eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
286 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
°•●〖🦋〗●•° 🦋 مَـــرٰا جُـــدٰا شــدن از کـــوۍ ٺـــو خـــدا نکـند! خـــدا هر آنچھ کـنـد از ٺـــو ام‍ جــدٰا نکـند _عجل‌لولیک‌الفرج♥️ 🌻✨ °•●〖🦋〗●•°
هدایت شده از 『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
شهید‌حسیݩ‌مـ؏ــزغلامے:↯ ایݩ‌د؏ـاۍالهےعظم‌البلارازیادبخوانید☺️💛 "✨🌿بسم اللھ الرحمݩ الرحیمْ🌿✨" 🌸← الهِی عَظُمَ الْبَلاءُ 🌿← وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ ✨← وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ 🦋← وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ 📿← وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ ❤️← وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ 🌷← وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ 🍃← وَ إِلَیک الْمُشْتَکی ✨← وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🌹← اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💖← أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ 🌿← وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ 💙← فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا ✨← کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ 🌸← یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ 🌿← اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ 💛← وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ 🌼←‌ یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ✨🦋 🕊← اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ❤️← أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی 🦋← السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ ✨← الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ🕊🍀🌷 "حضرت صاحب الزماݩ (؏ـج)✨💖" در قسمٺی از توقیع میفرمایند: «براۍ تعجيل فرج بسيار دعا ڪنيد كہ همان فرج شماست✨💙🌿.» اللهم عجل لولیک الفرج✨💛 اللهم حفظ قائدنا الخامنه ای😍❤️ 🕊🌿 •┈┈••✾❀🦋❀✾••┈┈• @hazraate_eshgh •┈┈••✾❀🦋❀✾••┈┈• 
. . ∆•[🦋💙😇]•∆ 🍃 🌻{ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ }🌻 ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ،✨ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺯﺷﺖ 😣 ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ😖 ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ😇 ∆•[🦋💙😇]•∆ . . 💙➪@hazraate_eshgh
🌷• حضرت زهـرا (س) فرمودند: 🌷• خداوندا! از تو می‌خواهم نیرو 🌷• در عـــبادت و بنـــدگی‌ات را 🌷• بصیرت و بینش در قرآنـت را 🌷• و فهم و درک در احکـام تو را [البلدالامین‌کفعلی،ص۱۰۱] ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
•| ☔️🌿💚 |• . . . ٺا خدا رو براټ ننوٻسہ آرزوش نمیڪنے 🌱 :) ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
💐 حکومت آینده حضـرت مهـ💖ـدی موعـود ارواحنافداه، یک حکومت مردمىِ به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متّکی به ایمان‌ها و اراده‌ها و بازوان مـردم است. امام زمـ❀ـان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمـ♡ـان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آن‌هاست که بنای عـدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد. 💐[رهبرانقلاب-۱۳۸۱/۰۷/۳۰]💐 💐 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
『♥️͜͡🌿』 تمام‌دݪ‌خوشےمن‌محبت‌عݪےست زهیچ‌ڪس‌بہ‌جزآقاامید‌یارۍنیست حرام‌باشد‌اگر‌رو‌بہ‌غیرِاوبزنم ڪریم‌ترزعݪےهیچ‌سفره‌دارۍنیست‌‌(: السلام‌علیڪ‌یاامیرالمومنین°•` ♡ ╭┅────────┅╮ @hazraate_eshgh ╰┅────────┅╯
🕊 |•• *مردم این زمانه مرا سرکوب می کنند که کجا می روید ؟ و برای چه کسی میجنگید؟* اما اینان غافلند که ما خود نمی رویم؛ گویی ما را صدا می زنند✨. قلبمان💔 پایمان را به حرکت وا می دارد. جزء اینکه دختر علی(ع) و سه ساله حسین(ع) بر روی اسم ما مهر شهادت زده اند🕊. من جوابی جزء این ندارم که خون ما رنگین تر از قاسم و اکبر حسین(ع) نیست😭. {قسمتی از وصیت نامه} "شهید مدافع حرم سید امین حسینی"🌷 اللھم ؏ــجݪ لۅلیڪ الفرجـــ◍❥ اللھم حفظ قائدنا الخامنہ‌اۍ◍❥ •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈• @hazraate_eshgh •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
1.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☔^^ 🌤^^ ببین دارم می‌سوزمـ🕯 پای فراغــت آقــا 🍃 ______________ اےدݪ‌اگـڔعـاشقےدڔپے‌دݪداڔبـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جــــانَمْـ_مےرَوَد 💠 قسمت #سی_وپنج شهاب در حیاط قدم می زد و با تلفن📲 صحبت
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت محمود که نمی خواست کم بیاورد پوزخندی زد😏 ـــ من جام تو آشغالدونیه یا تو... بگم؟؟... بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر می خواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر ددور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید دختره ی خراب شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود😡 یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند _ببند دهنتو ببند😡 رو به مریم گفت _ببریدشون داخل😡 مریم و شهین خانم... مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند با صدای آژیر پلیس💨🚓 مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند محمد آقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود با اومدن محمد آقا و شهاب، عطیه سراسیمه از جایش بلند شد محمد آقاــ سلام دخترم خوبی😊 عطیه_خوبم شکر شرمندم حاج آقا دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت😔 _نه دخترم این چه حرفیه😊 _مریم اروم تر خو. سلام حاج آقا منم خوبم😕☝️ محمد آقا و شهین خان خندیدند😁😃 _سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که مهیا محکم زد رو دست مریم _ای بابا ارومتر مریم باشه ای گفت و ریز خندید😄🙊 _حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است رو به عطیه گفت _عطیه قحطی شوهر بود با این ازدواج ڪردی😐 مریم چسب🖱 را روی زخم زد _اینقدر حرف نزن بزار کارموتموم کنم😁 محمد آقا لبخندی زد😄 _مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن مریم اخم بامزه ای کرد _داشتیم بابا مهیا دستش را به علامت تشکر بالا اورد _ایول حمایت😌✋ شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا اروم می خندید😄🙊 مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد _میگم مهیا یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه مهیا دستی به زخمش کشید _تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم مهیا بلند شد مانتوش را تکوند _عطیه پاشو امشب بیا پیشم _نه ممنون میرم خونمون _تعارف نکن بیا دیگه شهین خانم دست عطیه رو گرفت _راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما😊 عطیه لبخندی زد ــ چشم میرم پیش مهیا همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند عطیه_شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز😊 مهیا_شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه😆 شهین خانم با خنده گفت😁 _ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم برا روز 🏴نهم محرم🏴 بیا بهت آب قندم میدم😄 _واقعا؟؟ میشه دوستمم بیارم😟 _آره چرا ڪه نه _خب پس شب بخیر😇 مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید 🔑را پیدا کرو و در را باز کرد.... 💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 🍃ادامہ دارد.... ೋღ ღೋ ೋღ @hazraate_eshgh ღೋ 💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت _بیا تو عزیزم😊 باهم وارد خانه شدند _برو تو اتاقم الان میام مهیا به آشپزخونه رفت تا می خواست در یخچال را باز کرد یادداشتی 🗒روی در پیدا کرد 🗒 «مهیا مامان ما رفتیم خونه عمو احسان نذری دارن ممکنه دیر کنیم برات شام گذاشتم تو یخچال گرمش کن»🗒 مهیا یخچالو باز کرد پارچ شربت را برداشت و درلیوانی لیوان ریخت لیوان را در سینی گذاشت و وارد اتاق شد عطیه با شرمندگی به مهیا نگاه کرد _شرمندم بخدا مهیا هم پیشونیتو داغون ڪردم هم الان مزاحمت شدم😔 مهیا لگدی به پاهای عطیه زد _جم کن بابا این سناریوی کدوم فیلمه حفظش کردی بیا این شربتو بخور😝 _اصلا خوبت شد باید می زد سرتو میشکوند😃 مهیا خندید😁 _بفرما حالا شدی عطیه خانم خودمون مهیا دست لباسی را کنار عطیه روی تخت گذاشت _بگیر این لباسارو تنت کن از رو تخت هم بلند شو فڪ نکن بزارمت روی تختم بخوابی تا من برم برات رختخواب بیارم تو هم لباساتو عوض ڪن هم شربتو بخور😊 مهیا به اتاق جفتی رفت و رختخوابی از کمد درآورد به اتاق برگشت و کنار تخت خودش پهن کرد _بلند شو از تختم می خوام بخوابم از صبح تا الان کلاس بودم😎 عطیه از روی تخت بلند شد.. هر دو سر جایشان دراز کشیدن برای چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت که با صدای مهیا شکست _عطیه _جانم _دعوات با محمود سر چی بود🙁 عطیه آه غمناکی ڪشید _مواد و پولش تموم شده بود گیر داده بود برو از کسی پول بگیر برام بیار لبخند تلخی روی لبانش نشست _منم مثل همیشه شروع کردم دادو بیداد اونم شروع کرد به کتک زدنم مثل همیشه _ای بابا😒 دوباره ساکت شدند که مهیا سر جایش نشست _عطیه _ای بابا بزار بخوابم _فقط همین _بگو _شوهرت قضیه چاقو خوردن شهابو از کجا می دونست _همه میدونن😕 ولی اون شبی که شهاب چاقو خورد تو هم بالا سرش بودی محمود اونجا بود ولی چون تازه مواد کشیده بود قضیه رو چیز دیگه ای برداشت کرده بود😐 _اها بخواب دیگه _اگه بزاری مهیا نگاهش را به سقف اتاقش دوخت چقدر امروز برایش عجیب بود اصلا فڪرش را نمی کرد امروزش اینطور رقم بخوره... با صدای باز شدن در ورودی خانه زود از سرجایش بلند شد نگاهی به عطیه انداخت که غرق خواب بود 😴از اتاق بیرون رفت مهلا خانم که در حال آویزان کردن چادرش بود با دیدن مهیا با نگرانی به سمتش آمد _وای مهیا چی شده چرا پیشونیت اینطوریه احمد آقا با نگرانی به طرفشان آمد _آروم مامان عطیه خوابیده _عطیه؟؟ _بیاید بشینید براتون تعریف می کنم روی مبل نشستند و مهیا همه ی قضیه را برایشان تعریف ڪرد _وای دختر تو چرا مواظب خودت نیستی اون روز تو دانشگاه الانم تو کوچه پیشونیتو داغون کردی _اشکال نداره نمیتونم که بایستم نگا کنم عطیه کتک بخوره😕 _کار درستی کردی بابا جان. خوب شد اوردیش پیشمون برو تنهاش نزار😊 مهیا لبخندی زد☺️ _من برم بخوابم به طرف اتاقش رفت پتو را رو ی عطیه مرتب ڪرد و روی تخت دراز کشید... 💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 🍃ادامہ دارد.... ೋღ ღೋ ೋღ @hazraate_eshgh ღೋ 💞🍃🍃🌷🍃🍃💞