eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
288 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ .•♡ #چــاڋراݩہ ♡• شهادت فقط در خون غلطیدن نیست! شهادت هنگامی رخ مۍ دهد ڪه #دلت از زخمِ ڪنایه و تڪه  پراڪنی دیگران بگیرد. و #خون همان #اشڪۍ ســــت ڪه از #آه دلت جارےمۍ شود... و آن هنگام ڪه مردان به دنبال راهی براے #شهادت هــــــستند تو اینجا هر‌روز شهید مۍشوے شهیده ے حجاب ...! _______________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✍️ 💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم و مصطفی جان کندنم را حس می‌کرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد. جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانه‌ام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم‌ها برایش کهنه نمی‌شد که دوباره چشمانش آتش گرفت. 💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدن‌مان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخم‌ها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانه‌اش نشاند. خودم نمی‌دانستم اما انگار دلم همین را می‌خواست که پیراهن صبوری‌ام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!» 💠 صورتم را در شانه‌اش فرو می‌کردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشک‌هایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست می‌کشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان پیچید. رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور می‌کردند، حرمت و خون ما با هم شکسته می‌شد. 💠 می‌توانستم تصور کنم که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا می‌خواستم من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده‌اش را نبینم. تا سحر گوشم به لالایی گلوله‌ها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی‌دریغ می‌بارید و مصطفی با و اندک اسلحه‌ای که برایشان مانده بود، دور حرم می‌چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست. 💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمی‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش‌قدم شدم :«من نمی‌ترسم مصطفی!» از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب‌هایش را ربود و پای در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟» 💠 از هول دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمی‌دونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمی‌دونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!» هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه‌شان درد می‌کرد، هنوز وحشت بی‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم می‌دوید، ولی می‌خواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته منو سپردی دست (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به (علیهاالسلام)!» 💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟» و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می‌رسه، نه به این مردم نه به تو!» 💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می‌درخشید و با همین دستان خالی عزم کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد. لب‌هایش آهسته تکان می‌خورد و به گمانم با همین نجوای عشقش را به (علیهاالسلام) می‌سپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و می‌ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد. 💠 در برابر نگاهم می‌رفت و دامن به پای صبوری‌ام می‌پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت (علیهاالسلام) شدم. می‌دانستم رفتن (علیه‌السلام) را به چشم دیده و با هق‌هق گریه به همان لحظه قسمش می‌دادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت همهمه شد. 💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان می‌خواستند در را باز کنند و باور نمی‌کردم تسلیم تکفیری‌ها شده باشند که طنین در صحن حرم پیچید... ✍️نویسنده: __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
هݥڔاـہاݧ ڪانـاݪ ''حَضْرَتِ عِشْــقْ'' ݐسـټ زيـر صڔفـا جہت ''ټٻـاڋݪ'' اسـݓ و ݥحـتواے آݧ '' نہ رد و نہ تـاییـد'' ݥے ۺود ݥمنــون اݫ همراهـے تونـــ
دلت می خواد بری یه جایی دلت وا بشه؟ هرشب دلتنگ حرمی؟ دلت تلنگر می خواد؟ نظرت راجع به شهدا چیه؟ ما یه کانال زدیم قرار دلهای بی قراره💔 تازه تاسیسه! اما پشیمون نمی شی بیای! امتحانش ضرر نداره! یه بسم الله بگو کلیک کن! 👇🏻 @ghararbigharar
🍃✨بِسمِ رَب المَهدے
💌تماشاگران مسابقه زندگی ما ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَىٰ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ {خُــــدا} حـواسۺ بہ ـہمہ چـیـز هسـتــ 🙃😌 ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
{🍃💫} *بُخل* ورزیدن کانون تمام عیب ها و مهاری است که انسان را به سوی هر بدی می‌کشاند. ⛔️📝 [حکمت۳۷۸] __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
⚠️‼️⚠️ گاهـے ... آرِزوے کَــردَنِ مَن عرشــیـان را بِـہ وا مـیدارَد مَــن ... آرے مَن مَـنِ غَـرقِ گُـنـاهـ 😔 ...‼️‼️ ⚠️‼️⚠️ _______ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
✨📿 🌸در میان نعمت‌های بزرگ الهی که هیچ کس قادر بر شمارش آن‌ها نیست، برخی برجستگی‌های نمایانی دارند که اهل تأمل را به شگفتی می‌رساند، و از جمله‌ جذاب‌ترین این نعمِ شگفتی‌ساز، نماز است.🤩 🌸ترکیب اذکار نماز، ترکیب حرکات نماز، ترتیب اوقات نمازهای واجب و مستحب، تأکید بر تمرکز و حضور قلب در آن، تأکید بر مسجدی کردن آن، تأکید بر جمعی کردن آن، الزام پاکیزگی در آن، هم در تن و پوشش با دور کردن نجاست، و هم در دل و روح با غسل و وضو، الزام به روی آوردن آن از هر نقطه‌ جهان به یک کانون مرکزی- کعبه‌ شریف- و بسی نکات و نقاط ظریف و دقیق و پرمضمون در این فریضه‌ ممتاز و یکتا، آدمی را در برابر این پدیده‌ الهی خیره و مبهوت می‌کند. 🌸خداوند این نعمت بزرگ را به ما هدیه فرموده است. با آن می‌توانیم جان خود را پالایش کنیم، می‌توانیم خود را از گناهان دور کنیم، می‌توانیم ارتباطات بشری را در جامعه‌ خود، برخوردار از معنویت کنیم و بدین وسیله، امن و سلامت روانی و رهائی از چالش‌های ستیزگرانه، و بهجت و نشاط را نصیب آن سازیم. [۲۰ آذر ماه ۱۳۹۸] __________________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
بسم رب الشهداء و الصدیقین (❤) در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است تکلیف اول است شهیدانه زیستن صبح ها همه را برای نماز بیدار می کرد و به مسجد می رفت. همیشه عادت داشت نیم ساعت قبل از اذان به سمت مسجد برود و در راه، کمی با بچه های کوچه فوتبال بازی کند بعد به مسجد برود. گاهی اگر کاری در خانه پیش می آمد و نمی رسید که برای خواندن نماز اول وقت به مسجد برود، در خانه به من اقتدا می کرد. می گفتم : خلیل جان، درسته به نماز اول وقت نمی رسی ولی بهتره بری مسجد نمازت رو بخونی. اما او می گفت : بابا نماز رو باید اول وقت خوند. معتقدم یکی از دلایل عاقبت به خیری خلیل همین اعتقادش به خواندن نماز اول وقت بوده است......🌱 ✨شهید مدافع حرم خلیل تختی نژاد ___________ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh