من این داستان واقعی را بارها و بارها گفتم و بازم میگم در همسایگی ما خانمی بود که یک خواهر شوهر مجرد و یک مادر شوهر پیر و بیمار داشت و این خانم که زن داداش این دختر بود خیلی برای خواهر شوهرش ناراحت بود که سنش بالا رفته و ازدواج نکرده و سالیان سال بود که مادر شوهرش در شهرستان بود و همین دختر جوان ازش پرستاری می کرد یکبار این دختر اومده بود مهمانی خونه داداشش و بعدا خونه ما مراسم بود با زن داداشش اومد و نشست و بعد از مراسم حرف از ازدواج و اینا شد و وقتی با این دختر صحبت کردم دیدم همش ناراحته و بهم گفت می ترسم مادرم طوریش بشه و من دست زن داداشا و داداشا و دومادها بیفتم و هرچند اونا خیلی خوبن ولی من دوست ندارم این چنین بشه و این دختر جوان هم برای ازدواجش خیلی ناراحت بود سنش 41 سال را رد کرده بود بهش گفتم ناراحت نباش خداوند حتما حکمتی برای ابن دیر ازدواج کردنت قرار داده که یکیش شاید نگهداری از مادر پیر و بیمارت هست و دلیل و حمکت های دیگر را بعدا متوجه می شوی اینارا گفتم دلش کمی آروم گرفت ولی باز بهم گفت خیلی برام دعا کن دختر مومن و بسیار خوبی بود بهش گفتم توکلت بخدا باشه حتما خداوند برات بهترین سرنوشت ها را مقدر می کنه مدتی گذشت که یه روز خانم همسایه اومد و کلید خونه را دست من داد و گفت ما داریم میریم شهرستان و مادر شوهرم فوت کرده خیلی ناراحت شدم و گفتم خدایا کار اون دختر باید چی بشه الان باید بیاد خونه برادراش و خواهراش زندگی کنه و خدایی همه براش ناراحت بودن بعد از چند روز همسایه ما برگشت و گفت اقوام اونجا موندن که تا چهلش این دختر تنها نباشه و هم بعدا تکلیفش مشخص بشه به سرعت روزها گذشتن و شد چهلم اون مادر که همسایه ما باز رفتن شهرستان و روز چهلم که تمام شد شبش بهم زنگ زد گفتم چی شده گفت آیا ما می تونیم لباس مشکی ها را الان در بیاریم؟ گفتم چی شده گفت برای خواهر شوهرم امشب داره خواستگار می اد منم خیلی خوشحال شدم گفتم چرا که نه اتفاقا اون مادر بیشتر خوشحاله حتما لباس مشکی ها را دربیارین حالا جریان خواستگار این دختر که چی شد را براتون بگم 👇👇

یه آقایی همسرش سال پیش فوت کرده بود و دوتا بچه داشت و با موقعیت شغلی مناسب این بچه ها چند روزی بود که خیلی شلوغ می کنن که مارا جایی ببر خسته شدیم این اقا یه فامیل خیلی دور تو شهرستان داشت شهرستانشون هم درست شهرستان این دختر بود این اقا صبح زود پنج شنبه راه می افته میره شهرستان و ظهر می رسه به شهرستان و بعد از نهار فامیل دور این اقا میگه یکی از اقوام که مادر بیماری بود فوت کرده می خوام برم فاتحه خوانی تو هم دوست داری بیا و این لقا هم میگه می ام تا کمی از این حال و هوا دور باشم و هم فاتحه ای می خوانم اروم می شم وقتی میرن سر خاک متوجه می شه این مادری که از دنیا رفته یه دختر مجرد داره و این اقا همونجا با اون فامیل دورشون میگه می شه این دختر را برای من خواستگاری کنی و این می شه که بعد از روز چهلم همون شب برای این دختر میرن خواستگاری و دختر هم با جان و دل قبول می کنه و برای اون دوتا بچه هم مادری می کنه بعد از مدتی اون دختر خانم که دیگه مادر شده بود را دیدم بهم گفت من هرگز باور نمی کردم خداوند چنین. همسری برام قرار بده اینقدر همسرم مهربان و خوب هست که هرگز فکرش را نمی کردم و همش میگفت واقعا حکمت خداوندچقدر زیباست من هم تا آخرین لحظه از مادرم پرستاری کردم و هم همسر مهربانی نصیبم شد و هم چنین برای دو تا بچه مادر شدم و خداوند بعد از دوسال به‌ش یه دختر هم عطا کرد خب داستان واقعی ما تموم شد حالا می بینید خدا بخواد کاری را درست کنه چطوری درست می کنه بچه هایی که باید در همون روزا ایتقدر شیطنت می‌کردند که این اقا مجبور بشه بره شهرستان کار خداوند می بینید چقدر قشنگه..... بخدا اعتماد کنید و شک نکنید اونی که قسمت شماست نصیبتان خواهد شد اینقدر شکوه نکنید فقط برای خدا تعیین تکلیف نکنید هرچی خدا داد شکر اون همسر بد هم حکمت خداست پس بخدا اعتماد و توکل کنید

سلام خواهش می کنم وظیفه هست برامون دعا کنید تا امام زمان عجل الله ازمون راضی باشه

سلام بزرگوار شما لطف دارین و هرچی هم داریم و هستیم همش لطف خداست و ما هیچ کاره ایم خاطرات زیادی ندارم اخه ما جزء دردسر چیزی نداشتیم که برای همسفرای خودمون شاید روزی دو سه تا خاطره از اربعین و از کربلا گفتم براتون ولی الان حالم خوش نیست و فقط بخاطر پاسخ به اعضا اینجا هستم و حتی خیلی از سوالات را هنوز نتونستیم پاسخ دهیم ان شاء الله حلالمون می کنند خیلی التماس دعا داریم

شب جمعه‌ست ادب پیشه کنید مادری دست به پهلو به حرم می آید.💔 #شب_جمعه #کربلا https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

آوازه‌ات دنیارو گرفت ای دنیایِ بچگیام پُر کردی روز و شبمو از فکرت بیرون نمیام حسین تو قلبم داره ریشه حسین که تکراری نمی‌شه حسین اون عشق موندگاره حسین کی تنهامون می‌ذاره زمان مرگم بیا اباعبدالله دوست دارم خیلی یا اباعبدالله ندارم حرفی به جز همین یک جمله و صلی الله علی اباعبدالله بعد از مرگم عاشقتم من حتی زیر لحدم هر چی گفتن میگم حسین آداب عشقو بلدم حسین قبرم بی تو سیاهه حسین آقا چشمم به راهه حسین تو اوج بی‌قراری میای یا ناکامم می‌ذاره بریدم از خیلیا اباعبدالله به جز تو دارم کیو اباعبدالله می‌خواهم حرف آخرم تو دنیا باشه و صلی الله علی اباعبدالله https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

دیدم‌ دست‌ سردار زمین‌ افتاد . .💔 #شهید‌سلیمانی🌷 #حسین‌خلج🎙 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

سلام برتو و بر آنان که تو را یاری کردند السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ الْحُسَيْنَ وَعَلَىٰ مَنْ سَاعَدَكَ وَعاوَنَكَ وَ وَاسَاكَ بِنَفْسِهِ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِي الذَّبِّ عَنْكَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ وَعَلَيْهِمْ، وَعَلَىٰ رُوحِكَ وَعَلَىٰ أَرْواحِهِمْ، وَعَلَىٰ تُرْبَتِكَ وَعَلَىٰ تُرْبَتِهِمْ . سلام بر تو ای اباعبدالله الحسین و بر آنان‌که با تو همراهی کردند و یاری‌ات نمودند و با جانشان با تو به کمک برخاستند و جانشان را در دفاع از تو بخشیدند، سلام بر تو ای مولایم و بر آنان و بر روح تو و بر ارواحشان و بر خاک تو و بر خاکشان https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

🌹 صلوات خاصه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف🌿🌹 🕊اللهم عجل لولیک الفرج بحق مادرت زهرا 🤲😭 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

اضطرار امام زمان در شب ظهور https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

💎برکات یک زیارت صادقانه 🎙آیت الله مصباح یزدی (ره) #اربعین #امام_حسین https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3

شمر خوانی که مدافع حرم شد❤️ ✨شهیدامیرعلی به جهت اینکه درشت اندام بود همواره در تعزیه ها نقش شمر لعنت الله علیه را اجرا می کرد، اما وقتی خیمه ها را آتش می زدند، گوشه ای می نشست و اشک می ریخت. در وصیتنامه اش نیز نوشت: می روم تا آن دنیا شرمنده حضرت عباس(ع) نباشم. شهیدجاویدالاثر امیرعلی محمدیان متولد سال ۷۱ در تهران بود و دی ماه سال ۹۴ پس از ماه ها تلاش و پیگیری به صورت داوطلبانه برای کمک به جبهه های دفاع از حریم اسلام و حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد اما هیچگاه پیکر او پس از شهادت به کشور بازنگشت. 🌷شهید امیرعلی محمدیان🌷 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3