود و همش می گفت بلایی سرش نیاد. سلما هم که از پایگاه برگشت کلی باهاش دعوا کرد که چرا تنهات گذاشته. باید کنیم. مطمئنم اگه از وضعیت فعلی تو باخبر بود هرگز بد برخورد نمی کرد. خودت باید صالحو بشناسی دخترم.😊 اشکم سرازیر شد 😭و به آشپزخانه رفتم. دو استکان چایی ریختم و باخود به اتاق بردم. صالح روی تخت دراز کشیده بود و دست راستش را روی چشمش گذاشته بود. آستین خالی هم، کج و کوله روی تخت افتاده بود. چایی را روی زمین گذاشتم و کنار صالح لبه ی تخت نشستم. دستش را از روی چشمش برداشتم و لبخندی زدم. ــ قهری؟!☺️ ــ لا اله الا الله... مگه بچه م؟😠 ــ والا با این رفتاری که من دارم میبینم از بچه هم بچه تری...☹️ اخم کرد و گفت: ــ اصلا تو چرا اینجوری نشستی؟😠 بلند شد و به اصرار مرا وادار کرد روی تخت استراحت کنم. ــ مگه تو استراحت مطلق نیستی؟! به چه حقی رعایت نمی کنی؟😠 بدون چون و چرا اوامرش را انجام دادم و دلم برای اینهمه نگرانی اش می سوخت "خدایا چطور بهش بگم؟!!!؟😭" ــ یه چیزی میگم آویزه ی گوشت کن😠 ــ اینجوری باهام حرف نزن😢 چشمش را بست و چند نفس عمیق کشید. ــ ببخشید... نمی دونم چرا اعصابم خُرده؟😞 دستش را لای موهایش کرد و گفت: ــ درسته که یه دست ندارم و نقص عضو شدم اما... من هنوز همون صالحم. هنوز مرد خونه هستم و شوهر تو... پس دوست ندارم دیدت نسبت بهم عوض بشه.😠☝️ از حرفش بغض کردم. صالح چه فکر می کرد و دل پر بغض من چه رازی در خود داشت💔😭💔 ــ گریه نکن. این وضعیتیه که... که باید از این به بعد تحمل کنی😠 دیگر تحمل این حرفها را نداشتم. صالح برای من همان صالح بود. چیزی تغییر نکرده بود. نباید اجازه می دادم روحیه اش را ببازد و خودش را ناقص بداند. بغضم را توی آغوشش سبک کردم و با صدای آخ صالح به خودم آمدم. دستم را روی زخم بازوی قطع شده اش فشرده بودم.😰 ادامه دارد... ✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀ ✍به قلمـ؛ بانو طاهره ترابی ✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀ __________________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh