eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
288 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل می‌شنیدم در چشمان او می‌دیدم. هنوز نمی‌دانستم چه عکسی در موبایل آن بوده و آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که ابوالفضل التماسم می‌کرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری ، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت .» 💠 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را می‌گرفت که ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم می‌چرخید. مادرش همین گوشه ، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمی‌برد. رگبار گلوله همچنان شنیده می‌شد و فقط دعا می‌کردیم این صدا از این نزدیک‌تر نشود که اگر می‌شد صحن این قتلگاه خانواده‌هایی می‌شد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده (علیهاالسلام) شده بودند. 💠 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمه‌های شب، زمزمه کم آبی در بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد می‌کرد و دلم می‌خواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود. چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی می‌خواند که خواب سبکی چشمان خسته‌ام را در آغوش کشید تا لحظه‌ای که از آوای حرم پلکم گشوده شد. 💠 هنوز می‌ترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم می‌خواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود. خواست به سمتم بچرخد و نمی‌خواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بی‌خبر از بیداری‌ام با پلک‌هایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمی‌تونم تحمل کنم...» 💠 پشت همین پلک‌های بسته، زیر سرانگشت تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و می‌ترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!» نمی‌توانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش می‌زد و او دوباره با صدایم زد :«خواهرم، نمازه!» 💠 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند. از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را می‌دیدم و این خلوت حالش را به‌هم ریخته بود که از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد. 💠 تا وضوخانه دنبال‌مان آمد، با چشمانش دورم می‌گشت مبدا غریبه‌ای تعقیبم کند و تحمل این چشم‌ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می‌کشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند. آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله‌ای که تن و بدن مردم را می‌لرزاند. 💠 مصطفی لحظه‌ای نمی‌نشست، هر لحظه تا درِ می‌رفت و دوباره برمی‌گشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمی‌ترسی که؟» و مگر می‌شد نترسم که در همهمه مردم می‌شنیدم هر کسی را به اتهام یا حمایت از دولت سر می‌برند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. 💠 دست خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی‌معطلی از داریا خارج شویم که می‌دانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان می‌داد و من اشک‌هایم را از چشمانش مخفی می‌کردم تا کمتر زجرش دهم. 💠 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه می‌دیدیم کوچه‌های داریا مردم شده است. آن‌هایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکر‌های پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان‌ها را به سرعت طی می‌کرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا می‌زد. دسته‌های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم‌برداری می‌کردند... ✍️نویسنده: __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
💕✨بسم رب المهدی
💌قلبت را گرم کن! _______ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ [ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ] ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﻚ ﺍﻧﺪ [ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﻳﻖ ] ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ . سوره مبارکه دخان آیه ٩ ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
💕🌿💕 🌿 کسی که *کردارش* او را به جایی نرساند 💕 *افتخارات خاندانش* او را به جایی نخواهد رساند ✋ [نهج‌البلاغه حکمت ۲۳] __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
❥͜͡𖣢❥͜͡𖣢❥͜͡𖣢 . . | 🎈| خیلےهاگفتند: شهـدا_شرمنده‌ایـم 🥺📞 خیلےهاشنیدند: شهـدا_شرمنده‌ایــم 😞📻 خیلےهاهم نوشتند: شهـدا_شرمنده‌ایــم😔✍🏻 همہ و همہ شرمنده‌ایــم💔 امانمےدانـــم چــند نفر سعےداریـــم از این شرمندگےخـــارج شویـــم!؟! _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
تسلیم، که حظّ قلب است، غیر از علم است که حظّ عقل است. ... ما همه داد، از توحید می‌زنیم و حق تعالی را «مُقَلِّبَ القُلُوبِ و الأبصَارِ» می‌خوانیم، و «الخَیرُ کُلُهُ بِیَدِهِ» و «الشَّرُّ لَیسَ الَیهِ» می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائماً خیرات را از دست دیگران تمنا داریم، این ها نیست جز اینکه این ها، یا حقایق عقلیه ای است که قلب از آن بی خبر است و لقلقه های لسانی است که به مرتبه ذکر حقیقی نرسیده. [شرح حدیث عقل و جهل ص۹۰] __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم رب الشهداء و الصدیقین (❤) در عشق اگر چه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد ...✖️📿 وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا ؟🤔 میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم...:)🍃💚۰ ✨شهید حمیدسیاهکالی راباذکر یادکنیمـ:) ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
♥️•°○ ﴿ﭐلحسین﴾؏...❥ •°ازدورے‌اَت‌همیشھ‌ بدآوَردِه‌اَم‌حسین°• _______ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم رب الشهدا والصدیقین (❤) من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست واز آن روز سرم میل بریدن دارد شهـید مدافع حرم عظیم واعظی ولادت :خرداد ۱۳۶۰ شهادت:مرداد ۱۳۹۲ علت شهادت:مبارزه با گروهک های تکفیری ـ صهیونستی دردفاع از حرم اسلام مزارشهید:بهشت رضا ، مشهد شهید عظیم واعظی نخستین شهیدمدافع حرم لشگر(فاطمیون) در ۲۴خرداد ۱۳۶۰متولد شد. (عظیم واعظی) که جزء نخستین گروه رزمندگان افغانستانی فاطمیون برای دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام راهی سوریه شد در مردادماه۹۲ توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید ولقب (نخستین شهید فاطمیون) را از آن خود کرد. شهید عظیم واعظی که تنها بعد از گذشت سه ماه از تأسیس فاطمیون به شهادت رسید در گلزار شهدای بشهت رضا در مشهد به خاک سپرده شد...🌷 ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
بسم رب الشهدا والصدیقین #معرفی_شهید (❤) من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست واز آن روز سرم میل بریدن دا
سلام بَر هَمراهانِ گِرامے ڪانالِ •حَضرَتِ عِشق• ✨ امروز سالروزِ ولادَتِ نخستیـــن شهید مدافع حرم تیپ فاطمیـــون شهیـــد عظیم واعظی هَست متاسفانہ اطلاعات بیشتَری از این شَهیـــد بزرگوار در دست نداشتیم شادی روح این شَهید عزیز تیپ فاطمیون و تمامی شهدای مدافع حرم صلوات...♥️
خون‌حاج‌قاسم‌کلید🔑فتح‌قدس‌خواهد‌بود‌و این‌کلید‌از‌آن‌جنس‌کلیدها‌نیست‌که‌نچرخد خواهیددید...✨😍 🌾🌿 ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh