eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
288 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ ۞ ▒ ✨ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﺎﻫﻲ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﻜﺎﺭﻱ [ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺪ ] ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ✨ ▒ •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈• @hazraate_eshgh •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
🌸 حضرت زهـرا (س) فـرمودند: 😍 🌸 هـرکـس عبـادت‌ خالص‌ خـود‌را 🌸 بـه‌سوی‌خـدا‌ بـالا‌ فـرسـتد 🌸 (و پیشکش آستان او کند)، 🌸 خـدا‌ هـم‌بهتـرین‌مصلحت‌ خـود‌را‌ برای‌او‌ می‌فرستد. [مجموعهٔ‌ورام،ج۲،ص۱۰۸] ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
میگن: ↓ «خوبـه‌هفتـه‌تـو 😍 یک‌جـوری شـروع کـنی... ✌️🏽🌱 که وقتی نامـه‌‌اعمـالتـ📃 رسید دسـت‌امـامتــ❥ شرمنده نشی•••| :( 🖇 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌈•• هرچـه ما پیـش‌بـرویم، احتیـاج ما به کتـاب بیشتر خواهد شد. ایـن که کسی تصور کند با پدید آمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوی خواهد شد، خطـ❗ـاست. ابزارهای نوظهور مهم‌ترین هنرشان این است که مضمون و محـتوا و خود کتاب‌ها را راحت و آسـان منتقل کنند. ⭐ [۱۳۹۰/۴/۲۹-رهبرانقلاب] ⭐ ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
1_630034849.mp3
زمان: حجم: 9.67M
﴿💜🎋﴾ پرسش و پاسخ با حجت الاسلام خوشوقت پاسخ های دلنشین و ساده ✨ ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
.•°🕊°•. بایـد سنگری در تنگه چذابه ساخته می‌شد تا پناهگاهی برای نیروها باشد. آتش دشمن بسیار سنگین بود. نمی‌شد به این کار ادامه داد. تعدادی از بـچه‌ها زخمی و شهید شده بودند. 🥀 نیرو‌ها را جمع کرد و گفت: 🗣 بیایید دعای فـرج بخوانیم. دعا که تمام شد، آتش دشمن هم قطع شد. 🌿 •شهید‌قربانعلی‌عرب 🌿 •کتاب این‌عمار ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
چه خوب گفت سردار دلها ! شرط شهید شدن ؛ شهید بودن است :)❤️ ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
ای بازگرداننده‌ی آنچه از دسـت‌رفته است. ❤️🌿 [دعای‌مشمول] ••• __________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
زیارت آن حضرت از قبر ابی‌عبدالله الحسین و سایر معصومین✨ 🔸شاهد بر این معنی مطلبی است که در بحار ضمن بیان واقعه جزیره خضراء آمده که...: 💚سید شمس‌الدین در پاسخ راوی که پرسید: آیا ✨امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)✨ حج انجام می‌دهد؟🤔 💫فرمود: دنیا برای مؤمن یک گام است...👣 آن وقت نسبت به کسی که دنیا جز به وجود او و پدرانش برپا نیست💞 چطور؟🌱 آریــــــــ☝️ او هر ساله حج بجا می‌آورد...🌿 و پدرانش را در مدینه و عراق و طوس زیارت می‌کند...✨💛 ~| بحارالانوار: ۱۷۴/۵۲ |~ 💌 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|❤️🌧| |📽| |🥀| ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت 👈🏻راوی : علی قدم هایم را باسختی برمیداشتم🚶‍♂ ٬سخت بود نبود فاطمه😔٬ رفته رفته این محبت الهی در وجودم وسیع تر میشد و قلبم را تسخیر میکرد💓؛ پشت شیشه فاطمه ام را میدیدم✨٬خنده هایش را به یاد آوردم☺️ ٬لبخندی کج و کوله گوشه لب هایم نقش بست 🙂.آرام نفس میکشید😔٬معصومانه چشم هایش را روی هم گذاشته بود😞٬او به خاطر من خودش را جلوی کامیون انداخته بود 🚛 ٬چه زیبا شده بود با آن چادر رنگی😍 اما وقت نشد به او بگویم...😞😢 صورتش خراشیده شده بود😱٬سرش را باند پیچی کرده بودند🤕٬لوله ای در دهانش گذاشته بودند احساس میکنم اذیتش میکند... اه چقدر بیرَحمند😫 ٬دست هایم روی شیشه بود ، خودم را گناهکار میدانستم😣 و به ماشینم لعنت میفرستادم🚗٬ دو هفته گذشته بود🗓 و هنوز فاطمه ام چشم باز نکرده بود😭٬خانواده اش وقتی امدند به جای پرسیدن حال دخترشان مامور آورده بودند 😣و پدر فاطمه مرا به لگد بست ومن دم نزدم حتی از خود دفاع هم نکردم چون من مقصر بودم...😓😞 به ماشین که رسیدم لگدی محکم به اندامش انداختم 🚗 درش را که باز کردم بوی فاطمه ام را میداد ٬بغضم سرباز کرد و سرم را روی فرمان گذاشتم😭 نمیدانستم آنقدر دوستش دارم٬اما هنوز به او نگفته بودم.. لعنت به من😫. گلی🌹 که برایش خریده بودم روی صندلی بود. اما چه فایده او نیست که با لمس دستانش بر روی گلبرگ ها به آنها زیبایی ببخشد😍. او نیست که با ذوق دخترانه اش عطر گل را با ولع ببوید🤩٬او نیست که با چشم هایی که حتی به وضوح نمیدانستم قهوه ایست یا عسلی قدر دان به من نگاه کند☺️. دلم تنگ است😢٬دلم تنگ است برای بودنش ٬ برای آن چشم های قهوه ای عسلی ؛آری فاطمه جان کجایی که علی بدون تو نفس کم اورده..😫 به خانه میروم....🚶‍♂ ٬همان پیراهن و شلوار انتخاب فاطمه را میپوشم ریش هایم بلندتر شده اما رمقی برای مرتب کردنشان ندارم ٬چه بهتر..😪 انگشتر عقیق که فاطمه ام برایم خریده بود به دست میکنم ٬ از عطری که او دوست داشت به ریش هایم کشیدم٬ برای دیدنش آماده میشدم پس باید بهترین باشم ٬ پزشک معالجش گفته بود که امروز میتوانیم ملاقاتش کنیم٬👨‍⚕ هوا رو به سرما میرفت🌨؛ سوار ماشین شدم و به سمت گل فروشی فرمان را کج کردم رفتم و برایش گل نرگس🌼 که عاشقش بود خریدم✨ ٬به گل نرگس حسادت میکردم که فاطمه ام اینطور عاشقشان بود❤️. راهم به سمت بیمارستان کشیده شد همه چیز حاضر بود برای رؤیت ماهم...😍 -سلام زینب جان -سلام ٬ به به چه خوشتیپ کردی برادر😉 -برای فاطمس.. زینب بغض گلویش را گرفت😞 و چادرش را روی صورتش کشید و گریه کرد😭 -گریه نکن خواهرم عه چرا اخه. من برم ببینمش با اجازه.. -داداش صب.. صدای پدر فاطمه راشنیدم که پشت سرم ایستاده بود ٬عصبی نفس میکشید سلام کردم خواستم رد شوم که بازویم را محکم چسبید😢 -کجا با این عجله؟😠 -میخوام فاطمه خانومو ببینم🙁😥 -د نه د نمیشه٬خیلی پررویی که فکر کردی اجازه میدم بهت..😡 -یعنی چی؟چرا اجازه نمیدید؟😟 -واسه این یک مشت حواله صورتم کرد😱 اما اینبار تسلیم نمیشدم دلم آرام نداشت بازویم را محکم کشیدم وبه سمت اتاقش دویدم....🏃‍♂ به پشت پنجره که رسیدم... دایی فاطمه مرا محکم به دیوار کوبید لحظه ای نفسم رفت..😖دوباره به سمت اتاق دویدم در را باز کردم و فاطمه را صدا زدم با تمام وجودم از او میخواستم بلند شود😢 ٬بلند شود و بگوید من حتی راضی نیستم خط کوچکی روی صورتت بیفتد ، بیدار شود و بگوید چقدر عاشقش هستم❤️ بگوید علی بی من میمرد بگویدددد.😭 من را کشان کشان به بیرون میبردند و من دیوانه وار فاطمه را صدا میزدم😣 که صدای دستگاه کنارش بلند شد ، پزشکان به سمت فاطمه دویدند🏃‍♂ دستان من رها شد اما اینبار حراست بیمارستان من را به بیرون کشیدند👨‍✈️٬ پشت شیشه میکوبیدم و آرام نداشتم.. به روی زمین افتادم و جدم را قسم دادم به بودن فاطمه به نفس کشیدنش💚 ٬فاطمه زهرا را به حسینش قسم دادم به زینبش به حسنش ..😭 درحالی که در راهرو سجده کرده بودم دستی روی شانه ام نشست سرم را که بلند کردم دکتر را دیدم که با لبخند مرا نگاه میکرد...😊 🌺🍃ادامه دارد.... نویسنده: نهال سلطانی ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh