•♡{🌸}♡•#سلام_مولای_مهربانم•♡{🌸}♡•
✨سرانجام در پس تمامی چشم براهی ها...😢
💛در سپیده دمان یکی از این آدینه های منتظر...💔
✨تو از راه می رسی...😍
💛و عطر ملیحت مشام جهان را...
✨نوازش خواهد داد و لبخند دلربایت...💞
💛غم را از جان عالم،خواهد زدود..
✨و طنین صدایت،در گوش...👂
💛خسته دنیا خواهد پیچید...💫
🥀 و چشم براهانِ بیقرار...
💔از اندوه فراق...
💚نجات خواهند یافت...
🌸 روزِ آمدنت،روزِ خوبِ زندگی است...
روزِ زیبای مهر و صلح و امید و آرامش...😌
🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✧🦋✧
💠{ #یک_آیه
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا }💠
❖{ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ خورشید
ﻭ
ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺭﻭشنی ﺍﺵ }❖
༺✾➣♡➣✾༺
@hazraate_eshgh
🧡|•• امام رضا (ع) فرمودند:
☀️|•• ایـمان عبارت است از: ↓↓
🌱|•• شناخت قلبی
🍃|•• اقرار و اعتراف زبانی
🌿|•• و عمل با اعضا و جوارح
[تحفالعقول،ص۴۲۲]
#حدیث
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#شهیدانه🌱✨
پسرم از روی پله ها افتاد و دستش شکست.
بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.
بچه را که داشت به شدت گریه میکرد بغل گرفت.
از خانه دوید بیرون.
چادر را سرم کردم و دنبالش رفتم .ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.
تا من رسیدم بهش یک تاکسی گرفت.
در آن لحظه ها، #ماشینسپاه جلوی خانه پارک بود....⚡️💙
•| #شهید_عبدالحسین_برونسی |•
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
823.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفستون رو خوشبو کنید 🌼🍃
به ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) 🌸
برای امروزتون برکتی عظیم 🌼🍃
ومعجزه هایی بی بدیل آرزومندیم 🤲🌸🍃
🌸 اَللّهُـمَّ
✨🌼 صَـلِّ
🦋✨🌸 عَلَـی
✨🦋✨🌼 مُحَمَّـدٍ
✨✨🦋✨🌸 وَ آلِ
✨✨✨🦋✨🌼 مُحَمَّـدٍ
✨✨🦋✨🌸 وَ عَجِّـلْ
✨🦋✨🌼 فَرَجَهُـمْ
🦋✨🌸 وَ اَهْلِـکْ
✨🌼 اَعْدَائَهُـمْ
🌸 اَجْمَعِیـن
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#رهبرانه .•°💐📿°•.
#حضور_قلب_در_نماز .•°↓❤️✨↓°•.
حضور قلـب و توجه، کاری است که به تمرین احتیاج دارد. 🌸
کسانی که این کارها را کردهاند و بلدند، به ما یاد میدهند که انسان باید در حالنـماز، خود را در حضور یک مخاطبعالیشأن و عالیمقام که خالق هستی است و مالک همهی وجود انسان است، احساس کند. 💫
هر مقدار از نماز که توانست این حالت را داشته باشد، به تعبیر روایات این نماز، نمازِ مقبول است و آن خاصیت و اثر را خواهد بخشید. و دیگر آثار نماز - که نمیشود آثار نماز را در چند جمله یا در چند فقرهی کوتاه خلاصه کرد - بر این مترتب میشود. 🌈
[رهبرانقلاب-۱۳۸۵/۰۶/۲۷]
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
•┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
@hazraate_eshgh
•┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری ﴿❀💛❀﴾
میآیـم به سوی تُـو•••
قـدم قـدم
میبـارم•••
در آسـمانیِ حرم :)
#چهارشنبههای_امامرضایی💛
•┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
@hazraate_eshgh
•┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
✨ خـ♡ـداوندا
🌿 بـه درگاهـت حـاجتی آوردهام
✨ که قدرت دستیابی به آن را ندارم
🌿 و رشته چارهجوییام در مقابل آن
✨ گسسته و نفس من در نظرم چنین آراسته
🌿 که آن نیاز را به کسی اظهار کنم
✨ که او خود نیازهایش را به درگاه تو میآورد
🌿 و در خواستهاش از تو بینیاز نیست
✨ و این لغزشی است از لغزشهای اشتباهکاران
🌿 و درافتادنی است از درافتادنهای گناهکاران
[دعای ۱۳ صحیفهسجادیه]
#عابدانه |•🕊•|
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
دعای امام صادق (ع) در روز بیست و یکم ماه رمضان✨
"و اینکه اجازه دهی به فرجِ {🌱} کسی که با فرجِ {🌱} او برای اولیا و برگزیدگانت هم فرج {🌱} حاصل شود."
•[اقبال: ۲۰۱
جمع آوری شده در کتاب مکیال المکارم]•
#به_وقت_امام_زمان 💌
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #پانزدهم
#هوالعشق
راوی : فاطمه✏️
علی تقاضا کرد که به خانه برویم🏡
مادر و پدرم که میخواهند به سوئد بروند برای قرارداد شرکت٬علی پیشنهاد داد برای تنها نبودن درخانه٬ به خانه شان بروم هم تنها نیستم و همچنین دل پدر و مادرش برای من تنگ شده ٬
تمام دلایلش منطقی بود خودم هم دلم برای آن خانواده گرم تنگ شده بود.😊
سوار ماشین شدیم
٬نزدیک های ظهر بود٬خیلی گشنه بودم و معده ام درد گرفته بود٬علی هم این را فهمید چون رنگ و رویم حسابی پریده بود.😊
به من نگاهی معنی دار با چاشنی یک لبخند نمکی انداخت و گوشه ای از خیابان متوقف شد٬با تعجب گفتم
-ام٬علی چرا اینجا وایسادی؟😕
-خانوم؟مگه گشنت نیست؟😉
-اوا تو از کجا فهمیدی؟😚🙈
-مارو دست کم گرفتیاااا ٬من متخصص تشخیص گرسنگیم😉
-عه پس این تخصص جدیدا اومده آقای دکتر
-بله خانوم دکتر٬حالا افتخارمیدید یه نهار بخوریم یا نه؟😎
-خخ بفرمایید جناب😇
پیاده شدیم و هم گام باهم قدم برداشتیم٬چقدر احساس امنیت میکردم کنار این مرد٬واقعا مرد بود.در را برای من نگه داشت تا داخل شوم ٬
یک میز انتخاب کردیم و روی آن نشستیم٬لحظه ای علی به من خیره شد و تا متوجه نگاهش شدم سرش را برگرداند و گارسون را صدا زد٬
-خب خانم شما چی میل دارید؟
-یه پرس سلطانی
-دو پرس سلطانی بدید٬همراه مخلفات با دوبطری دوغ
-بله٬حتما
گارسون رفت و ما دوباره تنها شدیم ٬سکوت سنگینی بود اما چون رستوران سنتی بود٬موسیقی سنتی که ول لایتی داشت پخش میشد٬که یکدفعه علی حرفی زد:
-میدونستی باچادر آسمونی میشی؟!😍
با آن نگاه زیبایش نگاهم میکرد٬قلبم روی هزار میتپید 💓و احساس میکردم آریتمی اش را همه میشنوند٬سرم را به زیر انداختم☺️🙈 و بدتر فشارم افتاد٬علی چند تقه به میز زد و سرم را بالا اورم
٬دیدم از خنده اشک در چشمانش حلقه زده٬خودم هم مثل او خنده ام گرفت و دستم را جلوی دهانم گرفتم و دوباره سرم را به زیر انداخته و خندیدم یعنی (خندیدیم).☺️
-فاطمه جان😍
-بله آقا سید
حالا نوبت من بود به میز بزنم انگار غرق افکارش شد٬
-کجایی آقا
-ام٬چیزه٬ها؟😅
اینبار من اشک از چشمانم می آمد خیلی نمکین جمله اش را گفت و سرش را خاراند😂😂
-هیچی٬فکر کنم شما میخواستی یه چیزی بگی ها؟
-اره اره٬میخواستم بگم پشیمون
نیستی؟😒
🌺🍃ادامه دارد...
#نویسنده_نهال_سلطانی
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh