#سلام_مولا_جانم ✋💚
#سلام_آقا_جانم_محبوب_قلبم ❤🕊
•{🌸} ای مقصد شعرهای بارانی منــ✨
•{🌼} مقصود ترانه های طولانی منــ✨
•{🌸} چندیست دلم گرفته از دوریتو✨
•{🌼} برگرد عزیز ، ماه کنعانی منـــــ✨
عالم همه از زردی پاییز پُر است💛
ای گل! به تو احتیاج دارد دل ما💔
بحق مادر و عمه ساداتــــــــــ😍
🕊🦋 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🦋🕊
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✿♡✿♡✿♡✿♡
#یک_آیه
إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا
یــقیݩا خــدا ✨
همـواره بـر همـہ چـیز
حـسـابـرس اسـٺ😌
•┈┈••✾•🍂🍁🍂•✾••┈┈•
@hazraate_eshgh
•┈┈••✾•🍂🍁🍂•✾••┈┈•
✨ حضرت علی (ع) فرمودند:
🌻 شگفتا که حسودان
🌻 همواره از سلامتی خود بازماندهاند.
[نهجالبلاغه-حکمت۲۲۵]
#حدیث #کلام_مولا
دل چَسب تریـــن زمزمہ اینجا صلوات اَست
↓🌻✨🌻↓
@hazraate_eshgh
جرعه اے گـرم💛
از آن چاییِ اخلاص ...!
و کمے قنـدِ نشاط 😍
بہ دݪ تشنه ما هم بدهید ...🥀
#رزمندگان_جبهه_های_نبرد✌🏻
#تفحصم_نمیکنید؟!😔
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#مکتب_روح_الله ❄️✨
✨ بایـد ملـت از این پـس که حـال استقرار و سازندگی است احساس آرامــش و امـنیت نمایند و آسوده خاطـر و مطمئن از همـه جهات به کارهای خویش ادامه دهند، و اسلام بزرگ و دولت اسلامی را پشتیبان خود بدانند، و قوه قضاییه را در دادخواهی ها و اجرای عدل و حدود اسلامی در خدمت خود ببینند، و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیته ها را موجب آسایش و امنیت خود و کشور خود بدانند. و این امور بر عهده همگان است. ✨
[صحیفه امام؛ ج17، ص141]
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✨شجــ💪ــاعت شهیــ🕊ــد✨
مجید خیلی شجاع بود...✌🏻
خیلی مردونه جنگید...💪
برا حمایت از دین جانش را میداد...😎
نترس و شجاع بود...😍
مجید تو #حرم گریه میکرد...😭
که بی بی بخرتش...🥀
میگف ببین اشکامو...😢
بی بی❣
نوکرت اومده ببین منو بخر...❤
⇜بزار بشم فدات
⇜بشم مثل #عباس مثل علی اکبرت
⇜تکه تکه بشم
⇜بزار مثل علی اصغرت لب تشنه جون بدم...🥀
•{😭}خوش به سعادتت مرد بزرگ 🕊🌿💔
#شهید_مجید_قربانخانی💛
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
ساعت رنده... ♡15:15♡
دعای فرج یادت نره 😍😉💚
✨ اللٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّڪَ الْفَرَجْ ✨
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری 🌿
بـهمنـاجـاتشـبمـابــزن•••
یـابنالحـسین❤️
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
عدالت آن حضرت🌺🌳🌺
بارزترين صفات نیکویش ((عدالت)) است، لذا به ((عدل)) ملقب گردیده،
چنانکه در دعایی که از خود آن حضرت برای شب های ماه رمضان 🌼 روایت شده (معروف به دعای افتتاح) آمده است:
🌺🌳🌺
°•~[اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلی وَلِیِّ اَمرِکَ القائِمِ المُؤَمَّلِ وَ العَدلِ المُنتَظَرِ]~•°
؛
🌺🌳🌺
پروردگارا و درود بفرست بر ولّی امرت که قیام کننده است و امید مردم و عدل منتظر است.
🌺🌳🌺
•{منبع: جمع آوری شده در کتاب مکیال المکارم}•
#به_وقت_امام_زمان 💌
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #چهل_یکم
#هوالعشق
#۵سال_بعد
📢خانم دکتر پایدار به بخش سی سی یو....
_ژاله به خانم مهدوی بگو بیاد سریع.
- باشه
در راهرو بیمارستان🏥 میدویدم تا به بخش سی سی یو برسم، این بیمار کودکی بود به سن #نرگس من، خیلی دلم برایش میتپید. سر راه به اتاق سپیده رفتم
- سپیده بدو لعیا حالش بد شده
- وای باشه برو اومدم..
به اتاق که رسیدم لعیا چشمانش بسته بود و صدای گوش خراش توقف نبض در مغزم میپیچید، نه ... سریع همه را کنار زدم، سی پی آر را شروع کردم، تنفس دستگاه مهم جواب نداد خودم با آن نفس دادم، گریه میکردم😢 و دستم را روی قفسه سینه اش میفشردم، تمنا میکردم زنده بماند، نبضش بر نمیگشت، لحظه ای به یاد دخترم افتادم،
علی را واسطه کردم این دختر بماند اگر میشود... یک، دو، سه شوک... برگشت... حضور علی را احساس کردم که میگوید: 👣😊خسته نباشی خانوم دکتر
و با لبخند دور میشود....،
همیشه بعد از هر عمل که انجام میدهم این صحنه را میبینم... شکر.. همه متعجب این معجزه نگاه میکردند.. واقعا معجزه ای بود از سمت خدا.. الحمدالله... با لبخند😊 به طرف سپیده برگشتم، همدیگر را در آغوش گرفتیم... من از سر شوق گریه میکردم، دست لعیا را بوسیدم و از اتاق بیرون امدم، همیشه احساست میکنم... هستی همینجا... تلفن همراهم زنگ خورد، نرگسم بود
- الو ، مامانی
- جان دلم نرگسم! خوبی عشق مامان؟ غذاتو خوردی؟
- اره مُمانی. عمه جون بهم داد
- عه مگه عمه اومده؟
- اله مامانی اینجاست، اما عمو نهومده، نالاحتم قرار بوت بیات.نیستش
- اشکال نداره مامانی حتما کار داشته،شما برو با عمه بازی کن منم میام. باشه نفسم؟
- باشه خوشچل خانوم😍
- چیییییییی؟؟
- خوشچل خانوم دیه! عمه میگه بابا میتفته خوشچل خانوم منم خو موخوام بگم مته چیه؟☺️
- الهی دورت بگردم عزیز مامان ، بگو .. فقط عمرو اذیت نکنی ها خب؟ خدافظ عزیز دلم😊
- باشه خوشچل. اودابظ
خخ شیطون.. علی... سپیده کنارم امد، با لبخند گفت:
_نرگس بود؟
گوشی را در جیبم گذاشتم و گفتم:
_کی جز نرگس میتونه لبخندو به لبم بیاره سپیده؟☺️
با ملایمت نگاهم کرد و گفت:
_ان شاءالله وقتی بشه عروس خودم بهت میگم ..
– اووو فکر کردی، شرایط داره خخ.😉 داخل اتاقم رفتم، لباس فرمم را در اوردم و چادرم را پوشیدم،قران روی میزم را بوسیدم و صلواتی فرستادم، عادت بعد از اتمام شیفتم بود،از راهرو که رد شدم مادر لعیا را دیدم که داشت به همه شیرینی میداد تا مرا دید به سمتم دوید :
- سلام خانم دکتر، خوبید؟ واقعا نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم، شما دخترمو بهم برگردونید ممنونم ازتون واقعا ممنونم😢😍☺️
خانمی جوان با حجابی متوسط که مادر لعیا بود، در این چند وقت فهمیده بودم عقایدی به مذهب و دین ندارد و فقط خدارا در حد اسمش قبول دارد، امسال از ونکوور امده بودند برای عید به ایران که همینجا لعیا قلبش درد شدیدی میگرد و مجبور میشود دوره درمانش را همینجا بگذراند،من هم دکترش شده بودم، اول اجتناب کرد از اینکه خانمی چادری دکتر دخترش باشد اما خداروشکر رضایت داد.
- سلام گیسو جان،😊 من که کاری نکردم عزیزم، این یه معجزه بود از طرف خدا برای تو و دخترت، باید از خدا تشکر کنی برای برگشت دوباره لعیا به تو. وقتی من اومدم نبض نداشت اما به طور ناگهانی نبضش بعد 5 دقیقه برگشت که این یه معجزه تو پزشکی به حساب می آید. الانم تو ریکاوریه و حالش خیلی خوبه، کنارش باش و خداروشکر کن خانوم.☺️
گیسو همانطور نگاهم میکرد اشک در چشمانش حلقه زده بود که گفت:
-خداروشکر.
لبخندی از رضایت زدم و خداحافظی کردم، سوار ماشین شدم و به سمت خانه حرکت کردم،سر راه 4 تا بستنی شکلاتی خریدم🍦🍦🍦🍦 تا با زینب بخوریم، یک ماهی میشود ندیدمش، مشغول زندگی خودش است و جالب تر اینکه دوقولو باردار است؛
بعد گذشت سال علی در دانشگاه تهران برای ادامه دوره ام ثبت نام کردم و ازمون تخصص دادم، علاقه شدیدی به قلب داشتم و ان تیر که به قلب علی خورد قدمم را محکم تر کرد، همان اول یکضرب قلب و عروق قبول شدم و ادامه دادم، بعد 8 ماه نرگسم به دنیا امد،
🌷نرگس سادات نیایش دختر شهید سید علی نیایش... 🌷 دخترم حال بزرگ ترین امید زندگیم شده و پدرش خاطره ای که هروز برایم تکرار میشود،
به خوابم می اید، حسش میکنم کنارم هر لحظه...
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده؛ نهال سلطانی
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh