⭕️ تعریف غرب از آزادیِ حجاب چیست؟
برکناری معلم ایرانی در کانادا بابت حجاب!
🔸وقتی میگویند «آزادی حجاب» منظورشان این نیست که آزاد هستی هرچه میخواهی بپوشی، بلکه منظورشان فقط آزادی در برهنگیست.
🔹خانم #فاطمه_انوری، معلم ایرانی در استان کبک کانادا، بخاطر داشتن روسری از تدریس منع شد.
🔰پ.ن: منظور غرب از آزادی اینه که فقط باید در جهت سیاستهای ما یعنی برهنه شدن حرکت کنید، وگرنه آزادی کیلویی چند؟!
@salehinrasad
#اصحاب_المهدی
✅شرایط قرار گرفتن در زمره اهل معرفت
✍ مرحوم علامه طباطبائی (ره) می فرمایند: گوشهنشینی، ملازم با معرفت و یا موجب آن نیست ولی کسی که میخواهد اهل معرفت شود باید معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند و فرش هر مجلسی نباشد و کار شبانه روزی او در مجالس بیهوده صرف نشود و از معاشرتهای بیفایده و بی مغز تا میتواند اجتناب نماید و طوری نشود که با همه و در هر مجلسی حاضر شود. هم چنین برای کسی که می خواهد اهل معرفت شود لازم است در خوردن حتی حلال میانهرو باشد و افراط نکند و شِکمو و پرخور نباشد بلکه تا گرسنه نشده سر سفره حاضر نشود و تا اشتها دارد دست از غذا خوردن بردارد و از لحاظ خواب و سخن گفتن نیز باید حد اعتدال را مراعات نماید.
📚در محضر علامه طباطبایی ص365
@salehinrasad
🖼 #لوح | فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
🍃🌹🍃
☑️ سپهبد #شهیدسلیمانی: اگر این جمله معروف پیامبر (ص) را مبنا قرار بدهیم، میتوانیم این نتیجه را بگیریم که هر کس به فاطمه زهرا (س) سیلی زد، به پیامبر(ص) سیلی زده است.
#روشنگری
#ثامن
#شهیدسلیمانی
🆔 splus.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔 rubika.ir/meyar_pb
5520652271.pdf
561.7K
مجموعه یادداشت| مکتب شهید سلیمانی، نیاز امروز ما
🍃🌹🍃
✍️ دکتر قاسم حبیب زاده
#روشنگری
#ثامن
#شهیدسلیمانی
🆔 splus.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🎾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | من هم قاسم سلیمانی هستم
🍃🌹🍃
#روشنگری
#ثامن
#شهیدسلیمانی
🆔 splus.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🔴🌱#نهال_ولایت
❣خونه باید بوی ولایت بده
بوی #ولایت_امامزمان باید بیاد از اون خونه...
✅ خونه هم که میخواید بخرید از کسانی بخرید که "#اهل_ولایت" باشند.👌
🌷 توی خونمون #روضه بگیریم تا اون خونه بوی ولایت و بوی امام حسین علیه السلام بگیره...
💖 صدای یا حسین تو خونه میخوره به بچه ها حتی وقتی خواب هستن...
تاثیر زیادی روی اون بچه ها داره....
🆔@kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود بسیار زیبای حماسی و مذهبی و انقلابی در وصف سردار شهید سلیمانی
🔰 #سرخط_دیدار | بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای خانواده شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی ۱۴۰۰/۱۰/۱۱
📣 مکتب سلیمانی عبارت است از صدق و اخلاص.
👈این دو کلمه در واقع عنوان و نماد و نمایهی مکتب سلیمانی است.
🔷«صدق» یعنی همان چیزی که در آیهی شریفهی «مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيه» است.
🔷«اخلاص» هم همین که در آیات متعدد قرآن از جمله این آیهی شریفه «قُل اِنّی اُمِرتُ اَن اَعبُدَ اللَّهَ مُخلِصًا لَهُ الدّين» [آمده].
❗کیفیت شهادت او حجت را تمام کرد بر دشمن و بر همهی بینندگان.
❇ «صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيه» یعنی با هدف، با عهد الهی، با آرمانها برخورد صادقانه داشته باشند. این مرد به معنای واقعی کلمه در زندگیاش صادقانه عمل کرد و عمل میکرد.
📛بعضیها سعی میکنند یک دوگانهی ملّت و امّت درست کنند؛ ریشهی این کار در اختیار دشمن است.
💗شهید عزیز ما ثابت کرد هم میتوان ملّیترین چهرهی کشور و هم میتوان امّتیترین چهرهی کشور بود.
💪شهید سلیمانی واقعاً مظهر تلاش بود؛ کار خستگیناپذیر؛ همراه با شجاعت و عقلانیت.
🔸شهید سلیمانی هم دشمن و هم ابزارهای دشمن را درست میشناخت.
📝گاهی گزارشهایی از کارهایی که در یک سفر انجام داده، میفرستاد، وقتی میخواندم، حیرت میکردم از حجم کار عظیمی که در این چند روز اتفاق افتاده.
📕اینکه میبینید کار برکت پیدا میکند، به خاطر اخلاص است. اخلاص او را از کجا میشود فهمید؟ از اینجایی که اصلاً دنبال دیده شدن نبود؛ او از دیده شدن فرار میکرد، حالا جوری شده که همهی دنیا دارند او را میبینند.
🧮 اوّلین پاداش دنیاییای که خدای متعال به این اخلاص او داد، همین تشییع دهها میلیونی بود. این جزای در دنیا بود؛ حالا جزای آخرت که به جای خود محفوظ.
📣 شهید سلیمانی تبدیل شد به یک الگو.
🥤امروز بسیاری از جوانان در دنیای اسلام بخصوص در این منطقه، تشنهی حضور قهرمانهایی مثل شهید سلیمانیاند.
🏆امروز شهید سلیمانی در منطقهِی ما نماد است:
🎯 نماد امید و اعتماد به نفس 🎯 نماد رشادت 🎯 نماد استقامت و پیروزی
💣 یک نفری گفته بود که شهید سلیمانی برای دشمنانش خطرناکتر از سردار سلیمانی است؛ واقعاً همین جور است.
🔥 امروز وضع آمریکا را ببینید:
🔙 فرار از افغانستان
🔚 تظاهر به خروج از عراق
➖زمینگیر شدن در سوریه
✖ناکامی در یمن و لبنان
🟢 پررونقتر و امیدوارتر شدن جریان ضدّاستکباری و جریان مقاومت در منطقه
🌾 اینها از برکات این خون عزیز و خون مظلومانه است.
💧از قول شهید سلیمانی نقل شد: کسی که شهید زندگی کند، شهید میشود. واقعاً شهیدانه زندگی کرد.
🔒فضای مجازی موجود دنیا زیر کلید مستکبران است؛ از اسم شهید سلیمانی هم میترسند و از تکثیر او وحشت دارند؛ الگو یعنی این؛ میترسند که تکثیر بشود.
♾ شهید سلیمانی ماندنی است، تا ابد زنده است؛ آنهایی که او را شهید کردند ــ ترامپ و امثال او ــ جایشان زبالهدان تاریخ است و جزو فراموششدگان تاریخ خواهند بود. دشمنان او گم و گور خواهند شد. البتّه بعد از آنکه تقاص دنیویشان را بدهند.
✳ خدای متعال وعدهی پیروزی، وعدهی دفاع و وعدهی نصرت به ما داده است.
🌷به ما بپیوندید:
🆔 Eitaa.com/salehinrasad
🆔 Sapp.ir/salehinrasad
🆔 rubika.ir/salehinr
May 11
🔴رهبرانقلاب: حادثه 19 دی سبب ایجاد سلسله اتفاقاتی شد که نتیجه آن پیروزی انقلاب بود
حضرت آیت الله خامنه ای:
▫️حادثه 19 دی ماه نشان دهنده عمق اعتقاد دینی مردم است.
▫️حادثه 19 دی قم با مرجعیت و مسائل دینی مرتبط است.
📹 رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری با مردم قم:
🔻نباید غبار فراموشی بر حوادث بزرگ تاریخی مانند حادثه ۱۹ دی بنشیند.
آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل بشود و آن زمان بزرگترین افتخارم این است که رفتگر خیابانهایش باشم.
شهید سید مجتبی #نواب_صفوی
شهادت ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴
تیرباران - بدست رژیم پهلوی
غیرت دینی شهید نوابم آرزوست...
🔸پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
♦️برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
💠علاج روح💠
💎عجیب این است که اگر ما یک روز سردرد شویم، دنبال طبیبی می گردیم و حتما طبق دستورش عمل می کنیم.
👌اما عمری بر ما گذشته، سر تا پای وجودمان پر از مرض روحی است.
❗️نه بیمارستانی هست
نه خودمان به فکر علاج هستیم!!!
👈و حال اینکه این روح تا ابد باید باشد و سالم هم باید باشد.
بدن اگر سالم نبود بالاخره می میرد.
❗️هيچ به فکر نیستیم❗️
📚حضرت آیت الله سیدحسن ابطحی رحمة الله علیه