eitaa logo
جلسه حضرت رباب (سلام الله علیها)
239 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
40 فایل
💠هیئت خواهران حضرت رباب(س)💠 ارتباط با خادم هیئت @hazraterobab313
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢پاداش روزه روز اوّل ماه ذی‌الحجّۀ🟢 ✨💙حضرت کاظم (علیه السلام) فرمود: هرکس روز اول ماه ذی الحجّۀ روزه گیرد، خداوند برای او روزه شصت ماه را می‌نویسد. 📚 وسائل‏ الشيعة، ج۱۰،ص۴۵۲ 🔸 روایت شده است که روزه روز اوّل ماه ذی الحجّۀ، کفّاره (گناه) شصت سال است. 📚وسائل‏الشيعة، ج۱۰، ص۴۵۳ ✨💙 حضرت کاظم (علیه السلام) فرمود: هرکس روز اول ماه ذی الحجّۀ روزه گیرد، خداوند روزه هشتاد ماه را برای او می‌نویسد. 📚بحارالأنوار، ج۹۷، ص۱۲۲ 🌹ذکر روز اوّل ماه ذی الحجّه برای امان از شرّ ظالم 🔸مرحوم سیّد بن طاووس در اقبال الاعمال می‌نویسد: در کتب اصحاب ما از اهل قم است آمده است: هرکس از ظالمی می ترسد، در روز اوّل ماه ذی الحجّه این ذکر را بگوید ، که خداوند او را از شرّ آن ظالم کفایت می‌کند: «حَسْبِي حَسْبِي حَسْبِي منْ سُؤالِي، عِلْمُكَ بِحالِي». 📚 اقبال الاعمال، ص۶۳۴
تاریخ عقد و ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و همچنین سن ایشان در هنگام ازدواج چقدر بوده است؟ - گنجینه پاسخ ها - اسلام کوئست - مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی https://www.islamquest.net/fa/archive/fa18292
یا مھـــ🕊ــــدے قطعه ی گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم یکی باز کم است این همه آب که جاریست نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است 💔 🌷
برجان ودل صبورمهدی صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بهر تسلی دل درد آشنای تو ✨صف بسته‌اند خیل ملائک برابرت ✨ما را شریک درد و غم خود حساب کن ✨ما دل شکسته‌ایم ز احوال مضطرت ✨چشم انتظار مانده زمین تا کدام روز ✨روشن شود جهان ز حضور منورت
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در شلوغی قیامت کـه کـسی یاد کـسی را نکـند بگذارید فقط اشک بریزیم وبـگـوییم حُـسین... ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱 🌱
*🌷 علامه امینی و داستان شفایافتن زن سنی ...!* یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت: مادرم دارد می میرد! علامه گفت: من که طبیب نیستم! جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما ...؟؟؟ علامه امینی با شنیدن این حرف، تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست. سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار... ان شالله که خوب می شوند... اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن. جوان کاغذ را گرفت و رفت... چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند... علامه پرسید چه خبر شده است؟ شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند گویا مادرش شفا یافته است... سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد: زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند... ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند... و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم... سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که: در آن کاغذ چه نوشته بودید؟ علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید.. کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم از عبدالحسین امینی به مولایش امیرالمومنین(ع) اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید والسلام... 🟢 مبلغ باشیم 🟢
*⚫کرامات امام جواد(ع)* *◀️سفر استثنایی* *✍علی بن خالد می‌گوید:* مدتی من در شهر سامرا بودم. در آنجا شنیدم مردی را از شام با قید و بند و زنجیر آورده‌اند و در سامرا حبس کرده‌اند. می‌گفتند که او ادعای نبوت کرده است. من با شنیدن این خبر کنجکاو شده و به محل حبس او رفتم. پس از تلاشهای فراوان و راضی کردن ماموران موفق شدم تا با مرد زندانی ملاقات نموده و حال و روزش را از زبان خودش بشنوم. با او صحبت کردم و متوجه شدم که او شخصی بیهوده گو و غیر معتدل نیست؛ بلکه دارای فهم و شعور و منطق است. گفتم: اگر ممکن است قصه ات را برایم بگو و علت دستگیریت را توضیح بده! او گفت: من مدتی در سرزمین شام و محل راس الحسین (ع) به عبادت و نیایش اشتغال داشتم. در یکی از شبها که در محراب ذکر خدا می‌گفتم شخصی به نزدم آمد و گفت: بلند شو با من بیا! من بلند شدم و چند قدم همراه او نرفته بودم که خودم را در مسجد کوفه دیدم! از من پرسید: آیا اینجا را می‌شناسی؟ گفتم: بله اینجا مسجد کوفه است. او در آنجا نماز خواند و من هم نماز خواندم. سپس او از آنجا بیرون رفت و من هم در پی او رفتم. چند قدمی نرفته بودیم که خودمان را در مسجد پیامبر(ص) دیدیم. او به پیامبر(ص) سلام داد و نماز خواند و من هم در پی او سلام دادم و در حرم نبوی (ص) نماز خواندم. از آنجا بیرون آمدیم و اندکی راه رفتیم که من خودم را در مکه و در کنار خانه خدا دیدم! در آنجا به همراه او طواف کردم و او دوباره آهنگ حرکت کرد. چند گام نرفته بودیم که خود را در همان محل عبادت قبلی‌ام در شام دیدم. آن شخص با عظمت از نظرم پنهان شد. من از آن همه کمال و شکوه وی در حیرت بودم و در اندیشه عمیقی فرو رفتم. یک سال پس از آن واقعه، همان شخص را دیدم و با دیدنش خوشحال شدم. او دوباره مرا صدا زد و همانند سال قبل به آن مکانهای مقدس برده و مسجد کوفه و مرقد مطهر نبوی و خانه خدا را زیارت کرده و به جایگاه اولم در شام آورد. هنگامی که می‌خواست برود دامنش را چسبیده و التماس کردم که: (ای مولای من) تو را قسم می‌دهم به آن کسی که به تو این همه قدرت و کرامت بخشیده است که قطره‌ای از آن را به چشم خود دیدم، تو کیستی؟ او گفت: من محمد بن علی بن موسی بن جعفرم. *🔺من این خبر حیرت انگیز را با شخصی در میان نهادم* و کم کم گزارش به گوش محمد بن عبدالملک زیات ـ از حکمرانان عباسی ـ رسید. او مامور فرستاد و مرا دست بسته به عراق فرستادند و چنان که می‌بینی در اینجا هستم و به من تهمت ناروای ادعای نبوت زده‌اند. *🔺علی بن خالد می‌گوید:* از شنیدن قصه اش دلم به درد آمد و به او پیشنهاد کردم که دوست داری حقیقت را برای حاکم نوشته و توضیح دهم که تو بی گناهی؟ او پذیرفت. من نامه‌ای نوشتم و احوال او را به محمد بن عبدالملک زیات شرح دادم. او زیر نامه نوشت: به او بگو اگر راست می‌گویی همان فردی که تو را در یک شب از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و مکه برده است، بیاید و تو را از دست ماموران ما برهاند! *🔺علی بن خالد می‌گوید:* من از پاسخ حاکم بسیار غمگین شدم و از اینکه نتوانستم به آن مرد بی گناه کمکی کنم متاثر بودم. مایوس و نگران به منزل رفتم؛ اما شب نتوانستم بخوابم. صبح زود باز به سوی زندان حرکت کردم تا از احوال آن شخص بی گناه خبری بگیرم و مقداری با او صحبت کرده، از غصه هایش بکاهم و به او آرامش دهم. اما با کمال شگفتی دیدم ماموران و زندان‌بانان با دلهره و اضطراب به این سمت و آن سمت می‌شتابند و مردم زیادی هم آنجا جمع شده‌اند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: آن مردی که ادعای نبوت کرده بود با این همه مامور و زندان‌بان دیشب ناپدید شده است و معلوم نیست در زمین فرو رفته یا پرنده‌ای او را ربوده است! *🔺علی بن خالد می‌گوید:* فهمیدم که امام جواد (ع) آن یار وارسته خود را از زندان نجات داده است. شیخ مفید رحمه الله پس از نقل این ماجرا اضافه می‌کند، علی بن خالد که تا آن لحظه به مذهب زیدیه گرایش داشت، با مشاهده این اعجاز آشکار به مذهب امامیه به ویژه امامت حضرت جواد (ع) اعتقاد راسخ پیدا کرد و در اعتقادش ثابت قدم و استوار گردید. *📚منـــــابـع:* *1)شیخ مفید، ارشاد مفید، ص۶۲۹.* *2)محمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، نشر رضی، قم، ج۱، ص۲۴۱.*
از همین جا که نشستم حرمت معلوم است پرچمِ سرخِ پُر از پیچ و خمت معلوم است گنبدِ زردِ تو تابید، هوا روشن شد همه جا منظره‌ی صبحدمت معلوم است از همین جا دل من پَر زده بر بام حرم آنطرف، گنبد صاحب عَلَمت معلوم است یک کتیبه وسط صحن، برافراشته شد روی آن دستخط مُحتشمت معلوم است همزبانان خودم را به حرم می‌بینم  دستِ سینه‌زنِ قومِ عَجَمت معلوم است دور کشتیِ نجاتِ تو دَمِ شش گوشه موج جمعیت دریای غمت معلوم است یک نفر گفت حسین و همه گفتند حسین از همین جا همه‌ی آن عظمت معلوم است دل ما ریخته در صحن، تمامش زیرِ… جاروی کارگـرِ محترمت معلوم است عاقبت نوکر خود را به حرم خواهی برد شک ندارم بخدا از کرمت معلوم است برگه‌ی نوکری‌ام دست تو را بوسیده نقش امضای تو زیر قلمت معلوم است : 💔 هر سحر بعدِ نمازم یاحسین سَر میدهم مـرغ دل را به هوای حرمت پر میدهم من به عشق دیدن آن گنبد زیبای دوست یڪ سلام از راه دور بر ابن الحیدر میدهم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا